سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

قبل از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، کشور ایران در تصور غربیها پایگاهى حیاتى، آن هم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى‏آمد و از دیدگاه مسلمانها کشورى اسلامى و اصیل به شمار مى‏رفت که «شاه‏» سر سپرده غرب و هم‏پیمان اسرائیل بر آن حکومت مى‏کرد و براى خوش خدمتى به اربابانش، کشورش را دربست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود.

علاوه بر آنچه که در تصور دیگران بود، در ذهن یک فرد شیعه مانند من، کشورى بود که در آن مرقد مطهر امام رضا، علیه‏السلام، و حوزه علمیه قم وجود داشت، کشورى داراى تاریخى اصیل و ریشه‏دار در تشیع و علما و اندیشمندان شیعه و تالیفات گرانبها، زمانى که به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان بر مى‏خوریم و آنها را بررسى مى‏کنیم، به یکدیگر مى‏گوییم: این روایات مانند روایتهایى است که مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن، و یا بنى خزاعه را مى‏نماید. از این رو هر روایتى که مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و قبیله‏ها و بعضى کشورها را در بر دارد، نمى‏تواند بدون اشکال باشد. گرچه این روایات صحیح و درست مى‏باشند، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اولیه آن است.

این طرز فکر رایج‏بین ما بود، که امت اسلامى در حالتى جاهلانه، فرمانبردار سلطه کفر جهانى و نوکران اوست، در بین ملتها هیچ یک بر دیگرى برترى ندارد و چه بسا همین ایرانیان مورد بحث، بدتر از سایر ملتها بوده‏اند، به دلیل اینکه آنان طرفداران تمدنى کفر آمیز و برترى جوییهاى ملى و نژادى بوده‏اند که سر سپردگانى چون شاه و اربابان غربى‏اش براى ایجاد چنین تز و طرز فکرى و تربیت مردم ایران، بر همین روش پافشارى مى‏کردند.

... تا اینکه پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر کرد و قلبهاى غمگین آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود که در قرنهاى گذشته بى‏سابقه بود، بلکه بالاتر، آنان تصور چنین پیروزى را نداشتند. این سرور و خوشحالى همه کشورها و ملتهاى مسلمان را در بر گرفت، از جمله مظاهر خوشحالى مردم، این بود که همه‏جا صحبت از فضل و برترى ایرانیان و طرفداران سلمان فارسى بود، بطور مثال، یکى از صدها عنوانى که در غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تیتر مجله تونسى «شناخت‏» بود که در آن آمده بود: «پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، ایرانیان را جهت رهبرى امت اسلامى برمى‏گزیند» این نوشته‏ها، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید کرد و دریافتیم روایاتى که از پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده، بلکه ارتباط به آینده نیز دارد...

ما با مراجعه به منابع و تفسیر و بررسى روایات مربوط به ایرانیان، به این نتیجه رسیدیم که این روایات و اخبار بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آینده است و جالب اینکه اینگونه روایات در منابع حدیث اهل سنت‏بیشتر از شیعه وجود دارد.

چه مى‏توان کرد، زمانى که در روایات مربوط به حضرت مهدى، علیه‏السلام، و زمینه سازى حکومت آن بزرگوار، ایرانیان و یمنیها داراى سهم بسزایى بوده و کسانى هستند که به مقام ایجاد زمینه مناسب براى ظهور آن حضرت و شرکت در نهضت وى نائل مى‏شوند... و همچنین افراد شایسته‏اى از مصر و مؤمنانى حقیقى از شام و گروههایى از عراق... نیز از این فیض بهره‏مند مى‏شوند و همینطور سایر دوستداران آن حضرت که در گوشه و کنار جهان اسلام پراکنده هستند، از این موهبت‏برخوردار مى‏شوند، بلکه آنان از یاران ویژه و وزرا و مشاورین آن حضرت، ارواحنافداه، مى‏باشند.

ما اینک، روایاتى را که پیرامون ایرانیان بطور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور مى‏پردازیم.

آیات و اخبار در ستایش ایرانیان

روایاتى که درباره ایرانیان پیرامون آیاتى که تفسیر به ایرانیان شده وارد گردیده است، تحت این نه عنوان است:

الف. طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمین‏ج. اهل خراسان د. یاران درفشهاى سیاه ه. فارسیان و. سرخ رویان ز. فرزندان سرخ‏رویان ح. اهل قلم ط. اهل طالقان.

البته خواهید دید که غالبا مراد از این عناوین یکى است، اخبار دیگرى نیز وجود دارد که با عبارتهاى دیگرى از آنان یاد کرده است.

1. در تفسیر قول خداى سبحان: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبیل‏الله فمنکم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه والله الغنى وانتم‏الفقراء و ان تتولوا بستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم‏». (1)

اینک شما کسانى هستید که فراخوانده مى‏شوید تا در راه خدا انفاق کنید، برخى از شما در انفاق بخل مى‏ورزد و کسى که بخل مى‏کند و خداوند بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهى را غیر از شما جایگزینتان مى‏نماید و آنان مثل شما نیستند.

صاحب کشاف نقل کرده که از پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، درباره کلمه «قوم‏» که در آیه شریفه آمده است‏سؤال شد. سلمان فارسى نزدیک پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نشسته بود آن حضرت با دست مبارک خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:

«به خدایى که جان من در دست و قدرت اوست، اگر ایمان به کهکشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى‏یابند.» (2)

به نقل صاحب «مجمع‏البیان‏» از امام باقر، علیه‏السلام، روایت‏شده که فرمود:

«اى اعراب، اگر روى برگردانید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شمامى‏گرداند یعنى ایرانیان‏»

و صاحب «المیزان‏» آورده که «درالمنثور» روایتى را عبدالرزاق و عبد بن حمید و ترمذى و ابن جریر و ابن ابى حاتم و طبرانى در کتاب «اوسط‏» و بیهقى در کتاب «دلائل‏»... از ابوهریره نقل کرده است که وى گفت: پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، این آیه را «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم، ثم لا یکونوا امثالکم‏» قرائت فرمود، عرض کردند یا رسول‏الله! اینها چه کسانى هستند که اگر ما رویگردان شویم جایگزین ما مى‏شوند؟ پیامبر اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله، با دست مبارک به شانه سلمان فارسى زد و سپس فرمود:

«او و طرفداران او، به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به کهکشانها داشته باشد مردانى از فارس (ایرانیان) به آن دست مى‏یابند.» (3)

مانند این روایت‏به طرق دیگرى از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابر بن عبدالله نقل شده است.

در این روایت دو معنا که همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد که عبارتند از:

1. ایرانیان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب، براى به‏دوش کشیدن پرچم اسلام مى‏باشند.

2. آنان به ایمان دست مى‏یابند هرچند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.

چنانکه در همین روایت‏سه مطلب قابل بحث است:

اولا: اینکه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینى ایرانیان نموده است، آیا مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، است و یا اینکه مربوط به همه نسلهاست، بگونه‏اى که داراى این معنى باشد: اگر شما (اعراب) از اسلام رویگردان شوید در هر نسلى که باشد ایرانیان (فرس) را جایگزین شما مى‏گرداند؟

ظاهر معنى این است که به حکم قاعده «مورد، مخصص نمى‏باشد» این نکته در همه نسلهاى بعدى نیز استمرار دارد و آیات مبارکه قرآن در هر طبقه و نسلى، نقش خورشید و ماه را دارند (یعنى در نورافشانى یکسان‏اند) چه اینکه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر آن اتفاق نظر دارند.

ثانیا: حدیث‏شریف مى‏گوید مردانى از فارس به ایمان دست‏خواهند یافت نه همه آنان، بدیهى است که این خود، ستایشى است نسبت‏به افراد نابغه‏اى از بین آنها نه جمیع آنها.

اما ظاهر آیه شریف و روایت این است که هر دو، بطور عام ستایش از «فرس‏» مى‏نمایند، چون در میان آنان کسانى هستند که به درجه دستیابى به ایمان و یا علم مى‏رسند. بویژه با ملاحظه اینکه صحبت از گروهى است که بعد از اعراب حامل آیین اسلام هستند، بنابراین مدح و ستایشى که براى آنان به شمار آمده بدین جهت است که آنها زمینه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى‏باشند و از آنان اطاعت و پیروى مى‏کنند.

ثالثا: آیا تاکنون رویگردانى اعراب از اسلام و جایگزین شدن «فرس‏» به جاى آنان صورت گرفته است‏یا خیر؟

جواب: بر اهل دانش و علم، پوشیده نیست که مسلمانان امروز، اعم از عرب و غیر عرب از اسلام واقعى اعراض نموده و رویگردان شده‏اند. بدین‏ترتیب متاسفانه فعل شرط، در آیه شریفه « ان تتولوا; اگر رویگردان شوید» تحقق یافته و تنها جواب شرط، یعنى جایگزین شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است، در این زمینه هم با دقتى منصفانه مى‏توان گفت که وعده الهى، در آستانه تحقق است.

بلکه، روایت‏بعدى که در تفسیر «نورالثقلین‏» آمده است دلالت دارد که این جایگزینى، در زمان بنى‏امیه حاصل شده است، چون زمانى که عربها متوجه مراکز و مناصب و مال‏اندوزى شدند، فرس (ایرانیان) به کسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت گرفتند. از امام صادق، علیه‏السلام، منقول است که فرمود:

«قد والله ابدل خیرا منهم، الموالى‏».

سوگند به خدا که بهتر از آنها را جایگزین فرمود، یعنى عجم را.

گرچه تعبیر به «موالى‏» در آن روز شامل غیر فرس (ایرانیان) یعنى ترکان و رومیها که اسلام آورده بودند نیز مى‏شده است، اما آنچه مسلم است «فرس‏» به عنوان مرکز ثقل، اکثریت آنان را تشکیل مى‏داده‏اند. بویژه با توجه به شناخت امام صادق، علیه‏السلام، نسبت‏به تفسیرى که پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، از آیه شریفه درباره «فرس‏» فرموده است.

2. در تفسیر گفته خداى سبحان:

«هو الذى بعث فى‏الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین× و اخرین منهم لما یلحقوا بهم و هوالعزیز الحکیم‏». (4)

اوست‏آنکه برانگیخت‏در بین درس نخوانده‏ها رسولى را از خودشان که آیات خدا را بر آنان مى‏خواند و آنان را پاک مى‏سازد و کتاب و حکمتشان مى‏آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشکارى بودند و افراد دیگرى از ایشان که به آنان نپیوسته‏اند و اوست‏خداى عزیز و حکیم.

مسلم، در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده که گفت: «ما حضور پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، بودیم که سوره مبارکه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه «و آخرین منهم لما یلحقوابهم‏» مردى از او سؤال کرد، یا رسول‏الله! اینان چه کسانى هستند که هنوز به ما نپیوسته‏اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهریره گفت: سلمان فارسى نیز در بین ما بود پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، دست مبارکشان را بر سر سلمان نهاد و فرمود: به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به کهکشانها داشته باشد مردانى از اینها (طرفداران سلمان) به آن دست‏خواهند یافت‏».

در تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم‏» آمده است که: «و افراد دیگرى که به آنها نپیوسته‏اند» یعنى کسانى که بعد از آنان اسلام آورده‏اند. و صاحب «مجمع‏البیان‏» آورده است: آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قیامت، سپس گفته است که آنان عجمها و کسانى که به لغت عربى حرف نمى‏زنند مى‏باشند چون پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، به سوى هرکسى که وى را مشاهده کرده و کسانى که بعدا مى‏آیند، اعم از عرب و عجم برانگیخته و مبعوث شده است‏به نقل از سعید بن جبیر و نیز امام باقر، علیه‏السلام.

مطلق بودن کلمه «و آخرین منهم‏» اقتضا دارد که شامل همه طبقات و نسبهاى بعدى از زمان پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، از عرب و غیرعرب شود، اما با مقایسه کلمه «امیین‏» و «آخرین‏» بهتر است که بگوییم مراد از «امیین‏» اعراب و از «آخرین‏» افرادى از غیرعرب که اسلام مى‏آورند مى‏باشد، چنانکه بعضى روایات اهل‏بیت، علیهم‏السلام، گویاى این مطلب است و صاحب «کشاف‏» نیز همین مبنا را پذیرفته است.

بنابراین، پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، که آیه شریف را به «فرس‏» تفسیر نموده است، در حقیقت منطبق بر مصداق مهمى براى کلمه «آخرین‏» و یا مهم‏ترین مصداق، از بین مصادیق آن مى‏باشد، گرچه صرف تطبیق، باعث فضل و برترى بیشتر نمى‏گردد، اما چون پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، آنان را ستوده به اینکه آنان به ایمان و علم و یا اسلام هر چند دور و مشکل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، در تفسیر هر دو آیه عمدا، عین گفته خود را تکرار مى‏کنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى، دلیل روشنى بر این مدعى است.

________________________________________

پى‏نوشتها:

1. سوره محمد(47)، آیه 38.

2. الزمخشرى، جارالله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 331.

3. الطباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج‏18، ص 250.

4. سوره جمعه(62)، آیات 2 -3.


[ سه شنبه 89/2/7 ] [ 6:47 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

امام مهدى (ع) در راه و کار خود سازش‏ناپذیر است و در اجراى حدود و احکام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعیتى خدایى دارد، چشم‏پوشى و مسامحه‏اى در راه و روش او نیست، از ملامت ملامتگران نمى‏هراسد، از هیچ مقام و قدرتى نمى‏ترسد، و بدون هیچگونه ملاحظه‏اى تبهکاران را کیفر مى‏کند و صالحان زاهد و ساده‏زى و بى‏آلایش را در مصادر امور مى‏گمارد.

قاطعیت، خصلت همه رهبران راستین الهى است، و این خصلت در وجود مبارک امام مهدى (ع) در حد اوج و کمال است. و معیار پاکسازى اجتماعات بشرى همین است. عینیت‏یافتن عدالتى فراگیر و ریشه‏سوزى هر ظلم و ستم باید بدون کمترین ترحم و ارفاق و استثنایى صورت گیرد، بطورى که در هیچ جاى جهان علت فساد و عامل بیدادى برجاى نماند، تا بتواند بتدریج‏به مناطق دیگر نفوذ کند، و به توطئه و کارشکنى در کار سامان بخشیدن به جامعه بشرى بپردازد.

این تجربه همه دوران تاریخ است که سازش و ارفاق و ملایمت در پاکسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و نادرستى و تجاوزطلبى، همواره موجب گردیده است تا پس از گذشت اندک زمانى، نیروهاى ضدحق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشکل یابند، و از پشت‏به نیروهاى مردمى و انقلابى یورش آورند، و ضربه‏هاى کارى وارد سازند، و آنان را بکلى از پاى درآورند، یا دست‏کم تضعیف کنند و در راه و کارشان ناموفق سازند. این موضوع تجربه همیشگى تاریخ است. و دیگر بار، در دوران ظهور بزرگ، این واقعیت نادیده گرفته نمى‏شود، تا پاکسازى بزرگ و ریشه‏اى جامعه بشرى تحقق خارجى یابد، و از هر شکست و ناتوانى و سستى در امان ماند. از اینرو، امام منجى، در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمى‏گذارد، و هر خس و خاشاکى را از مسیر انسان برمى‏دارد، و هر فسادى را در نطفه خفه مى‏کند، و هر ستمى را از ریشه مى‏خشکاند. در همه جریانهاى فاسد و ضدانسانى، همه عاملان، زمینه‏سازان و دستیاران آن جریانها را از دم تیغ مى‏گذراند.

امام باقر (ع):

یقوم‏القائم... على‏العرب شدید، لیس شانه الاالسیف... ولایاخذه فى‏الله لومة‏لائم. (1)

- (امام) قائم قیام مى‏کند... بر اعراب سختگیر است و راه (و روش) او شمشیر (به به کارگیرى سلاح) است. و در راه اجراى (برنامه‏هاى) الهى از ملامت ملامتگرى بیم نمى‏کند.

تبلیغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق و کرناها و تکفیرهاى داخلى و ارتجاعى در او هیچ اثرى نمى‏گذارد، و او را به مصلحت‏سنجى مجبور نمى‏سازد. این روش ارزشمند، در عین دشواریهاى فراوانى که همراه دارد، از جهتى نیز کارها را آسان مى‏کند، چون آنان که اندیشه رخنه کردن در صفوف نهضت و انقلاب جدید را در سر مى‏پرورانند و شیوه فتنه‏گرى را در پیش مى‏گیرند، هنگامى که با قاطعیتى خلل‏ناپذیر روبرو گشتند و راهى براى نیرنگ‏بازى و نفوذى‏گرى در پیش خود ندیدند، دست از هر خطا و انحراف برمى‏دارند و از هرگونه حرکتهاى مخفیانه و کارشکنیهاى پنهانى و سرمایه‏گذاریهاى مرموز دست مى‏شویند.

امام مهدى (ع)، با ایجاد بیم و دلهره و ترسهاى عمیق و راستین، بسیارى از گروههاى مخالف و ستم‏پیشه را مجبور به ترک راه و روش خود مى‏کند و به تسلیم وامى‏دارد. از اینرو، در احادیث آمده است که از شمشیر برنده و اراده قاطع امام و یارانش همه اهریمنان مى‏هراسند، و ترسى گران بر روان دژخیمان خون‏آشام سایه مى‏افکند، و لرزه بر اندام خودکامگان و طاغوتان مى‏افتد. و این خود عامل بزرگى در پیروزى کامل آن امام منجى است. با این رعب و ترس، بسیارى مقاومتها درهم مى‏شکند، و بسیارى از مردمان به راه بازمى‏گردند و از تجاوز به حقوق دیگران و زیر پا نهادن مسؤولیت و تکلیف و حرمت انسانها دست‏برمى‏دارند.

امام صادق (ع):

بیناالرجل على راس‏القائم یامرو ینهى اذا امر بضرب عنقه، فلا یبقى بین‏الخافقین جشى‏ءج الا خافه. (2)

- در همان هنگامى که شخصى نزد قائم ایستاده و به امر و نهى مشغول است (3) ناگاه (امام) امر مى‏کند که او را بکشند. اینست که در خاور و باختر زمین چیزى نمى‏ماند مگر اینکه از (قاطعیت و اجراى عدالت) او مى‏هراسد.

انسانهاى استثمارگر، ستم‏پیشه، خون‏آشام و بداندیشان دیوسیرت، در برابر خود قدرت و نظامى را مى‏بینند که ذره‏اى از حق و حقوق مردمان را نادیده نمى‏گیرد، و کاهى را از کوهى جدا مى‏سازد، و زشت‏کرداران و گناهکاران را بدون ذره‏اى چشم‏پوشى کیفر مى‏دهد، و حد و حدود الهى را بدون کمترین ارفاق به اجرا درمى‏آورد، و قانون عدل و حق درباره بزرگ و کوچک و فقیر و غنى و عالم و جاهل و خویش و بیگانه عملى مى‏سازد. و اینچنین شیوه و روشى نرمش‏ناپذیر و استوار، اطاعت و فرمانبردارى همگان را موجب مى‏گردد.

امام باقر (ع):

کانى باصحاب‏القائم و قد احاطوا بما بین‏الخافقین لیس من شى‏ء الا هو مطیع لهم. (4)

- گوییا یاران قائم را مى‏بینم که بر خاور و باختر گیتى مسلط شده‏اند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه از آنان فرمان مى‏برد.

و اینچنین شیوه و روشى مى‏تواند نجات‏بخش بشریت‏باشد، و شبکه‏هاى پیچیده بیدادگران و دنیاداران را از دست و پاى بشریت مظلوم بردارد، و راحت و آسایش واقعى همگان را فراهم سازد. در جبهه خارجى موفق مى‏شود حرکتهاى ضد مردمى را درهم بشکند، و یک تن از ضد مردمان را باقى نگذارد، و در جبهه داخلى توفیق مى‏یابد تا به پاکسازى بزرگ دست‏یازد و همه منافقان نامرئى و نفوذیان و ریاکاران و تزویرگران ظاهرالصلاح را ریشه‏کن کند، و توده‏هاى نجیب انسانى را از شر هر نیرنگ و مکر و ترفند و فریبى آسوده سازد، و امنیت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاکم گرداند.

بنابراین، روش امام در برخورد با تبهکاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست کمى از درگیرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشکار جهانى ندارد. کشتار و جنگ در راه و روش امام موعود (ع) تنها براى از میان برداشتن حاکمان و زمامداران مسلط بر کشورهاى جهان نیست، بلکه قاطعیت در برابر حکومتهاى خودکامه مقدمه‏اى است‏براى اصلاح جامعه‏ها و ایجاد دگرگونى اساسى در ماهیت روابط اجتماعى، و سرانجام اجراى دقیق عدالت اجتماعى در همه شؤون زندگى. به این جهت امام نه تنها در جنگها و لشکرکشیها با دشمنان خارجى دست‏به کشتار مى‏زند و موانع راه را با قاطعیت از سر راه برمى‏دارد، بلکه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نیز قاطعانه مى‏ایستد و علل و عوامل آن را نابود مى‏کند.

در این تردیدى نیست که روشهاى سازشکارانه و مصلحت‏اندیشانه در برابر فساد داخلى، بتدریج جامعه را تباه مى‏سازد، یعنى از درون دچار مشکلاتى مى‏کند. که از هرگونه سامانیابى مانع مى‏گردد، و کم‏کم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مى‏اندازد، و جامعه را به سقوط مى‏کشاند، و اجراى حق و عدل را ناممکن مى‏کند. از اینرو، ساختن جامعه‏هاى بشرى قاطعیتى نرمش‏ناپذیر مى‏خواهد و دورى دقیق از هرگونه ملاحظه‏گرایى و سازشکارى.

امام على (ع):

لا یقیم امرالله - سبحانه - الا من لایصانع ولا یضارع، ولا تتبع‏المطامع. (5)

- دین خدا را نمى‏توانند ترویج کنند مگر کسانى که سازشکار نباشند، (و با دنیادوستان و رفاه‏طلبان) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانیها نداشته باشند.

راه و روش امام مهدى (ع)، شکوفایى راستین این اصول و معیارهاست، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنیادارى، هیچ انگیزه‏اى در کار نیست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق.

امام على (ع):

... و لیطهرن‏الارض من کل غاش... (6)

- ... زمین را از هر انسان نیرنگ‏باز (و فریبکار) پاک مى‏سازد...

کسانى که در مبانى عقیدتى و ایمانى چون دیگرانند و بظاهر معتقد و مسلمان حساب مى‏شوند، لیکن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فریبکارند و غش به کار مى‏برند، مورد تصفیه و پاکسازى قاطع و انعطاف‏ناپذیر امام قرار مى‏گیرند، و با نابودى این طبقه زالوصفت که در شمار اندک نیستند، مردمان به امنیت اقتصادى خواهند رسید در کنار دیگر امنیتهاى اجتماعى.

امام کاظم (ع):

... الثانى عشر منا سهل‏الله له کل عسیر... و یبیر به کل جبار عنید، و یهلک على یده کل شیطان مرید... (7)

- ... خداوند براى دوازدهمین (امام) از خاندان ما هر دشوارى را آسان مى‏گرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مى‏شود و هر شیطان سرکشى هلاک مى‏گردد.

از شیوه‏هاى امام موعود (ع)، براى محو طاغوتان و جباران،عدم پذیرش توبه است. و این، موضوعى است‏بسیار مهم، که از نفوذ عناصر ناباب و نالایق و دوگانه و ناخالص یا متظاهر، در صفوف انقلابیون جلوگیرى مى‏کند.

روشن است که با پیدایش تحول و انقلاب در جامعه، مردم به دو گروه تقسیم مى‏شوند:

1- گروهى که پیش از انقلاب و نظام جدید خود را براى تحول و دگرگونى آماده کرده بودند و اندیشه و افکار خویش را از پیرایه‏ها و معیارهاى نادرست پیشین رها ساخته بودند. این دسته با پدید آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى، بدون دشوارى، معیارهاى جدید را مى‏پذیرند و خود را با جامعه نوبنیاد و ضوابط آن تطبیق مى‏دهند و با تفکر و حرکت نوین هماوا و هماهنگ مى‏گردند.

2- کسانى که روشها و معیارهاى واپس‏گراى جامعه پیشین در تار و پود وجودشان نفوذ کرده و به اندیشه و عمل آنان فرم و شکل بخشیده است و منافعشان نیز در همان است. این گروه با همان اندیشه‏ها خو گرفته‏اند و آن اندیشه‏ها و معیارها جزء شخصیتشان شده است. اینان در هر جامعه و محیطى قرار گیرند جز به همان اصول پیش‏ساخته خویش به چیزى نمى‏اندیشند، و منافع خود را نیز در سایه همان روشها و اندیشه‏ها تامین شده مى‏یابند. این گروه با پدید آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و ارزشى پیشین، دچار مشکل اساسى مى‏گردند; زیرا از یک سو با حرکت انقلابى و دگرگونساز جدید روبرو هستند که اصول و معیارهاى تازه‏اى عرضه مى‏کند، که در بسیارى از موارد کاملا با اصول پیشین متضاد و ناسازگار است. از سوى دیگر گرفتار افکار و اندیشه‏هاى پیشین و خصلتهاى منافع‏طلبانه خود هستند، که در ژرفاى روح آنان رسوخ کرده است، بویژه که منافع خود را نیز در سایه آن معیارها پایدار مى‏دانند.

گروه دوم در رویارویى با انقلاب دو دسته مى‏شوند: دسته‏اى کوتاه‏فکر و سطحى‏نگر، که در برابر انقلاب و نظام جدید مى‏ایستند و در برابر اندیشه‏هاى نوین مقاومت مى‏کنند. این دسته زود از میان مى‏روند، و براى نیروهاى انقلابى رویارویى با این گروه چندان دشوار نیست.

دسته دوم کسانیند که اصولى و بنیادى فکر مى‏کنند و پویایى و بالندگى حرکت جدید و انقلابى را درک مى‏کنند و ستیز با آن را ناممکن مى‏شناسند. اینان بظاهر به حرکت نوین تن مى‏دهند و آن را مى‏پذیرند، لیکن در درون و باطن به هرگونه کارشکنى دست مى‏یازند. این دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جدیدند و در باطن ضدانقلاب و معتقد به اصول گذشته‏اند. گرایش این نوع از مردم و گروهها به انقلاب، و ناشناخته ماندن آنان یا طرد نشدن آنان، همواره، مشکل اساسى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. این طبقه با نفوذ در صفوف انقلابیون، حرکت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپس‏گرایى مى‏سازند، و اندک‏اندک افکار و اندیشه‏هاى واپس‏گراى خود را در قالب تعبیرها و واژه‏هاى نو در جامعه جا مى‏زنند، و مبانى انقلاب را بتدریج از محتواى اصلى تهى مى‏سازند، و کم‏کم انقلاب را به ضدانقلاب تبدیل مى‏کنند. و این امرى است که همواره تجربه شده است. لیکن مایه عبرت نگشته است.

یکى از راههاى اصلى نفوذ این خائنان خادم‏نما و ضدانقلابیون انقلابى‏نما و سرمایه‏داران و طاغوتان بظاهر مردمى، توبه است. البته توبه مى‏تواند راست و درست‏باشد و شخص تائب براستى گذشته‏ها را پس پشت افکنده و به راه بازگشته باشد، و هم مى‏تواند ظاهرى فریبکارانه صورت گیرد. تشخیص درست‏حقیقت توبه کارى دشوار است و اگر این دشوار حل نگردد حل مشکل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش در صفوف انقلاب دشوار است. (8)

این مشکل درباره داورى و قضاوت نیز هست که افراد مجرم - بویژه متمکنان و طاغوتان مالى و سیاسى و نظامى - با زیرکى و هوشیارى و با استفاده از افراد متخصص که از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مى‏توانند بیگناه را مجرم و مجرمان را بیگناه جلوه دهند و حق را ناحق کنند. (9)

در جامعه مهدوى (ع) که سره از ناسره و منافق و طاغوت و طاغوتچه از دیگران جدا مى‏شوند و همه مجرمان کیفر مى‏یابند، و همه حقها به حقداران مى‏رسد، این دو مشکل چگونه حل مى‏شود که راه فرارى باقى نماند؟

در احادیث که در آنها اندکى از راهها و روشهاى امام مهدى (ع) ترسیم شده است‏به دو موضوع اساسى در این زمینه اشاره شده است:

1- امام و یاران او در قضاوت چون داود پیامبر (ع) قضاوت مى‏کنند، یعنى باعلم باطن‏بینى و احاطه به منویات و اندیشه‏هاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مى‏کنند و بیگناهان را بیگناه، و در آن دوران دیگر نیازى به شاهد و بینه و ارائه مدارک و دلائل نیست. با استفاده از این شیوه الهى است که کار قضاوت بسرعت انجام مى‏گیرد، و هر مجرم و تبهکار در دم به کیفر مى‏رسد، و حقى از مظلومى ضایع نمى‏گردد.

امام صادق (ع):

لن تذهب‏الدنیا حتى یخرج رجل منا اهل‏البیت‏یحکم بحکم داود و آل داود لایسال‏الناس بینة. (10)

- دنیا پایان نمى‏پذیرد تا مردى از خاندان ما قیام کند، که چون داوود (ع) و آل داود قضاوت کند، و از کسى (براى داورى) دلیلى نخواهد.

شیخ مفید مى‏گوید: « چون قائم آل محمد (ص) قیام کند، مانند حضرت داود (ع) یعنى برحسب باطن، قضاوت کند، و بى‏هیچ نیازى به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام مى‏کند. و او بر طبق الهام الهى حکم کند، مهدى، نقشه‏هاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشه‏ها را بگوید. مهدى، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.» (11)

مشکل نفوذ عناصرى نفوذى نیز در پرتو همین اصل حل مى‏شود، زیرا که افکار و اندیشه‏هاى افراد بر امام و یاران او (12) آشکار است، و ظاهرسازیها و نیرنگهاى آنان تاثیرى ندارد. به این جهت است که توبه اشخاص پذیرفته نمى‏شود. (13)

امام باقر (ع):

یقوم‏القائم بامر جدید ... و. قضاء جدید، على‏العرب شدید، لیس شانه الا بالسیف، لایستتیب احدا، ولا یاخذه فى‏الله لومة لائم. (14)

- قائم (ع) قیام مى‏کند با شیوه‏اى نو... و روشى تازه در قضاوت. بر عربها سختگیر است، شیوه او تنها شمشیر است و توبه کسى را نمى‏پذیرد و در (راه) اجراى احکام الهى از ملامت ملامتگرى نمى‏هراسد.

امام باقر (ع):

- زرارة:... قلت ایسیر، بسیرة محمد (ص)؟ قال: هیهات هیهات یا زرارة ما یسیر بسیرته. قلت: جعلت فداک لم؟ قال ان رسول‏الله (ص) سار فى امته باللین کان یتالف‏الناس، والقائم یسیر بالقتل... ولایستتیب احدا... . (15)

- زراره مى‏گوید: از امام باقر (ع) پرسیدم: آیا قائم، با مردمان، مانند پیامبر (ص) رفتار نمى‏کند؟ فرمود: هیهات، هیهات! مانند پیامبر (ص) رفتار نمى‏کند. گفتم: فدایت گردم چرا؟ گفت: پیامبر با ملایمت‏با مردم رفتار مى‏کرد، و مى‏کوشید تا محبت مردم را، در راه دین، جلب کند و تالیف قلوب نماید. اما قائم با شمشیر با مردم روبرو مى‏شود... و توبه‏اى از کسى نمى‏پذیرد...

قاطعیت الهى امام مهدى (ع)، در برابر همه عناصر فتنه‏انگیز و تجاوزطلبى است که به حق و عدل پشت کرده‏اند و از تجاوز به حقوق و سلطه‏طلبى دست‏بردار نیستند. این عناصر - داخل باشند یا خارج، به ظاهر مسلمان باشند یا کافر - بدون استثنا با شمشیر فراگیر امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود این ضدانسانها پاکسازى خواهد گردید.

امام باقر (ع):

اذا قام‏القائم سار الى‏الکوفة، فیخرج منها بضعة عشر للاف انفس... علیهم‏السلاح فیقولون له: ارجع من حیث جئت فلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فیضع فیهم‏السیف حتى یاتى على آخرهم، ثم یدخل‏الکوفة فیقتل بها کل منافق مرتاب و یهدم قصورها، و یقتل مقاتلیها حتى یرضى‏الله - عزوجل - . (16)

- آنگاه که قائم قیام کند به کوفه درآید، پس چندین هزار (جنگجوى) سلاح به دست‏سر برآورند و به امام مهدى گویند: بدانجا که آمدى بازگرد که ما را نیازى به فرزندان فاطمه نیست. امام آنان را تا آخرین نفرشان مى‏کشد، سپس به کوفه داخل مى‏شود و (در داخل شهر) هر منافق شک‏گرایى را مى‏کشد، و کاخهاى شهر را ویران مى‏کند، و سلاح به دستان را از دم تیغ مى‏گذراند، تا خداى بزرگ (از کشتن این دشمنان دین و عدل) خشنود گردد.

چنانکه از این حدیث آشکار مى‏شود جامعه از همه عناصر ناباب و ریاکار پاک مى‏گردد، و مظاهر زیست اشرافیگرى ویژه نظامهاى طبقاتى و سرمایه‏دارى چون قصرها و کاخها که مسکن طبقات بالاى جامعه است، به دست‏با کفایت امام مهدى (ع) ویران مى‏گردد.

از جمله امورى که امام مهدى (ع) را در اجراى دقیق قانون حق و عدل و عملى شدن ریز و درشت قوانین حدود و قصاص، یارى مى‏رساند یاران با صلابت و استوار و آشتى‏ناپذیر امام‏اند. یاران امام - افزون بر کمالات معنوى و جهات باطنى که دارا هستند - چون طبق تعبیر احادیث اکثر جوان هستند، (17) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظه‏کارى و مصلحت‏سنجى برنامه‏ها را عملى مى‏سازند، و حق را به حقداران باز مى‏گردانند، و تبهکاران را بى‏ترحم کیفر مى‏دهند. دیگر اینکه ذهن ایشان از مفاهیمى عوضى به نام اسلام و دین خدا انباشته نشده است که در هر راه و کار دچار تردید شوند و نتوانند قاطع و سریع به پاکسازى و اجراى احکام خدا دست‏یازند. آنان تنها از امام مهدى احکام خدا و آیین اسلام را مى‏آموزند و ذهنیت پیش‏ساخته‏اى ندارند. همچنین آنان از امام خویش بى‏چون و چرا و بطور کامل پیروى مى‏کنند. و این نیز موجب اجراى بیدرنگ و سازش‏ناپذیر مقررات و احکام است. این اطاعت کامل، برخاسته از امام‏شناسى آنان است و اینها همه موجب مى‏گردد تا در اجراى احکام اسلام ناب و خالص از هیچ چیز بیم نداشته باشند، و هیچ عاملى هرچند بزرگ و سرسخت مانع کار آنان نگردد، و احکام مو به مو اجرا شود، گرچه دشواریهاى فراوان و تصفیه‏هاى بزرگ و خونریزیهاى سیل‏آسایى را به همراه داشته باشد.

________________________________________

پاورقیها

1- «غیبت نعمانى‏»/233.

2- «غیبت نعمانى‏»/ 240.

3- یعنى خود از مسؤولان است.

4- «موسوعة‏الامام‏المهدى - ع -»، الکتاب الثالث، 454، به نقل از «بحار».

5 - «نهج‏البلاغه‏»/1137.

6 - «بحار» 51/120.

7- «کمال‏الدین‏» 2/369.

8 - شناسایى بیشتر این افراد البته ناممکن نیست، به شرط اینکه دقتهاى فراوان به کار رود و معیارها و ضوابط دقیق انقلابى در دست‏باشد و به دست افراد دلسوز و قاطع و کاردان اجرا شود.

9- با قضاوت درست و حساب شده و با وجود قاضیان بصیر و مؤمن پیشگیرى از این ترفندها - بطور اکثر - نیز امکان‏پذیر است.

10- «بحار» 52/319; «کافى‏» 1/397.

11- «خورشید مغرب‏»/ 35 به نقل از «ارشاد مفید»/ 365 -366.

12- امام مهدى (ع) به یاران طراز اول خود علومى مى‏آموزد که با کمک آن مى‏توانند از چنین شیوه‏هایى استفاده کنند.

13- در «عدم پذیرش توبه‏» در زمان امام مهدى (ع) حرفهایى گفته‏اند: در این نوشته، قدر مسلم آن که توبه ریاکارانه صورى است مطرح گردید. علامه مجلسى در این مورد مى‏گوید: «توبه کسانى را قبول نمى‏کند که مى‏داند در باطن کافرند...» «بحار» 52/349.

14- «بحار» 52/354.

15- «بحار» 52/353; «غیبت نعمانى‏»/ 231، با اندکى اختلاف.

16- «بحار» 52/338; مکیال‏المکارم 1/147.

17- در احادیث آمده است: «اصحاب‏المهدى شباب لاکهول فیهم الا مثل کحل‏العین والملح فى‏الزاد و اقل‏الزادالملح: یاران امام مهدى جوانان هستند که سالخورده‏اى میان آنان نیست، مگر به مقدار سرمه در چشم و نمک در غذا، و کمترین بخش غذا نمک است.» «منتخب‏الاثر» 484.


[ سه شنبه 89/2/7 ] [ 6:46 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

به اتفاق علماى شیعه و اهل تسنن این جمله از پیغمبر اکرم متواتر است.احدى در این جمله تردید ندارد که پیغمبر اکرم فرمود:«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج رجل من ولدى‏»یعنى اگر فرض کنیم از دنیا یک روز بیشتر باقى نمانده است،خدا آن روز را طولانى مى‏کند تا مهدى از اولاد من ظهور کند.مقصود این است:این قضاى حتمى پروردگار است که اگر فرض کنیم از عمر دنیا یک روز بیشتر باقى نمانده است این کار حتما باید عملى شود.این روایتى است که اهل تشیع و اهل تسنن هر دو روایت کرده‏اند و در آن تردیدى نیست.

بعضى از دوستان وقتى که مى‏دیدند که این برادر ما از حجاز،آقاى شیخ خلیل الرحمن (1) ،همیشه صحبت انتظار ظهور حضرت حجت را مى‏کند،تعجب مى‏کردند که ایشان اهل تشیع نیستند،چطور انتظار ظهور حضرت حجت را دارند؟واقعا ایشان انتظار ظهور حضرت حجت را دارند.اغلب ما شاید روى عادت و منطقه جغرافیایى مى‏گوییم،و ایشان روى اعتقاد و ایمان مى‏گویند.گفتم:این مطلبى است که شیعه و سنى ندارد،اهل تسنن هم این سخن را زیاد مى‏گویند.

حال ببینید پیغمبر چگونه آن روز را روشن و دوره کمال بشریت مى‏بیند.فرمود:«المهدى یبعث فى امتى على اختلاف من الناس و الزلازل‏»مهدى علیه السلام در یک شرایطى مى‏آید که اختلاف در میان بشر شدید و زلزله‏ها برقرار است(مقصود زلزله‏هاى ناشى از مواد زیر زمین نیست)،اصلا زمین به ست‏بشر دارد تکان مى‏خورد و خطر،بشریت را تهدید مى‏کند که زمین نیست و نابود شود.«فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»بعد از آنکه پیمانه ظلم و جور پر شد،دنیا را پر از عدل و داد مى‏کند.«یرضى عنه ساکن السماء و ساکن الارض‏»از او،هم خداى آسمان راضى است و هم خلق خداى آسمان و مردم روى زمین،مى‏گویند:الحمد لله که شر این ظلمها از سر ما کوتاه شد.بعد فرمود: «یقسم المال صحاحا»ثروت را به طور صحیح تقسیم مى‏کند.گفتند:یا رسول الله!یعنى چه به طور صحیح؟فرمود:عادلانه و بالسویه تقسیم مى‏کند.«و یملا الله قلوب امة محمد غنى و یسعهم عدله‏» (2) خداوند دل امت اسلام را مملو از غنا مى‏کند،یعنى خیال نکن غنا و ثروت،تنها همان ثروت مادى است، دلها غنى مى‏شود،فقرها و نیازها و حقارتها و بیچارگیها و کینه‏ها و حسادتها،همه از دلها بیرون کشیده مى‏شود.

امیر المؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه مى‏فرماید:حتى تقوم الحرب بکم على ساق،بادیا نواجذها،مملوءة اخلافها،حلوا رضاعها،علقما عاقبتها.پیش بینى مى‏کند که قبل از ظهور حضرت مهدى آشوب عجیب و جنگهاى بسیار مهیب و خطرناکى در دنیا هست.مى‏فرماید:جنگ روى پاى خودش مى‏ایستد،دندانهاى خودش را نشان مى‏دهد مثل یک درنده‏اى که دندان نشان مى‏دهد،شیر پستان خودش را نشان مى‏دهد،یعنى آن ستیزه جویان و آتش افروزان جنگ نگاه مى‏کنند مى‏بینند این پستان جنگ خوب شیر مى‏دهد یعنى به نفعشان کار مى‏کند،اما نمى‏دانند که عاقبت این جنگ به ضرر خودشان است.«حلوا رضاعها»دوشیدنش خیلى شیرین است اما«علقما عاقبتها»عاقبتش فوق العاده تلخ است.«الا و فى غد و سیاتى غد بما لا تعرفون‏»بدانید که فردا دنیا آبستن چیزهایى است که هیچ پیش بینى نمى‏کنید،نمى‏شناسید و آگاه نیستید،ولى بدانید هست و فردا با خود خواهد آورد. «یاخذ الوالى من غیرها عمالها على مساوى اعمالها»اول کارى که آن والى الهى مى‏کند این است که عمال و حکام را یک یک مى‏گیرد،اعوان خودش را اصلاح مى‏کند،دنیا اصلاح مى‏شود.«و تخرج له الارض افالیذ کبدها»زمین پاره‏هاى جگر خودش را بیرون مى‏دهد،یعنى زمین هر موهبتى که در خودش دارد از هر معدنى،و هر استعدادى که شما تصور بکنید،همه را بیرون مى‏دهد،هر چه تا امروز مضایقه کرده بیرون مى‏دهد.«و تلقى الیه سلما مقالیدها»زمین مى‏آید مثل یک غلام در حالى که تسلیم است کلیدهاى خودش را در اختیار او قرار مى‏دهد(اینها همه تعبیر و بیان است)یعنى دیگر سرى در طبیعت‏باقى نمى‏ماند مگر اینکه به دست او کشف مى‏شود.مجهولى در طبیعت‏باقى نمى‏ماند مگر اینکه در آن دوره مکشوف مى‏گردد.«فیریکم کیف عدل السیرة‏»آنوقت او به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعى یعنى چه،نشان خواهد داد که اینهمه که دم از اعلامیه حقوق بشر و آزادى مى‏زدند همه‏اش دروغ بود،اینهمه که دم از صلح مى‏زدند همه‏اش دروغ و نفاق و«جو فروشى و گندم نمایى‏»بود. «و یحیى میت الکتاب و السنة‏» (3) قوانین کتاب و سنت را که متروک مانده و به حسب ظاهر مرده و از میان رفته است زنده خواهد کرد.و نیز فرمود:اذا قام القائم حکم بالعدل.

هر یک از ائمه ما یک لقبى دارد. مثلا امیر المؤمنین:على المرتضى. امام حسن:الحسن المجتبى. امام حسین:سید الشهداء،و ائمه دیگر:السجاد،الباقر،الصادق،الکاظم،الرضا،التقى،النقى،الزکى العسکرى. حضرت یک لقبى دارد مخصوص به خود،لقبى که از مفهوم‏«قیام‏»گرفته شده است، آن که در جهان قیام مى‏کند:القائم.

اصلا ما حضرت مهدى را به قیام و عدالت مى‏شناسیم.هر امامى به یک صفت‏شناخته مى‏شود،این امام به قیام و عدالت‏شناخته مى‏شود.

«و ارتفع فى ایامه الجور»جور و ظلمى دیگر در کار نیست.«و امنت‏به السبل‏»همه راهها،راههاى زمینى، دریایى و هوایى امن مى‏شود،چون منشا این نا امنیها ناراحتیها و بى عدالتى‏هاست.وقتى که دالت‏برقرار بشود،[چون]فطرت بشر فطرت عدالت است،دلیل ندارد که نا امنى وجود داشته باشد.«و اخرجت الارض برکاتها»و زمین تمام برکات خودش را بیرون مى‏آورد.«و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقته و لا بره...و هو قوله تعالى: و العاقبة للمتقین آیا مى‏دانید ناراحتى مردم آن وقت چیست؟ ناراحتى مردم فقط این است که اگر بخواهند یک صدقه‏اى بدهند و یک کمکى به کسى بکنند،یک نفر[مستحق]پیدا نمى‏کنند،یک فقیر در روى زمین پیدا نخواهد شد.

راجع به‏«توحید الهى‏»مى‏فرماید:«حتى یوحدو الله و لا یشرک به شیئا»و راجع به‏«امنیت‏»مى‏فرماید:«و تخرج العجوزة الضعیفة من المشرق ترید المغرب لا یؤذیها احد»یک پیر زن ناتوان،از مشرق تا مغرب دنیا را مسافرت مى‏کند بدون کوچکترین آزار و اذیتى.

زیاد است:آنچه از عدالت گفته شده است،از صلح و صفا به معنى واقعى گفته شده است،از آزادى و امنیت کامل گفته شده است،از ثروت و برکت فراوان گفته شده است،از تقسیم عادلانه ثروت گفته شده است،از فراوانى وسائل(وسائل دامدارى و غیره)،از میوه و گوسفند گفته شده است،از نبودن مفاسد گفته شده است که دیگر شرب خمرى وجود نخواهد داشت،دیگر زنایى وجود نخواهد داشت،دیگر بشر تنفر دارد از دروغ گفتن،تنفر دارد از غیبت کردن،تنفر دارد،از تهمت زدن،تنفر دارد از ظلم کردن.

اینها بر اساس چه فلسفه‏اى است؟همان که عرض کردم:اسلام مى‏گوید عاقبت‏بشر عدالت است،اما نمى‏گوید آن عدالتى که در عاقبت مى‏آید فقط این است که فکر بشر به اینجا منتهى مى‏شود که منفعت من در این است که منافع دیگران را حفظ کنم،نه[در آن زمان]عدالت‏براى بشر محبوب و مثل یک معبود است،یعنى روحش رقاء پیدا مى‏کند،تربیتش کامل مى‏شود،و این نمى‏شود جز اینکه یک حکومت عادل جهانى بر مبناى ایمان،خدا پرستى و خدا شناسى و بر مبناى حکومت قرآن به وجود آید،و ما مسلمین خوشوقتیم که بر خلاف اینهمه بدبینیهایى که در دنیاى غرب براى بشریت‏به وجود آمده،به آینده بشریت‏خوشبین هستیم. همین راسل در کتاب امیدهاى نو مى‏گوید:امروز دیگر غالب دانشمندان امیدشان را از بشریت قطع کرده و معتقدند که علم به جایى رسیده است که عن قریب بشر به دست علم نابود خواهد شد.مى‏گوید:یکى از این افراد اینشتین است.اینشتین معتقد است که بشر با گورى که به دست‏خودش کنده است،یک گام بیشتر فاصله ندارد.بشر به مرحله‏اى رسیده است که فشار دادن چند دگمه همان و زمین ما کن فیکون شدن همان.و واقعا هم اگر ما معتقد به خدا و دست غیبى نباشیم،اگر آن اطمینانى که قرآن به آینده بشریت مى‏دهد ما را مطمئن نکرده باشد، یعنى اگر ما همین ظواهر دنیاى امروز را ببینیم،حق با اینهاست.روزى نیست که وسائل مخرب به صورت نیرومندتر،مهیب‏تر و وحشتناکتر پیدا نشود.از حدود بیست‏سال پیش،از وقتى که بمب اتمى در هیروشیما افتاد،تا امروز،نگاه کنید ببینید قدرت تخریبى صنعتى بشر چند برابر شده است؟رسیده به مرحله‏اى که مى‏گویند دنیاى امروز دیگر غالب و مغلوب ندارد.اگر جنگ سوم جهانى پیش بیاید، صحبت این نیست که آیا آمریکا غالب است‏یا شوروى یا چین.اگر جنگ سومى پیش بیاید آن که مغلوب است زمین و بشریت است و آن که غالب است هیچ است.اما ما مى‏گوییم:براى بشر و براى زمین از این پرتگاهها باز هم پیدا شده است،دست الهى بالاى همه دستهاست. و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها (4) .به ما گفته‏اند:«افضل الاعمال انتظار الفرج‏» (5) این خوشبینى و انتظار فرج کلى فضیلتش از همه اعمال بیشتر است،چرا؟براى اینکه این یک ایمانى است در سطح بسیار عالى.

خدایا ما را از منتظران واقعى فرج امام زمان(عجل الله تعالى فرجه)بگردان.

خدایا به ما آن شایستگى را عنایت کن که دولت‏بر حق او را ادراک کنیم.اللهم انا نرغب الیک فى دولة کریمة،تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله،و تجعلنا فیها من الدعاة الى طاعتک و القادة الى سبیلک.

و صلى الله على محمد و آله الطاهرین

پى‏نوشتها:

1- [از قاریان قرآن که حسینیه ارشاد از او دعوت به عمل آورده بود.]

2- اعلام الورى،ص 401.

3- نهج البلاغه،خطبه 138.

4- آل عمران/103.

5- بحار الانوار،ج 52/ص 122.


[ سه شنبه 89/2/7 ] [ 6:45 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

وجود نجات‌ بخشی‌ که‌ بشریت‌ را به‌ سوی‌ آسایش‌ و رهایی‌ و ایجاد جامعه‌ جهانی‌ متکی‌ بر عدالت‌ و آزادی‌ و حقیقت‌ سوق‌ دهد، در تمام‌ کتب‌ و صحف‌ آسمانی‌ و مذاهب‌ گوناگون‌ خبری‌ متواتر است‌. این‌ مطلب‌ صرفاً یک‌ خطابة‌ مذهبی‌ یا شعاری‌ دینی‌ نیست‌ بلکه‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ از واقعیت‌ نشأت‌ گرفته‌ و در اعماق‌ اندیشه‌ و ضمیر وجود انسان‌ نهفته‌ است‌. هر انسان‌ صاحب‌ دردی‌ که‌ ناراحتی‌ و فشار و ترس‌ و ناامنی‌ را چشیده‌ باشد به‌ آن‌ ایمان‌ دارد. هر عقل‌ و اندیشه‌ای‌ به‌ راحتی‌ می‌فهمد که‌ بنای‌ جهان‌ بر عدالت‌ و توازن‌ است‌ نه‌ ظلم‌ و هرج‌ و مرج‌ و هرگونه‌ هرج‌ و مرجی‌ ساخته‌ دست‌ بشر است‌ و اگر عدالت‌ بر جهان‌ حاکم‌ نشود آنگاه‌ عدالت‌ الهی‌ امری‌ لغو، عبث‌ و بیهوده‌ محسوب‌ می‌گردد. در حالی‌ که‌ عدالت‌ هدف‌ همة‌ ادیان‌ و رسالت‌ دین‌ اسلام‌ است‌ که‌ مخاطبش‌ همة‌ بشریت‌ بوده‌ است‌ و توان‌ بالایی‌ در ایجاد وحدت‌ جهانی‌ دارد که‌ نقطة‌ شروعش‌ برادری‌، صلح‌، گذشت‌، چشم‌پوشی‌ و وحدت‌ است‌.
در این‌ رابطه‌ می‌گوید: در این‌ برهه‌ از زمان‌، اسلام‌ به‌ جهت‌ عنایات‌ زیادش‌ به‌ مظلومان‌ و اسیران‌ جذابیت‌ بسیار بالایی‌ دارد و به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ این‌ دین‌، همیشه‌درگسترش‌وانتشاردرسطح‌ جهانی‌، حتی‌ پس‌ از رویارویی‌ و مجادله‌، یکه‌تاز و پیروز میدان‌ بوده‌ است‌. 1
اسلام‌ دینی‌ جهانی‌ است‌ که‌ قوام‌ بخش‌ بنای‌ جامعه‌ بشری‌ است‌ چنان‌ که‌ خداوند به‌ پیامبرش‌ خطاب‌ کرده‌:
و ما أرسلناک‌ إّلا رحمة‌ للعالمین‌ 2
تو را مایه‌ رحمت‌ برای‌ جهانیان‌ فرستادیم‌.
و ما أرسلناک‌ إّلا کافّة‌ للنّاس‌ 3
تو را بر همة‌ مردم‌ فرستادیم‌.
این‌ دینی‌ که‌ روزی‌ جهان‌ را از سردرگمی‌ جهالت‌ و ظلمات‌ حیرت‌ نجات‌ داد روزی‌ دوباره‌ با عزت‌ و به‌ اذن‌ خداوند ـ تبارک‌ و تعالی‌ ـ برای‌ نجات‌ و خلاصی‌ بشریت‌ و سروری‌ مسلمانان‌ باز خواهد گشت‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ بدان‌ چنین‌ بشارت‌ داده‌ است‌:
و نرید أن‌ نمنّ علی‌ الّذین‌ استضعفوا فی‌الارض‌ و نجعلهم‌ أئمّة‌ و نجعلهم‌ الوارثین‌ 4
ارادة‌ ما بر این‌ تعلق‌ گرفته‌ که‌ محرومان‌ زمین‌ را امام‌ و وارثین‌ زمین‌ گردانیم‌.
از حضرت‌ امیر(ع‌) در نهج‌البلاغه‌ روایت‌ شده‌ که‌:
لتعطفّن‌ الدنیا علینا بعد شماسها عطف‌ الضروس‌
علی‌ ولدها 5
دنیا همانند بازگشت‌ شتر به‌ نزد فرزندش‌ به‌ نزد ما بازگردانده‌ می‌شود.
و سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ فرمودند. ابن‌ ابی‌الحدید در شرح‌ این‌ بخش‌ گفته‌ است‌: یاران‌ و نزدیکان‌ ما می‌گویند که‌ ایشان‌ به‌ امامی‌ که‌ مالک‌ زمین‌ و حاکم‌ بر تمامی‌ ممالک‌ می‌گردد وعده‌ داده‌اند. 6
در آیة‌ دیگری‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ می‌فرماید: ولقد کتبنا فی‌الزّبور من‌ بعدالذکر أنّ الارض‌ یرثها عبادی‌ الصّالحون‌ 7
در زبور پس‌ از ذکر چنین‌ نوشتیم‌ که‌ بندگان‌ صالح‌ ما وارث‌ زمین‌ خواهند شد.
امام‌ باقر(ع‌) ذیل‌ این‌ آیه‌ می‌فرمایند:
إنّ ذلک‌ وعدالله للمؤمنین‌ بأنّهم‌ یرثون‌ جمیع‌
الارض‌. 8
این‌ آیه‌ وعده‌ الهی‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ که‌ وارث‌ تمام‌ زمین‌ خواهند شد.
حضرت‌ رسول‌(ص‌)، هم‌ طبق‌ روایت‌ سعید بن‌ جبیر از ابن‌ عباس‌، به‌ ظهور حضرت‌ مهدی‌(ع‌) چنین‌ بشارت‌ داده‌اند:
إنّ خلفائی‌ و أوصیائی‌ و حجج‌ الله علی‌ الخلق‌ بعدی‌ اثنا عشر. أوّلهم‌ أخی‌ و آخرهم‌ ولدی‌. 9
جانشینان‌ و برگزیدگان‌ من‌ وحجت‌های‌ الهی‌ بر خلق‌ پس‌ از من‌ دوازده‌ نفرند که‌ اولشان‌ برادرم‌ و آخرینشان‌ فرزندم‌ می‌باشد.
از ایشان‌ پرسیدند: برادر شما کیست‌؟ فرمودند: علی‌ابن‌ ابیطالب‌(ع‌) باز پرسیدند: فرزند شما کیست‌؟ فرمودند:
المهدیّ الذی‌ یملؤها ـ أی‌ الارض‌ ـ قسطاً و عدلاً کما ملئت‌ ظلماً و جوراً والذی‌ بعثنی‌ بالحق‌ بشیراً لولم‌ یبق‌ من‌الدنیا إّلا یوم‌ واحد لطوّل‌ ذلک‌ الیوم‌ حتی‌ یخرج‌ فیه‌ ولدی‌ فینزل‌ روح‌الله عیسی‌ بن‌ مریم‌ فیصّلی‌ خلفه‌ و تشرق‌ الارض‌ بنور ربّها و یبلغ‌ سلطانه‌ المشرق‌ والمغرب‌ 10
مهدی‌، همو که‌ زمین‌ را از عدل‌ و داد، همانگونه‌ که‌ از ظلم‌ و جور پر شده‌ است‌، آکنده‌ می‌گرداند. قسم‌ به‌ آن‌ کسی‌ که‌ مرا به‌ حق‌ مبعوث‌ گردانید که‌ ] مردم‌ را [ بشارت‌ دهم‌ اگر تنها یک‌ روز به‌ پایان‌ دنیا باقی‌ مانده‌ باشد خداوند آنقدر آن‌ روز را طولانی‌ می‌گرداند که‌ فرزندم‌ خروج‌ (قیام‌) کند و در آن‌ زمان‌ است‌ که‌ عیسی‌بن‌ مریم‌ پشت‌ سرش‌ نماز می‌خواند و زمین‌ به‌ نور پروردگارش‌ روشن‌ می‌شود و آوازة‌ سلطنتش‌ شرق‌ و غرب‌ را درمی‌نوردد.

پس‌ از ظهور حضرت‌ مهدی‌(ع‌) چه‌ رخ‌ خواهد داد؟
هدف‌ از ظهور امام‌ منتظر(ع‌)، چیزی‌ جز درآوردن‌ جهان‌ از گنداب‌ ظلم‌ و جور و رساندن‌ آن‌ به‌ عدالت‌ و مساوات‌ نیست‌، که‌ اصل‌ ایمان‌ بشریت‌ به‌ آن‌ سو معطوف‌ شده‌ است‌ و تمام‌ ادیان‌ در مقابل‌ آن‌ سر خم‌ کرده‌اند. غرض‌ فطری‌ و واحد ادیان‌، همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ شعور انسانی‌، به‌ راحتی‌ با آن‌ اتفاق‌ نظر دارد و هرگاه‌ عقل‌ در مرحلة‌ ادراکش‌ به‌ تکامل‌ برسد و رهبری‌ خود را به‌ حکمتی‌ ـ که‌ از اخلاص‌، صدق‌ و واقع‌گرایی‌ برخاسته‌ است‌ ـ سپرده‌ باشد، آن‌ را احساس‌ می‌کند. کانت‌، فیلسوف‌ آلمانی‌ تبار می‌گوید:
عبارت‌ اختلاف‌ ادیان‌، چیز عجیب‌ و غریبی‌ است‌ و مانند این‌ است‌ که‌ از اختلاف‌ مکاتب‌ اخلاقی‌ صحبت‌ شود؛ چرا که‌ ممکن‌ است‌ افراد، عقاید گوناگونی‌ داشته‌ باشند، ولی‌ در هر زمان‌ تنها یک‌ دین‌ است‌ که‌ می‌تواند مقبول‌ بیفتد و نه‌ بیشتر و این‌ اختلافات‌ همانند محملی‌ بیانگر اختلاف‌ در زمان‌ و مکان‌ که‌ اموری‌ عارضی‌ هستند می‌باشند. 11
مراد از این‌ آیه‌ قرآن‌ هم‌ همین‌ بود که‌:
إنّ الّدین‌ عندالله الاءسلام‌ 12
دین‌ در نزد خدا اسلام‌ است‌.
در بعثت‌ تمام‌ پیامبران‌ الهی‌، همگی‌ به‌ دنبال‌ محقق‌ کردن‌ هدف‌ واحدی‌ بودند، همان‌ هدفی‌ که‌ همة‌ دسته‌ها و گروه‌ها و جمعیت‌های‌ بشری‌ را یکجا زیر پرچم‌ پرافتخار مهدی‌ منتظر(ع‌) جمع‌ می‌کند.
خداوند تعالی‌ در قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید:
هوالذی‌ أرسل‌ رسوله‌ بالهدی‌ و دین‌ الحق‌ لیظهره‌ علی‌الدین‌ کلّه‌ و لوکره‌ المشرکون‌. 13
او همان‌ کسی‌ است‌ که‌ رسولش‌ را با هدایت‌ و دین‌ حق‌ ارسال‌ کرد تا علی‌رغم‌ میل‌ مشرکان‌ آن‌ را بر تمام‌ ادیان‌ حاکم‌ گرداند.
امام‌ هفتم‌(ع‌) ذیل‌ این‌ آیه‌ فرمودند:
یظهره‌ علی‌ جمیع‌ الادیان‌ عند قیام‌ القائم‌(ع‌). 14
هنگام‌ قیام‌ مهدی‌(ع‌) است‌ که‌ اسلام‌ را بر تمامی‌ ادیان‌ حاکم‌ می‌گرداند.
اولین‌ گام‌ برای‌ تحقق‌ دهکدة‌ جهانی‌ و جامعة‌ واحد بشری‌،ایمان‌تمام‌ادیان‌وپیروان‌آنهابه‌حضرت‌ مهدی‌(ع‌) وجمع‌شدن‌آنهازیرپرچمش‌است‌؛چراکه‌ دعوت‌ به‌ اتحاد جهان‌وجهانیان‌امری‌تازه‌نیست‌ودرتمام‌ ادیان‌ آسمانی‌ و قدیمی‌ می‌توان‌ مسأله‌ای‌ مرتبط‌ با آن‌ را یافت‌ و ریشة‌ تفکر اتحاد بشریت‌ را باید در دین‌ ادیان‌ جستجو کرد.
و در ثانی‌ حقیقت‌ همة‌ ادیان‌، دعوت‌ جوامع‌ و ملت‌های‌ بشری‌ به‌ همبستگی‌ و اتحاد زیر پرچم‌ ایمان‌ به‌ خدایی‌ واحد بوده‌ است‌، آفریننده‌ای‌ بی‌همتا و ارزش‌ها و باورها و مسلمات‌ مشترکی‌ که‌ رفتار و منش‌ انسانی‌ را در تمام‌ جهان‌ مستحکم‌ کند. 15 به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ تمام‌ ادیان‌، توقع‌ و انتظار ظهور مهدی‌(ع‌) را دارند، و آن‌ زمان‌ که‌ ظهور کند با علائم‌ و نشانه‌هایی‌ که‌ به‌ راحتی‌شک‌ را از آنها برطرف‌ می‌کند به‌ شخص‌ او ایمان‌ می‌آورند. آری‌، به‌ همراه‌ او عیسی‌ بن‌ مریم‌(ع‌)، خروج‌ می‌کند و همانطور که‌ در روایت‌ نبوی‌ دیدیم‌ پشت‌ سر حضرتش‌ نماز می‌خواند. از امام‌ باقر(ع‌)، نقل‌ شده‌ است‌:
إذا ظهر القائم‌ ظهر برایة‌ رسول‌الله و خاتم‌ سلیمان‌ و حجر موسی‌ و عصاه‌. 16
وقتی‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌)، قیام‌ کند، پرچم‌ رسول‌ خدا انگشتر سلیمان‌ و سنگ‌ و عصای‌ موسی‌ را ظاهر می‌کند.
باز از ایشان‌ نقل‌ کرده‌اند که‌:
فإذا اجتمع‌ عنده‌ عشرة‌ آلاف‌ فلایبقی‌ یهودی‌ ولانصرانیّ ولا أحد ممّن‌ یعبد غیرالله إّلا آمن‌ به‌ و صدّقه‌ و تکون‌ الملّة‌ واحدة‌ ملّة‌ الاءسلام‌. 17
وقتی‌ که‌ ده‌ هزار نفر نزد او جمع‌ می‌شوند، هیچ‌ یهودی‌ومسیحی‌وهر که‌ غیر خدا را می‌پرستد باقی‌ نمی‌ماند جز آنکه‌ به‌ او ایمان‌ می‌آورد و تصدیقش‌ می‌کند و یگانه‌ امت‌، امت‌ اسلامی‌ می‌شود.
و همچنین‌:
و إنمّا سمّی‌ المهدیّ لانّه‌ یهدی‌ إلی‌ أمر خفیّ و
یستخرج‌ التوارة‌ والاءنجیل‌ من‌ أرض‌ یقال‌ لها أنطاکیة‌. 18
مهدی‌(ع‌) را به‌ این‌ دلیل‌، مهدی‌ نامیده‌اند که‌ به‌ امری‌ مخفی‌ هدایت‌ می‌کند و تورات‌ و انجیل‌ را از زمینی‌ که‌ به‌ آن‌ انطاکیه‌ گویند، درمی‌آورد.
حضرت‌ مهدی‌(ع‌) در خلال‌ ارتباطات‌ جهانی‌ و توانایی‌وقدرتش‌بریکی‌کردن‌ روش‌ها و منش‌ها در تمام‌ نقاط‌ جهان‌، جهانی‌ کردن‌ خویش‌ را به‌ ظهور می‌رساند. حضرت‌ صادق‌(ع‌) در مورد ندای‌ آسمانی‌ فرمودند:
یسمعه‌ کلّ قوم‌ بألسنتهم‌. 19
هر قومی‌ به‌ زبان‌ خویش‌ آن‌ صدا و ندا را می‌شنود.
و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ زبان‌، یکی‌ از مشکل‌ترین‌ و جدی‌ترین‌ موانع‌ و سدها در مسیر ارتباطات‌ بشری‌ است‌ که‌ از گفت‌وگوها و ایجاد ارتباطات‌ متقابل‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ آورده‌ و آنها را به‌ جدایی‌ و تفرقه‌ و گوشه‌نشینی‌ سوق‌ می‌دهد.

عدالت‌ در سایة‌ حکومت‌ جهانی‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌)
جهان‌ بشری‌ که‌ از بحران‌ها ضربه‌های‌ فراوان‌ خورده‌ است‌ در مسیر جهانی‌ شدن‌ به‌ سمت‌ مخالف‌ تحقق‌ سعادت‌ بشری‌ سیر می‌کند، حال‌ آن‌ که‌ بشریت‌ آرزویش‌ عدالت‌ است‌ که‌ از درد فراقش‌ هماره‌ به‌ خود پیچیده‌ است‌. درخت‌ صبر و تحمل‌ بشریت‌ در این‌ راستا آن‌ زمان‌ که‌ آن‌ امام‌ منتظر پرچم‌ عدالتش‌ را بر سر ظلم‌ و ستم‌ می‌کوبد به‌ گل‌ خواهد نشست‌.
قانون‌ عدالت‌ جهانی‌ از آن‌ زمان‌ که‌ معرفت‌ و عقل‌ انسان‌ها کامل‌ شود شروع‌ می‌گردد؛ چرا که‌ اکثر شرارت‌ها ناشی‌ از جهالت‌ و نبود معرفت‌ و شناخت‌ است‌. امام‌ باقر(ع‌) فرمودند:
إذا قام‌ قائمنا وضع‌ یده‌ علی‌ رؤوس‌ العباد فجمع‌ بها عقولهم‌. 20
هرگاه‌ قائم‌ ما قیام‌ کند دستش‌ را بر سر بندگان‌ (خدا) می‌کشد و با آن‌ عقل‌هایشان‌ را کامل‌ می‌کند.
عبارت‌ «جمع‌ بها عقولهم‌» ناظر بر دو امر است‌:
اول‌: این‌ که‌ تکیه‌ تکامل‌ فرهنگی‌ بر پیشرفت‌ مادی‌ و تکنولوژی‌ اطلاعاتی‌ نیست‌، بلکه‌ اتکایش‌ بر تکامل‌ عقلی‌ است‌ و تمرکز معرفت‌ نیز بر معرفت‌ نفس‌ است‌ و فرهنگ‌ مادی‌ به‌ جای‌ این‌ که‌ هدف‌ و غایت‌ فرض‌ شود تنها به‌ عنوان‌ ابزار و وسیله‌ به‌ آن‌ نگریسته‌ می‌شود.
دوم‌: گفت‌وگوی‌ عقلائی‌ و فکری‌ مبتنی‌ بر فرهنگ‌ اخلاص‌ که‌ ارتباطات‌ و نزدیکی‌ و تفاهم‌ها را فزونی‌ بخشد همان‌ است‌ که‌ مهدی‌ موعود(ع‌)، آن‌ را محقق‌ می‌گرداند.
مرحلة‌ دوم‌ از قانون‌ حکومت‌ جهانی‌ در خلال‌ ایجاد تعادل‌ و توازن‌ اجتماعی‌ ـ اقتصادی‌ و نفی‌ بهره‌کشی‌ و احتکار و تمرکز ثروت‌ها و منابع‌ زمینی‌ مشاهده‌ می‌شود.
رسول‌ مکرم‌ اسلام‌(ص‌) فرمودند:
فیجی‌ء إلیه‌ الرجل‌ یقول‌: یا مهدی‌ أعطنی‌ أعطنی‌
أعطنی‌ فیحثی‌ له‌ فی‌ ثوبه‌ به‌ ما استطاع‌ أن‌
یحمله‌. 21
مردی‌ به‌ حضور او ] حضرت‌ مهدی‌(ع‌) [ می‌رسد و ] از شدت‌ طمع‌ [ سه‌ مرتبه‌ تقاضای‌ کمک‌ می‌کند، او چنان‌ در دامن‌ آن‌ مرد ] سیم‌ و زر [ می‌ریزد که‌ نمی‌تواند آن‌ را جابه‌جا کند.
باز از ایشان‌ نقل‌ کرده‌اند که‌ فرمود:
أبشروا بالمهدیّ... و یقسّم‌ المال‌ صحاحاً بالسوّیة‌ و یملا قلوب‌ أمة‌ محمّد غنی‌ و یسعهم‌ عدله‌ حتی‌ أنّه‌ یأمر منادیاً ینادی‌ من‌ له‌ حاجة‌ إلیّ؟... و تکثر الماشیة‌ و تعظّم‌ الامة‌... و تزید المیاه‌ فی‌ دولته‌ و تمدّ الانهار و تضاعف‌ الارض‌ أکلها... 22
بشارت‌ باد بر شما به‌ مهدی‌... که‌ مال‌ را به‌ طور مساوی‌ بین‌ مردم‌ تقسیم‌ می‌کند و قلوب‌ امت‌ محمد(ص‌)، را مملو از غنا می‌کند و چنان‌ گسترة‌ عدالتش‌ پهناور است‌ که‌ به‌ سخنگوی‌ خویش‌ امر می‌کند که‌ فریاد بزن‌ آیا نیازمندی‌ هست‌؟ و... ثروتمندان‌ زیاد می‌شوند و امت‌ عظیم‌ می‌گردد... آب‌ها در دولتش‌ زیاد می‌گردد و رودها وسیع‌ و طولانی‌ و زمین‌ بر خوراکی‌هایش‌ می‌افزاید.
حضرت‌ هم‌ بنا بر این‌ قانون‌ و رسم‌ نبوی‌(ص‌) عمل‌ می‌کند که‌:
من‌ أحیا أرضا مواتاً فهی‌ له‌. 23
هر که‌ زمین‌ مواتی‌ را آباد کند، مالکش‌ می‌شود.
آری‌، این‌ است‌ اوج‌ قله‌ عدالت‌ که‌ حق‌ انسان‌ را در مالکیتش‌ بر زمین‌ به‌ او عطا می‌کند.
امام‌ باقر(ع‌) می‌فرمایند:
أیّما قوم‌ أحیا شیئاً من‌ الارض‌ و عمروها هم‌ أحقّ بها وهی‌ لهم‌. 24
هر قومی‌ که‌ بخشی‌ از زمین‌ را احیا و آباد کنند شایستگی‌ بیشتری‌ برای‌ مالکیت‌ بر آن‌ دارند در حالی‌ که‌ حق‌ آنهاست‌.
به‌ همین‌ علت‌ است‌ که‌ زمین‌ همچون‌ گلی‌ شکوفا می‌شود و در آن‌، نشاط‌ و عمل‌ موج‌ می‌زند. گویی‌ امام‌ صادق‌(ع‌) به‌ این‌ اشاره‌ دارند:
اذا قام‌ قائم‌ آل‌ محمد... اتّصلت‌ بیوت‌ الکوفة‌ بنهر کربلاء. 25
آنگاه‌ که‌ قائم‌ آل‌ محمد(ع‌) قیام‌ کند، خانه‌های‌ کوفه‌ به‌ نهر کربلا متصل‌ می‌گردد

پس‌ از تحقق‌ عدالت‌، امنیت‌ گسترش‌ می‌یابد، جرم‌ و خلاف‌کاری‌هاپنهان‌وناپیدامی‌گردد.امام‌باقر(ع‌)،درباره‌ امنیت‌ و امان‌ در زمان‌ حضرت‌ مهدی‌(ع‌) می‌فرمایند:
و تخرج‌ العجوز الضعیفة‌ من‌ المشرق‌ ترید المغرب‌ لایؤذیها أحد. 26
پیرزنی‌ضعیف‌وناتوان‌ازشرق‌به‌سمت‌غرب‌(جهان‌) می‌رود و احدی‌ او را اذیت‌ و آزار نمی‌کند).
با از بین‌ بردن‌ مرزها و حدود جغرافیایی‌، حکومت‌ جهانی‌حضرت‌مهدی‌(ع‌)تکامل‌می‌یابدوموانعی‌که‌به‌دست‌ خود بشر ساخته‌ شده‌ برداشته‌ می‌شود و او به‌ منتهای‌ آرزو و خواسته‌اش‌ که‌ آزادی‌ در عمل‌ و تحریک‌ زندگی‌ و حیاتش‌ می‌باشد، می‌رسد. «فکتور باش‌» می‌گوید:
مقتضای‌ انسان‌ بودن‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ او به‌ حقوقش‌ برسد و این‌، اصلی‌ است‌ که‌ به‌ ساکنان‌ هر کشوری‌ اجازه‌ می‌دهد در کشور دیگر ساکن‌ شوند و همان‌ حقی‌ که‌ آزادی‌ را در جهان‌ به‌ جریان‌ می‌اندازد و بستن‌ قراردادهای‌ قانونی‌ با بقیه‌ مردم‌ برای‌ سکونت‌ جهانی‌ کمک‌ می‌کند. 27
زمین‌ است‌ که‌ وطن‌ هر انسان‌ در عصر حضرت‌ مهدی‌(ع‌) می‌شود. امام‌ صادق‌(ع‌) فرمودند:
إنّ القائم‌ مّنا منصور بالرعب‌ مؤیّد بالنصر، تطوی‌ له‌ الارض‌ و تظهر له‌ الکنوز کلّها و یظهرالله به‌ دینه‌ و لوکره‌ المشرکون‌.
قائم‌ ما با ترس‌ ] افتادن‌ در دل‌ دشمنان‌ [ یاری‌ می‌شود و با پیروزی‌، تأیید می‌شود. زمین‌ زیر پایش‌ نرم‌ و گنج‌های‌ زمین‌، همگی‌ برای‌ او ظاهر می‌شود و خدا به‌ وسیله‌ او دینش‌ را ظاهر می‌کند حتی‌ اگر مشرکان‌ نپسندند.
و باز هم‌ از ایشان‌ نقل‌ شده‌:
إنّ المؤمن‌ فی‌ زمان‌ القائم‌ و هو بالمشرق‌ لیری‌ أخاه‌ الذی‌ بالمغرب‌ و کذا الذی‌ فی‌المغرب‌ یری‌ أخاه‌ الذی‌ بالمشرق‌. 29
مؤمن‌درزمان‌قائم‌،چنان‌می‌شودکه‌شخصی‌که‌درشرق‌ است‌برادرش‌رادر غرب‌ می‌بیند و او هم‌ همینطور.
جامعه‌ بشری‌ به‌ وحدت‌ واقعی‌ که‌ جنگ‌ها، نابسامانی‌ها، بحران‌ها و مشکلات‌ را ریشه‌کن‌ سازد، دست‌ نخواهد یافت‌ مگر این‌ که‌ به‌ مسائل‌ اساسی‌ و عوامل‌ واقعی‌ که‌ جمعیت‌ بشری‌ را می‌تواند جمع‌ کند، نظر بیفکند. و شکی‌ نیست‌ که‌ مسائل‌ مادی‌ جز عاملی‌ برای‌ ایجاد اختلاف‌ و جنگ‌ و بهره‌کشی‌ از همدیگر نیست‌. در حالی‌ که‌ عقل‌ و فطرت‌ عاملی‌ هستند که‌ بشریت‌ را به‌ اصل‌ خویش‌ هدایت‌ می‌کنند. و رسیدن‌ به‌ حقیقت‌ وجودی‌ جز با یک‌ رهبری‌ واقعی‌ همانند تکامل‌ عقلی‌ و بازگشت‌ به‌ فطرت‌ و تبری‌ جستن‌ از موانع‌ کشنده‌ ناشی‌ از خودپرستی‌ ممکن‌ نیست‌ که‌ آن‌ هم‌ عصر عدالت‌، آزادی‌، امنیت‌ و سعادت‌ یعنی‌ عصر امام‌ منتظَر حضرت‌ مهدی‌(ع‌) است‌.
خداوندتوفیق‌دیدارآن‌ جمال‌ دلربا و اطاعت‌ از اوامر پرافتخارش‌ و زندگی‌ تحت‌ لوای‌ پرچم‌ عدالت‌ آسمانی‌ و جهانی‌اش‌ را به‌ همه‌ ما عنایت‌ فرماید. ان‌شاءالله
و به‌ امید دیدار آن‌ رو


[ سه شنبه 89/2/7 ] [ 6:44 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

آن‏گاه که زمان ظهور فرا رسد و رهایی‏بخش جهان از پشت پرده غیبت بیرون آید و رخ نمایاند، خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح می‏کند1 و همه زیباییهای پس از ظهور، یک به یک آشکار می‏شود.
صبح ظهور وقتی بندگان خدا از خواب بیدار می‏شوند دستی بر سر آنها کشیده می‏شود. به خود می‏نگرند، به دانسته‏ها و قدرت فهم و دریافت عقلی خویش، ناگهان می‏بینند که نور ایمان در قلب آنان می‏تابد به
درخشندگی خورشید2 و قدرت و توانی در خویش می‏بینند باورنکردنی. هر یک قدرت چهل مرد را پیدا می‏کنند3. ایمان و توان، اولین هدیه‏هایی است که از دوست می‏گیرند.
نشاط و شادمانی چنان بر وجود آنها سایه می‏افکند که حتی مردگان نیز در قبر شاد می‏شوند4 و از نسیم ظهور آن مرد بزرگ، حیاتی دوباره می‏یابند.
پیش از این، بندگان خدا پراکنده بودند و هر یک در اندیشه‏ای متفاوت. پس از ظهور، دستی بر سرهای آنان کشیده می‏شود و عقلهای آنها را به یک سو جهت می‏دهد5. افکار آشفته و متفرق جمع می‏شوند و گویی
همه عقلها به یک عقل؛ آن هم «عقل کامل» تبدیل می‏شوند؛ چونان قطره‏هایی که از سرتاسر کره زمین جمع می‏شوند و به رودها می‏ریزند و راههای دراز را معجزه‏آسا می‏پیمایند تا به دریا ریزند. آنان دیگر قطره
نیستند. نام شناسنامه‏ای آنها از قطره به دریا تغییر می‏کند و همه یک هویت می‏یابند؛ دریا، دریای بیکران.
بندگان خدا در آن روز به یک حقیقت می‏اندیشند و عقربه ذهن و عقل آنها یک نقطه را نشان می‏دهد و آن پیروی از حق و راستی است. دیگر هیچ‏کس واژه «من» را به کار نمی‏برد و «ما» را جایگزین همة منیت‌ها
می‌شود. وقتی آن دست آسمانی بر سرها کشیده می‏شود، اخلاق (احلام)6 مردم کامل می‏شود. رذایل اخلاقی از وجود آنها رخت برمی‏بندد و فضایل، نیکیها و بزرگواری همچون دانه‏های مروارید، صدف وجود آنان
را مزین می‏کند. خشم و شهوت و وهم و بی‏عدالتی با این مردم بیگانه می‏شود و آرامش و وقار و تعادل و عدالت از سیمای آنان هویدا می‏گردد. آری، روزی که او می‏آید. بغض و کینه از دلهای بندگان می‏رود و این‏
گونه اخلاق آنها کامل می‏شود7. ترس و بخل از شیعیان دور می‏شود و آرامش و سخاوت جایگزین آن می‏گردد.8 خداوند، مردمان شایسته‏ای را حاکم خواهد کرد که زمین را پر از عدل و داد می‏کنند9 و افراد پست و
فاسد را روی زمین باقی نمی‏گذارد10.
اینک مردمان امت اسلام مبهوت این تحول، بر جای ایستاده و خویش را تحلیل می‏کنند و سپس به خانه خود نظر می‏کنند و می‏بینند که زنان آنها در خانه‏ها به کتاب خدا و سنت پیامبرش قضاوت می‏کنند11 و چنان
چشمه‏های دانش و حکمت بر سرزمین وجود و ذهن آنها جاری شده است که جز حق و منطق بر زبان نمی‏رانند. فرهنگ و دانش مردم در آن روز به اوج می‏رسد و بدیهی است وقتی بانویی به کتاب خدا و سنت
پیامبر او قضاوت کند، انحراف در او راه نخواهد یافت و این‏گونه، احساسات زنانه که همواره مانع قضاوتهای عادلانه بود جای خود را به استدلال عقلانی و وحیانی و همسویی با کتاب خدا می‏دهد و زنان در خانه
خویش بر مسند قضاوت می‏نشینند.
پدران و مادران، شگفت‏زده کودکان خود را می‏بینند که با مارها و عقربها بازی می‏کنند بدون آنکه آزاری به آنان رسد12. خدایا! چه شده است؟ طبیعت عقرب نیش زدن است و مار، زهر افشانی! کجا رفت غریزه
حیوانی و طبع وحشی، خشن و گزنده آنها؟!
شاید آن امروز خشونت و زهرافشانی و نیش زهرآگین، بی‏اثر شده است و یا حیوانات وحشی به مرحله‏ای از کمال حیوانی دست یافته‏اند که همزیستی در کنار انسان را تجربه کنند و آنها نیز اهلی شوند.
دنیا به گونه‏ای دیگر است. صلح و آرامش جایگزین جنگ و خونریزی شده و دوستی و محبت به جای دشمنی و درنده‏خویی نشسته است.
هرکس در گوشه‏ای از شهر خویش می‏بیند که میش و گرگ در یک محل با یکدیگر می‏چرخند و در کنار هم زندگی می‏کنند13 خوی ددمنشی گرگ و ترس و هراس میش در اینجا دیده نمی‏شود و این زیباترین نمای
صلح در آن عصر طلایی است. وقتی گرگ چنین آرام و رام می‏شود چگونه انسان متمدن در اندیشه جنگ و سلطه باشد؟ بنابراین حتی انسانهای گرگ صفت نیز در آن روز از سیرت حیوانی خارج شده و با صورت
انسانی خویش هماهنگ می‏گردند.

امنیت روانی

دلهای مؤمنان از ترس خالی شده و قلوب دشمنان آنها آکنده از ترس و وحشت می‏گردد14. همان‏گونه که خداوند متعال در نبرد بدر با ایجاد رعب در دل دشمنان و فرستادن فرشتگان برای یاری مسلمانان - که
تعدادشان در برابر مشرکان بسیار اندک بود - دلهای مؤمنان را از ترس خالی نمود، در زمان ظهور نیز چنین خواهد شد.
بیماری‏ها، اعم از روحی و جسمی بهبود می‏یابد و ضعفها و ناتوانی‏ها به قوت و قدرت تبدیل می‏شود. توان جسمی یاوران حضرت چنان افزوده شود که از شیر، شجاع‏تر و از نیزه، برنده‏تر شوند به گونه‏ای که
دشمن را با پاها بر زمین افکنند و با دست او را بشکنند15، زیرا هر مؤمنی در زمان ظهور، قدرت چهل مرد را می‏یابد و قدرت خداوند نسبت به آنچه در آن روز انجام می‏دهد بسیار بیشتر است.
اهل آسمان و زمین، پرندگان، وحوش و ماهیان دریاها به خاطر وجود حضرت حجت(ع) شاد می‏شوند و هیچ مؤمنی دیده نمی‏شود مگر آن که این شادی و نشاط در قلب او وارد شده باشد و یا اگر مرده است این
نشاط بر قبر او داخل می‏شود.16
در آن روز مردم با چهره‏های شادمان و گشاده در سطح شهر رفت و آمد می‏کنند و این شادی برخاسته از درون آنهاست. حاصل این نعمت، بهداشت روانی جامعه، سلامتی جسمی و روحی و نیز تقلیل میزان
بزهکاریها، جرمها و آلودگی‏های اجتماعی خواهد بود.
شهرها با حضور چنین مردمانی که شادمانه و عاشقانه زندگی می‏کنند، طراوتی شگفت‏انگیز خواهند یافت.

گسترش ارتباطات مؤمنان

مؤمنان از نظر شنوایی و بینایی قدرت می‏یابند و چنان وسعتی در توانایی‏های شنیداری و دیداری آنها ایجاد می‏شود که بدون هیچ پیک و واسطه‏ای صدای امام(ع) را می‏شنوند و سیمای او را می‏بینند در حالی که
آن حضرت در جایگاه خود قرار دارد17.
به حکمران و فرمانداری که تحت ولایت آن حضرت قرار دارد گفته می‏شود که:
«عهد و پیمان و وظایف تو بر کف دستانت نهاده شده و به آنچه می‏بینی عمل کن».18
مؤمنی که در مشرق است برادر خویش و مؤمنان دیگر را که در غرب هستند می‏بیند و فاصله‏ها مانع ارتباط مستقیم آنان نمی‏شود19.
بنابراین ارتباط مؤمنان آن روز در بالاترین حد است و امکان دسترسی آنان به یکدیگر در کوتاهترین زمان ممکن وجود دارد و این ارتباط قلبها آنان را به یکدیگر نزدیکتر می‏کند. برخلاف امروز که گسترش ارتباطات
موجب از هم پاشیدگی خانواده‏ها و دوری قلبهای افراد از یکدیگر می‏شود، آن روز قلبها به عشق یکدیگر می‏تپد و مؤمنان زنجیروار به یکدیگر پیوسته خواهند بود.

امنیت اجتماعی

تقوا و فرهنگ جامعه چنان زیاد می‏شود که اگر پیرزنی ناتوان از شرق عالم به قصد غرب راه ‏افتد و در این مسیر هیچ‏کس او را آزار نمی‏دهد20. یا اگر بانویی دیگر با طراوت و جوانی و شور، طبقی از زیورآلات بر سر
دارد و بین عراق و شام حرکت می‏کند و در این مسیر که اکنون به برکت ظهور تماماً سرسبز شده است، نه درنده‏ای به او حمله می‏کند و نه او از درنده‏ای می‏ترسد21 و کسی با نگاهش وی را نمی‏آزارد.22
نعمت امنیت و آرامش، شهر و دیار را آراسته و ترس از دلهای مردم زدوده می‏شود. به نظر می‏رسد صفحه حوادث روزنامه‏ها در آن روز حذف خواهد شد و دیگر چشمهای مادران با نگرانی و اضطراب به بدرقه
دخترانشان نخواهد رفت.
آری، زمین چنان آرام می‏شود و امنیت چنان در همه‌جا حاکم می‌گردد که بانوان بدون اینکه هیچ مردی آنها را همراهی کند برای اعمال حج به سوی مکه می‏روند با آرامش تمام حج می‏گزارند و باز می‏گردند و هیچ
خطری تهدیدشان نمی‏کند.23
گناهانی چون شرابخواری، ربا و زنا از جامعه اسلامی دور می‏شوند و شر و پلیدی از بین می‏رود.
مردم با امام خود عهد می‏بندند که مرتکب سرقت، زنا و قتل نشوند، به مسلمانان دشنام ندهند، احتکار نکنند و از مال یتیمان دوری کنند. کسی را به ناحق نزنند و مساجد را ویران نسازند. راهها را ناامن نکنند و
به خانه‏های مردم هجوم نبرند و این‏گونه «آرمان شهری» به‏وجود می‏آید که اساس آن بر اعتماد و اعتقاد و آرامش است. دامنه عدالت امیر هستی، حضرت مهدی(ع) به میان خانه‏های مردم راه می‏یابد همان‏گونه
که سرما و گرما نفوذ می‏کند24 و ارمغان این عدالت؛ آرامش، امنیت و عشق است.
مردم در آن روز یگانگی می‏یابند و با هم یکدل و یکرنگ می‏شوند. آنها از نعمت برادری و برابری برخوردار خواهند بود به گونه‏ای که اگر مسلمانی به چیزی نیاز داشت از جیب برادر مسلمانش برمی‏دارد و او مانع
نمی‏شود25 و رنجشی نیز از این برخورد نخواهد داشت. همه مردم جهان به یک امت تبدیل می‏شوند که دل به یک امام می‏سپرند و مشترکات آنها آنقدر زیاد است که به واقع برای یکدیگر برادری می‏کنند. هر که با
آخرین پیشوای معصوم، امام زمان(ع) بیعت کند و در خدمت آن حضرت درآید و نام وی در فهرست یاران وی ثبت شود، از هر خطری در امان خواهد بود و با آرامش و امنیت کامل به زندگی خواهد پرداخت.26
شیعیان در مسجد کوفه چادر زده و قرآن را همان‏گونه که نازل شده است به مردم می‏آموزند و آموزش می‏دهند27 و چنان که گفته شد زنان در خانه‏های خود با استدلال به کتاب خدا و سنت رسول او داوری می‏
کنند.
عقل و اندیشه آنان به اوج رشد و بالندگی می‏رسد و تفرقه و پراکندگی از امت زدوده می‏شود و مکارم اخلاق به کمال لازم می‏رسد، زیرا چنان که گفته شد دست مبارک حضرت بر سر بندگان خدا کشیده می‏
شود.28
بدعتها و خرافه‏ها از جامعه اسلامی زدوده می‏شود و سنتهای راستین الهی اقامه می‏گردد29. امانتداری به کامل‏ترین شکل صورت می‏گیرد، یعنی امانتها بازگردانده می‏شود30 و خیانت در قاموس آنها واژه‏ای
بیگانه می‏شود. ادیان متعدد در لوای اسلام قرار می‏گیرند و یک دین جهانی برای یک جامعه جهانی برنامه‏ریزی می‏کند. جهان مسیحیت که پیش از این به عیسی(ع) اقتدا می‏کردند اینک می‏بینند که عیسی(ع) به
حضرت مهدی(ع) اقتدا می‏کند و آنان نیز یوسف فاطمه(س) را مقتدای خویش قرار می‏دهند. این‏گونه اسلام دین جهانی می‏شود و فرهنگ اسلامی بر سراسر گیتی سایه می‏گستراند. چه زیبا فرمود پیامبر
اکرم(ص):
امتی که ابتدای آن محمد(ص) و انتهای آن مسیح(ع) و میانه آن مهدی(ع) است هرگز نابود نخواهد شد31.
بیست و پنج حرف باقیمانده از بیست و هفت حرف علم که تا آن روز مستور بوده است در آن زمان آشکار و منتشر می‏شود32. گره‏های محکم علمی باز شده و حلقه‏های گم شده دانش بشری پیدا می‏شوند.
فرهنگ دینی چنان توسعه می‏یابد که ریا از جامعه دور شده و اخلاص جایگزین آن می‏شود. مردم، گروه گروه و با اشتیاق به برنامه‏های عبادی و رفتارهای مشروع و نماز جماعت روی می‏آورند و از منکرات دوری
می‏کنند و با محبت33 با امام خود پیمان می‏بندند.
در آن زمان هیچ بدعتی نیست مگر آنکه از بین رود و هیچ سنتی نیست جز آنکه به پا داشته می‏شود34. در این صورت حق - آن‏گونه که باید - در سراسر گیتی گسترده می‏شود و خرافات و بدعتها و سوء
استفاده‏های برخی از شیادان از بین می‏رود.

رفاه اقتصادی

پس از ظهور، صدایی به گوش امت می‏رسد که:
آیا کسی نیازی به مال او (حضرت مهدی(ع)) دارد؟
خداوند قلبهای امت محمد(ص) را چنان سرشار از وسعت غنا و بی‏نیازی می‏کند که از سرتاسر گیتی تنها یک مرد نزد او می‏آید و از حضرتش مال می‏خواهد. حضرت، وی را نزد خزانه‏دار می‏فرستد تا خواسته‏اش را
برآورده سازد. او نزد خزانه‏دار می‏رود و به او گفته می‏شود که خود به خزانه رفته و هر آنچه می‏خواهد برای خویش بردارد.
مرد می‏رود و آن‏قدر طلا و نقره برمی‏دارد که نمی‏تواند آنها را حمل کند. مقدار زیادی از اموال را بر جای می‏گذارد و مقداری از آن را به تناسب نیرو و قدرت خویش برمی‏دارد و خارج می‏شود. هنوز چند قدمی دور
نشده است که با خود می‏گوید: من حریص‏ترین فرد از امت محمد(ص) هستم که به اینجا آمده‏ام!
سپس مال را به خزانه برمی‏گرداند و وقتی خزانه‏دار را می‏بیند و جریان را باز می‏گوید، پاسخ می‏شنود:
ما آنچه را که دادیم، پس نمی‏گیریم.35
امت او در نعمت چنان غرق خواهند بود که چشم به هیچ مالی نمی‏دوزند و خزانه بیت‏المال سرشار است از دارایی‏هایی که راهی برای مصرف آنها نیست. به عبارت دیگر برای مصارف خمس و زکات هیچ موردی
یافت نمی‏شود و فقر از جامعه آن روز ریشه‏کن خواهد شد. بی‏شک خواهید پرسید که چگونه جامعه‏ای به این درجه از استغنا خواهد رسید. می‏گویم که خداوند برای آخرین گنجینه خویش، در خزانه بی‏انتهایش
نعمتهای ویژه پنهان نموده است. او اراده کرده است تا صالحان را وارث زمین کند و مهدی(ع)، پدر صالحان است (اباصالح).36
کشاورزان در آن روز یک مد از هر محصولی می‏کارند و هفتصد مد برداشت می‏کنند37. یعنی محصولات هفتصد برابر می‏شود. تعداد دامها و چهارپایان افزایش می‏یابد و امت اسلام شکوه و عظمت فراوان می‏یابد.38
بدیهی است که بارش چهل روزه نزدیک ظهور و سخاوت زمینهای کشاورزی و وفور نعمتها، مردم را ثروتمند و بی‏نیاز خواهد کرد و این همه به برکت نفسهای پاک ولیّ خدا بر روی کره زمین است.
پیرزنی بر سر خود زنبیلی (کیسه‏ای) از گندم می‏گذارد و به آسیاب می‏رود، کارگران گندمهای او راآرد می‏کنند بدون آنکه اجرت و مزدی از وی دریافت کنند.39 از آنجا که قلبها سرشار از غنا و بی‏نیازی است هرگز از
ضعف و ناتوانی دیگران جهت بهره‏وری بیشتر سوء استفاده نمی‏شود، بلکه این گروه بیش از دیگران مورد شفقت و مهرورزی واقع می‏شوند و در آن روز است که حق به حق‏دار می‏رسد و به امر امام زمان(ع) مردم
از توزیع عادلانه و مساوات برخوردار می‏شوند. افزونه‏خواهی و ثروتهای بادآورده و اختلاس و تبعیض طبقاتی در این جهان هیچ جایی ندارد. در آن روز هیچ زمین زراعی و یا غیر آن از طریق حکمرانان به بستگان و
نزدیکانشان اعطا نخواهد شد و قانون «اقطاع»40 نابود می‏گردد. از این رو همه مردم به‏طور مساوی از سرمایه‏های ملی بهره می‏جویند.

مشکل مسکن و آبادانی زمین

در آن روز همه خانواده‏ها مسکنی خواهند داشت که در آن آرام و قرار می‏گیرند. گفته شده است که آن روز، خانه‏های کوفه به رود کربلا متصل می‏شوند41 و چنان فاصله شهرها کم و کم‏تر می‏شود که گویی همه
دنیا یک شهر است. بیابانهای خشک و بی‏آب و علف عراق که در فاصله بین کوفه و کربلا وجود دارند به برکت باران و هدایت آبهای سرگردان - که به دستور حضرتش صورت می‏گیرد - سرسبز و آباد می‏شوند و خانه‏
هایی در آن زمینها ساخته می‏شود و سرپناهی برای بی‏پناهان مهیا می‏گردد.
آن حضرت فرمان می‏دهد تا آبراهی از پشت کربلا حفر کنند که تا غرییّن42 جریان یافته و به سوی نجف اشرف سرازیر شود. آنگاه بر سر راه این آب، پلها و آسیابها جریان یافته و به سوی نجف اشرف سرازیر شود43.
این‏گونه مناطق خشک و صحراها و بیابانها به مناطق مسکونی تبدیل شده و خانه‏هایی زیبا در دشتها سبز و آباد بنا می‏شود که آدمی را به یاد درختان و نهرهای بهشتی می‏اندازد. این آبراهها برای سیراب کردن
تمامی صحراهای خشک که به نجف و کوفه متصل می‏شوند، حرکت می‏کنند و به واسطه این جریان حتی صحرای شام و صحرای نفوذ و رُبع الخالی نیز آباد می‏شوند.
بدیهی است وقتی بیابانهای تفتیده عراق و عربستان، چنین سبز و آباد می‏شود و آب در آبراهه‏ها و آبادیها موج می‏زند، در کشورهایی که خود، استعداد و امکانات رویش و آبادانی دارند چه خواهد شد؟ به یقین
رویش و بالندگی در این کشورها صد چندان خواهد شد. سبزی و آبادانی زمین عجیب دیدنی خواهد بود!
در آن روز، آسمان پی در پی می‏بارد44. زمین، پیوسته گیاه و سبز می‏رویاند به گونه‏ای که بانویی بین عراق و شام را طی می‏کند در حالی که قدمهای خود را فقط بر روی گیاه می‏گذارد45. این مسأله از آن روی
اهمیت دارد که فعلاً صحرای شام و مناطق اطراف آن از نظر تفتیدگی و خشکی در روی کره زمین بی‏نظیر هستند و حتی با تکنولوژی بسیار پیشرفته نمی‏توان این مشکل را حل کرده و به این صحراها حیات
بخشید. تنها حضور و ظهور اوست که حیاتبخش زمین و زمان و هویت بشری است.
آسمان، عاشقانه و سخاوتمندانه‏تر از همیشه برکات و آبشار رحمت خود را بر سر مؤمنان نثار می‏کند و بارش رحمت الهی وصف‏ناپذیر است و زمین، پاره‏های جگر و میوه دل خود یعنی معادن طلا و نقره‏اش را به
پای امام و امت او می‏ریزد و این‏گونه همه سرشار از بی‏نیازی و مناعت طبع می‏شوند. آری ستونهایی از طلا و نقره بر زمین جلوه‏گر می‏شود که چشمها تاکنون چنین سخاوتی را از زمین ندیده بودند و اینک همه
چیز چونان رؤیای طلایی و شگفت‏انگیز است.
زمین در نهایت سخاوتمندی و گشادگی همه ذخیره‏ها و بذرهای نهفته در درونش را تقدیم می‏کند46. نزدیک ظهور آن یار همیشه جوان و مسافر زمان، چهل روز47 آسمان هیچ قطره‏ای در گنجینه خود نگاه نداشته و
آبشاری بر زمین جاری می‏سازد نگفتنی و زمینهای مرده‏ای که با این باران زنده شده‏اند اینک در صبح ظهور خود را به گیاهان و سبزه‏ها می‏آرایند و خودنمایی می‏کنند. درختان بار فراوان می‏آورند و برکت از هر
سوی وارد زندگی مؤمنان می‏شود48. مردم چنان غرقه در نعمت می‏شوند که تا کنون چنین نبوده است.49
مؤمنان، زکات مال خویش را بر روی شانه‏هایشان نهاده و برای سرور هستی، حضرت مهدی(ع) می‏آورند. آنان چنان وسعت و گشایشی در زندگی می‏یابند که اگر لطف الهی نبود در پی چنین توسعه‏ای، مست
نعمتهای الهی می‏شدند و از حدود خود تجاوز می‏کردند. آنها خاضعانه و ارادتمندانه، حقوق را ادا می‏کنند و این‏گونه رنگ تیره فقر و ناداری از جامعه شیعیان حضرت زدوده می‏شود و رفاه و رزق کریم جایگزین آن
می‏شود. چشمها پر است از نعمت و دلها سرشار از عشق به منعم و نعمت آفرین.
آن روز، شیعیان، خزانه‏دار و حکمران روی زمین هستند و زمامداری امور در سراسر گیتی به دست آنان است50. ثروت و مکنت و مقام و شهرت در دست آنهاست. مقام و ثروتی که برای اولین بار فسادآور نیست و
جز افزایش اطاعت، ره‌اوردی نخواهد داشت.

ادای حقوق شهروندی و شهرسازی پس از ظهور

او به مردم فرهنگ شهروندی را می‏آموزد. شهروند زمان ظهور، شهروندی است که تمامی حقوق دیگران را جزء به جزء حفظ و ادا می‏کند و هرگز کاخ آسایش خویش را بر ویرانه همنوعان خود بنا نمی‏کند.
به فرمان او تمامی پنجره‏هایی که رو به خیابانها هستند، بسته می‏شوند. زیرا این مسأله موجب ایجاد فساد عمومی می‏شود و نباید تا انتهای خانه‏ها توسط عموم مردم در خیابانها دیده شود.
بالکن‏هایی که در کوچه‏ها و خیابانها قرار دارند و قسمتی از راههای عمومی را گرفته‏اند، خراب می‏شوند. بالکنها و پنجره‏ها باید به سوی حیاط خانه‏ها باز شوند نه بیرون از خانه؛ زیرا معابر عمومی مربوط به عابران
است و حق آنان مقدم بر دیگران خواهد بود.
ناودانهایی که آب برف و باران را به سوی زمین هدایت می‏کنند باید به سمت داخل خانه‏ها باشند تا معابر عمومی دچار مشکل نشوند و عبور و مرور شهروندان سخت نشود. آب باران و برف هر خانواده‏ای باید در
خانه خود آنها ریخته شود. چاههای فاضلاب نباید در راهها و معابر عمومی بنا شوند و مردم باید با همزیستی و محبت و درک متقابل در کنار یکدیگر زندگی کنند. قانون و نظم در سطح شهرها حاکم می‏شود. آن
حضرت، فرمان می‏دهد که سواره‏ها در میانه جاده‏ها و خیابانها حرکت کنند و پیاده‏ها در کنار جاده‏ها ولی اگر سواره‏ای از کنار جاده حرکت کرد و با مردی تصادف کرد، دیه‏اش به عهده اوست.
حتی مساجدی که بر سر راههای عمومی ساخته شده است خراب می‏شود و در جای دیگری از نو بنا می‏گردد تا هیچ‏گونه حق شخصی و یا ملی نابود نگردد. خیابانها و جاده‏های عمومی عریض و پهناور می‏
شوند و حتی پیشگویی شده است که تا شصت ذراع به وسعت آنها افزوده می‏شود تا وقت شهروندان در ترافیکهای وقت‏گیر ضایع نشده و روح و روان آنها به علت سر و صداهای سرسام‏آور و آلودگی صوتی و هوایی
فرسوده نشود51. حضرت به فرمانداران خود دستور می‏دهد که با مردم به عدالت رفتار کنند و حق شهروندان را اداء نمایند.52 و چشمان مردم روشن می‏شود و خشنود می‏گردند وقتی پاداش صبر خود را از خداوند
می‏گیرند.53
برای دیدن چنین روزی و نفس کشیدن در چنان فضایی و برای ظهور همه خوبی‏ها، نیکی‏ها و زیبایی‏ها لحظه‏ها را می‏شماریم و شمع‏ها را روشن کرده و به انتظار او می‏نشینیم باشد که چشم‏هایمان به دیدارش
روشن شود و دلها آرام گیرد. ان‏شاءالله


 



پی‏نوشتها:


1 . الصراط المستقیم، ج2، ص237.

2 . کمال‏الدین، شیخ صدوق، ص652.

3 . بحارالانوار، ج52، ص372.

4 . اعلام‏الوری، طبرسی، ص435.

5 . کمال‏الدین، ص675؛ الکافی، ج1، ص25.

6 . در بعضی روایات «اخلاق» است و در برخی «احکام». شاید این تفاوت به خاطر تصحیف
است و در هر صورت قابل تفسیر است.

7 . این روایت با تعابیر گوناگون در کتب روایی آورده شده است. البته از نظر مضمون
تفاوتی با هم ندارند ولی در لفظ متفاوت هستند. در بصائرالدرجات ابن صفار «یجمع به
عقولهم و اکمل به احلامهم»، آورده

شده و در کمال‏الدین شیخ صدوق والکافی شیخ کلینی «مجمع بها عقولهمو کملت بها
احلامهم» و در الخرائج و الجرائح راوندی به جای احلامهم. «اخلاقهم» آورده شده است.
از آنجا که سلسله سند روایت صندوق

و کلینی و آنچه در الخرائج می‏خوانیم یکی است مسلماً در این کلمه تصحیف صورت گرفت.

8 . شرح الاخبار، قاضی نعمان، ج3، ص357.

9 . الامالی، شیخ طوسی، ص382.

10. الغیبة، نعمانی، ص275.

11. همان، باب 13، ص30.

12. کتاب الخصال، صدوق، بحار52، ص319.

13. منتخب‏الاثر، ص474.

14. بحار، ج52، ص372.

15. الغیبة، نعمانی، باب21، ج2، بحار، ج52، ص372.

16. اعلام الوری، ص435.

17. روضه کافی، کلینی، 341 (در این روایت قدرت شنوایی و بینایی مستقیماً به خدا
نسبت داده شده تا کرامت و خرق عادت محسوب شود بنابراین می‏توان به امور ارتباطی
ظاهری تعبیر کرد).

18. الغیبه، نعمانی، ص339.

19. بحار، ج52، ص345؛ حق‏الیقین، شبرّ، ص229.

20. بحارالانوار، ج52، ص345.

21. همان، ص316.

22. عقدالدرر، ص202.

23. الغیبه، نعمانی، ج1، باب 17.

24.

25. بحارالانوار، ج54، ص375. در این روایت با واژه «مزامله» از یکدلی و یگانگی
مسلمانان سخن گفته شده است.

26. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص91.

27. الغیبه نعمانی، باب 21، ح3.

28. کمال‏الدین، ص652.

29. عقدالدرر، ص283.

30. همان، ص211.

31. همان، ص198.

32. الزام‏الناصب، ج2، ص307.

33. همان، ص211.

34. الارشاد، ص365.

35. مسند، احمد بن حنبل7، ج3، ص37؛ الدرالمنثور، جلال‏الدین سیوطی، ج6، ص57.

36. سوره انبیاء(21)، آیه 105.

37. عقدالدرر، ص200.

38. صدر، سیدمحمد، تاریخ ما بعدالظهور، ص722 و 102. (این حدیث با تعابیر دیگری نیز
آورده شده است).

39. الغیبه، شیخ طوسی، ص281.

40. قرب الاسناد، الحمیری القمی، ص42.

41. بحارالانوار، ج52، ص333.

42. دو ساختمان مشهور نزدیک حیره که از توابع کوفه است.

43. الغیبه، شیخ طوسی، ص281.

44. المستدرک علی‏الصحیحین، ج4، ص557.

45. بحارالانوار، ج52، ص319.

46. عقدالدرر، ص206.

47. ازاول جمادی‏الثانی تا دهم ماه رجب.

48. عقدالدرر، ص211.

49. الزام‏الناصب، ج2، ص159.

50. همان.

51. الغیبة، شیخ طوسی، ص475، ص498؛ الارشاد، شیخ مفید، ص365.

52. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج10، ص314.

53. منتخب‏الاثر، ص473.


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:30 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

بى‏تردید عصر امام مهدى(ع) عصر حاکمیت نور دانش و بینش و از درخشان‏ترین و زیباترین اعصار روى کره زمین از آغاز آفرینش جهان و انسان خواهد بود. آنچه در این نوشتار تقدیم خوانندگان عزیز مى‏شود برخى از ابعاد زندگى و شکوفایى و درخشندگى آن عصر است که با تلخیص از نظر گرامى‏تان مى‏گذرد.

در عصر درخشان امام مهدى(ع) حیات فرهنگى به گونه‏اى شکوفا و بارور مى‏گردد و دانش و فرهنگ و معنویت بویژه علوم دینى و احکام و مقررات و معارف انسان‏ساز اسلام در سراسر گیتى بسط و گسترش مى‏یابد و چرخ‏هاى فرهنگ و آگاهى و شناخت با سرعت وصف‏ناپذیرى به حرکت مى‏افتد.
کتابهاى مربوط به شرح حال راویان احادیث که به کتابهاى رجالى مشهورند و نیز شرح حال و بیوگرافى آنان و تقسیم‏بندى روایات به صحیح و ضعیف که بیشتر به حدس و گمان تکیه دارد و در عصر غیبت و به خاطر نرسیدن دست مردم به امام معصوم مورد استفاده قرار مى‏گیرد به پایان مى‏رسد؛ زیرا در عصر ظهور مردم به مقررات و احکام قطعى دست مى‏یابند و از اینها بى‏نیاز مى‏گردند. همچنین بیشتر تفاسیر از اعتبار ساقط مى‏شود و تنها تفاسیر برخاسته از روایات رسیده از پیامبر و اهل بیت باقى مى‏ماند.
همین‏گونه قرائتهاى مختلف از قرآن شریف که دلیلى براى آن نازل نشده است برداشته مى‏شود چرا که مردم قرآن و قرائت صحیح آن را به گونه‏اى که بر قلب مصفاى محمد(ص) فرود آمده است از امام مهدى(ع) مى‏آموزند و تفسیر و پیام و مفهوم آن را آن‏گونه که خدا اراده فرموده است مى‏شناسند و بر معارف بلند و راز و رمز و شگفتیهاى آن که همچنان ناشناخته و پوشیده است، آگاهى مى‏یابند.
حضرت امام باقر(ع) فرموده‏اند:
توتون الحکمة فى زمانه حتى ان المراة لتقضى فى بیتها، بکتاب اللَّه و سنّة رسوله1
یعنى به مردم عصر حکومت درخشان او، دانش و بینش ارزانى مى‏گردد که زن در کانون خانه خویش براساس کتاب خدا و سنت پیامبرش عادلانه و آگاهانه داورى مى‏کند و نیازى به دیگرى ندارد.
این روایت نشانگر این واقعیت است که مردم در روزگار حاکمیت آن حضرت، براساس آداب و مقررات دینى تربیت شده و احکام شریعت را آموخته و بر پایه‏اى از فرهنگ و تمدن اوج مى‏گیرند که هر بانویى مى‏تواند در درون خانه خویش میان آن دو انسان براساس مقررات کتاب خدا و سیره و روش عادلانه پیام‏آور بزرگ او قضاوت کند.
امیرالمؤمنین على(ع) هم طى گفت‏وگویى با جناب کمیل بن زیاد نخعى مى‏فرمایند:
اى کمیل، هیچ علمى نیست مگر آن که با من آغاز گردد و هیچ سرى نیست مگر آنکه با قائم پایان پذیرد.2
لازم است بدانیم که خود امام مهدى براساس کتاب خدا و سیره و شیوه انسانساز و افتخار آفرین پیامبر تدبیر امور مى‏کند و به اندازه ذره‏اى از آن انحراف نمى‏جوید. او شریعت جدید یا دین دیگرى نمى‏آورد که با اسلام راستین ناسازگار باشد.
همچنین واقعیت که رخ خواهد داد این است که همه مذاهب پدید آمده پس از رحلت پیشواى بزرگ توحید پیامبر گرامى ملغى مى‏شود و از میان مى‏رود چرا که اینها راه و رسمى است که در کتاب خدا و سنت پیامبر جایى ندارد. در کلامى که از عالم اهل سنت به نام ابن العربى بیان گردیده آمده است:
امام مهدى پس از ظهور، دین را همان‏گونه که بود و نازل گردید آشکار مى‏سازد، به طورى که اگر پیامبر گرامى حاضر باشد به همان حکم کند. او مذاهب مختلف را از روى زمین با ارشاد و هدایت خویش برمى‏دارد و جز دین خالص و پاک آسمانى نمى‏ماند.3
آرى در آن شرایط پر افتخار است که اتحاد بزرگ اسلامى تحقق مى‏پذیرد چرا که همه مسلمانان در اصول دین و فروع آن و همه مسایل فقهى و احکام و مقررات شرعى، متحد و یکپارچه مى‏گردند.
دین راستین همان اسلام واقعى خواهد بود و مذهب همان مذهب تشیع که مذهب خاندان وحى و رسالت است و پیامبر گرامى مردم را بدان دعوت نموده است. و همه بشریت بدین سان زیر پرچم پر افتخار لااله‏الااللَّه، محمد رسول‏اللَّه، على ولى‏اللَّه در اوج سعادت و رفاه و نیکبختى زندگى مى‏کنند.
در حدیثى که امام مجتبى از پدرش حضرت على نقل مى‏فرماید چنین آمده است:
مهدى زمین را از برهان و دانش و نور هدایت پر مى‏کند تا آن‏جا که سراسر گیتى به وى ایمان آورد و کافران مسلمان شوند و فاسقان صالح گردند.4
و باز حضرت على(ع) در بیان دیگرى از حضرت مهدى چنین مى‏فرماید:
... لافترک بدعة الا ازالها ولا سنة الاّ اقامها.5
یعنى آن پیشواى الهى تمامى بدعتها را نابود مى‏کند و همه سنتها و شیوه‏هاى پسندیده را زنده و برپا مى‏کند.

تربیت در عصر امام مهدى(ع)
از واقعیت‏ه‏اى تردید ناپذیر این است که انسان در همه ابعاد، قابل تربیت و سازندگى است و هنگامى که برنامه‏هاى تربیتى براساس ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى تنظیم گردد بشریت راه اعتدال و درستى را خواهد گزید. و در راه و روش شایسته و ستوده‏اى گام خواهد نهاد. اما اگر برنامه‏ها و عوامل تربیتى فاسد و ناصالح باشد بدون تردید نتیجه معکوس خواهد داد و انسان به سوى تباهى خواهد رفت.
1. کانون خانه و خانواده که کودک در آن دیده بر جهان مى‏گشاید یک کانون و عامل تربیتى است که در جهت‏دهى به کودک نقش بسیار مهمى دارد.
2. پس از خانه، نقش مدرسه است که کودک با ورود بدانجا مراحل نخستین دانش و فرهنگ را از طریق آموزگاران دریافت مى‏دارد و هر چه مراحل مختلف علمى را طى مى‏کند سطح مطالعه و فرهنگ و آگاهیهاى او بالا مى‏رود تا سرانجام به عالى‏ترین مراحل و مدارج علمى و فکرى مى‏رسد.
3. عامل محیط و جامعه، کودکى که در جامعه‏اى مملو از دروغ و شائبه و بى‏بندبار رشد مى‏کند تربیت ناشایست و نادرست مى‏پذیرد و کودکى که در جامعه دین باور و امانت‏دار و سرشار از حیا و درستکارى تربیت شود فردى شایسته خواهد بود.
4. رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبلیغاتى جامعه همچون روزنامه‏ها و مجلات، رادیو و تلویزیون و...
امام مهدى(ع) که در اندیشه اصلاح جامعه جهانى است و مى‏خواهد جامعه‏اى به راستى اسلامى پى‏ریزى نموده و آن را به ارزشهاى والاى انسانى و قرآنى آراسته سازد، در این راه مى‏بایست از وسایل و عوامل تربیتى بهره گیرد و آموزشهاى تربیتى صحیح و سازنده خویش را به وسیله این وسایل و تجهیزات به گوشها برساند. از این رو مدارس و آموزشگاهها را، فرهنگ و تعالیم انسانساز اسلام اداره و رهبرى مى‏کند و راههاى تعلیم و تربیت در همه مراحل از شیوه‏ها و برنامه‏هاى اسلامى بهره‏مند مى‏گردد و وسایل ارتباط جمعى به طور کامل، شایسته و مفید و ثمربخش مى‏شوند و از چهارچوب مقررات و ارزشهاى اسلامى تجاوز نمى‏کنند.6
چنانچه حضرت على(ع) با عباراتى بسیار شنیدنى چنین نوید مى‏دهد که:
مهدى(ع) هواهاى نفسانى را به هدایت باز خواهد آورد آن‏گاه که هدایت را به هواپرستى بفروشند و آرا و نظرها را بر قرآن منطبق سازد چون قرآن را بر مدار آراى خویش باز خوانند.7


پى‏نوشتها :
1 . غیبت نغمانى، باب 13، ص238.
2 . ابن شعبه حرانى، ابو محمد حسن بن على، تحف‏العقول، ص119.
3 . الفتوحات المکیه، ابن العربى، ج3، ص327، باب 366.
4 . طبرسى، احمدبن على، الاحتجاج، ج2، ص70.
5 . عقدالدّرر، باب 9، ص224، بحارالانوار، ج52، ص339.
6 . امام مهدى از ولادت تا ظهور، آیةاللَّه سید محمد کاظم قزوینى، ص740.
7 . نهج‏البلاغه


 


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:30 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

قرآن کریم در آیاتى چند که به چگونگى‏هاى انقلاب آخرالزمان پرداخته‏است معیارها و محورهایى را تبیین کرده است که بسیار با اهمیت و درخور تامل است: یکى از این محورها حاکمیت طبقه فرودست و مستضعف است. در طول تاریخ انسان همواره و همیشه (به‏جز دوران کوتاهى، آن هم در جوامعى خاص و نه فراگیر و جهانى) مراکز قدرت مالى، سیاسى و نظامى در دست طبقات مستکبر و برترى‏طلب و سلطه‏طلبان اجتماعى بوده است که با دستیازى به منابع ثروت و کالاها و مواد، سلطه خود را بر خلق خدا استوار مى‏ساختند و انسانها را به دلخواه خود به کار مى‏کشیدند و برده خویش مى‏ساختند. طبق وعده‏هاى قرآنى این جریان ناهنجار به‏طور اصولى و واقعى و نه شعارى و ادعایى، در انقلاب نهایى تاریخ، ره نیستى مى‏پوید و طبقه قدرتمند از اریکه قدرت به زیر افکنده مى‏شوند و فرودستان و ضعیف نگه‏داشته‏شدگان مراکز قدرت را در دست مى‏گیرند و براستى محرومان حاکم مى‏گردند و آرزوى دیرینه همه مصلحان و انسان دوستان و پیامبران، تحققى راستین مى‏یابد. این انقلاب که به سود طبقه مستضعف صورت مى‏پذیرد، چون انقلاب و رستاخیز قیامت است. چنانکه در قیامت‏براستى نیکان و انسانهاى انسان به منزلت و جایگاه شایسته خویش دست مى‏یابند و ناانسانهاى انسان‏نما سقوط مى‏کنند و به کیفر مى‏رسند چنانکه قرآن این ویژگى قیامت را نیک تبیین کرده است ?خافضة رافعة‏? (1)

انقلاب قیامت، گروهى را بالا مى‏برد و فراتر از گروهها و طبقات قرار مى‏دهد و گروهى را از اریکه قدرت به پایین مى‏کشد و زیردست مى‏سازد; انقلاب جهانى و نهایى موعود آخرالزمان نیز چنین است و بدون هیچ کمى و کاستى و یا سهل‏انگارى و چشم‏پوشى، سلطه‏طلبان قدرتمند را به زیر مى‏افکند و فرودستان محروم را بر مراکز قدرت حاکم مى‏سازد.

در انقلاب، نهایى انقلابیون به خاطر معیارهاى دقیق الهى که بر جان و روان آنها حاکم است و دین‏باورى راستینى که در ژرفاى روحشان نفوذ کرده است، هیچ‏گاه از راه اصلى و الهى خویش غافل نمى‏مانند و جهت‏حرکت‏خود را عوض نمى‏کنند. بنابراین مشکل اصلى انقلابهاى تاریخ که پس از رسیدن به قدرت، گذشته خویش را پس پشت مى‏افکنند و به همه معیارها و اصول انقلاب خود پشت مى‏کنند، پیش نمى‏آید و طبقه فرودست انقلابى همواره انقلابى مى‏ماند.

این انقلاب که در انتظار بشریت است و بشریت نیز در انتظار آن است در این آیه از قرآن مطرح گردیده است:

و نرید ان نمن على‏الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین‏ (2)
ما مى‏خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکى کنیم یعنى آنان را پیشوایان سازیم و وارث براى زمین.

در این رخداد عظیم تاریخ انسان، حقیقتى که همواره به آن وعده داده شد و هیچ‏گاه لباس واقعیت نپوشید و به عینیت نرسید; آشکار مى‏گردد و عینیت مى‏یابد. در پرتو این دگرگونى بنیادین که جوهرى انقلابى دارد، ماهیت روابط اجتماعى دگرگون مى‏شود و تحولى اصولى مى‏یابد. یعنى روابط ناسالم انسان با انسانهاى دیگر و با طبیعت دگرگون مى‏شود حتى بسیار بالاتر و در گستره‏اى عظیم‏تر. رابطه انسان با خدا و با خود نیز تحولى ژرف مى‏یابد. یعنى انسان براستى بنده خدا و فرمانبر او مى‏شود و در پرتو تعالیم خالص و ناب آن معلم و مربى الهى توحید راستین آموزش داده مى‏شود و از توحیدهاى ناخالص فلسفه‏ها و عرفانهاى بشرى جدا مى‏شود و راه مستقیم الهى روشن مى‏گردد و خداشناسى و خدایابى به اوج شکوفایى مى‏رسد و این معناى انقلاب راستین در رابطه انسان با خداست.

نیز رابطه انسان با خود و چگونگى درک و دریافت‏خود و کیفیت احساس از خود و نیروها و استعدادهاى خود، تحولى بنیادین مى‏یابد و انسان به ارزش والاى خویش، به جایگاه و منزلت انسانى و به چکاد فرازمندى که ممکن است دست مى‏یابد و به گستره نیروهاى نهفته در درونش، پى‏مى‏برد و نقدینه استعدادها و روح و جسم خویش را در راه رشد اهداف پوچ و گذرا نمى‏نهد و به جستجوى حقایق ژرف و جاودانه وجود روى مى‏آورد و به جوهر هستى دست مى‏یابد و این انقلاب در رابطه انسان با خود خویشتن است .

ما در انقلابهاى بشرى، چنین دگرگونیهایى در این قلمروها نمى‏یابیم. همچنین در رابطه انسان با انسانهاى دیگر، که از مشکلات اصلى زندگى اجتماعى است، انقلابى راستین رخ مى‏دهد و روابط سلطه‏طلبانه و استثمارى به روابط برادرانه و حق‏شناسانه تبدیل مى‏شود. در آن دوران دیگر انسانى حق انسانى را پایمال نمى‏کند و کسى در قلمرو جامعه انسانى، مورد استثمار قرار نمى‏گیرد و هر انسانى هرچند ضعیف و ناتوان به حقوق خویش بدون هیچ مانعى دست مى‏یابد. لازمه تفکیک‏ناپذیر حاکمیت مستضعفان همین است. گرچه انقلابهاى بشرى این چگونگى را وعده داده‏اند; اما در ظرف عینیت و عمل چندان تحقق نیافته است و یا تحققى فراگیر و پایدار نداشته است. آن دورانى که این وعده انسانى، بى‏کم و کاست در متن زندگیها نمودى آشکار خواهد داشت و فراگیر و همگانى خواهد شد; در دوران حاکمیت مستضعفان است و معناى حاکمیت مستضعفان که وعده الهى در انقلاب آخرالزمان است همین است.

انسان در رابطه خود با طبیعت نیز همواره راه ناهنجارى را پیموده و به استفاده بى‏رویه و نابهینه دست زده است و ناهنجارى در رابطه با طبیعت از جهاتى رخ داده است.

نخست اینکه در گذشته و اکنون اجتماعات انسانى، طبقات با در دست‏داشتن امکانات و ابزارهاى مناسب، بیش از اندازه از منابع طبیعى بهره‏بردارى کرده و به شادخوارى و اسراف رو مى‏آورند و به تعبیر قرآن اهل اسراف و زیاده‏روى مى‏شوند و این روش در زندگى به‏طور طبیعى موجب محرومیت گروههاى زیادى در جامعه مى‏گردد. زیرا که منابع و کالاها محدود است و شادخواریها موجب کمبود مى‏گردد واین موجب محرومیت افراد و طبقاتى است. مثلا آبهاى شیرین کاملا محدود است، مواد شایسته براى تغذیه انسان، محدود است و بدینسان. و هرگاه طبقات مرفه بر اساس رابطه ظالمانه با محیط و طبیعت‏به بهره‏بردارى بى‏رویه و لذت‏پرستانه، به مصرف زیاد روى آورند ظلم و زیان جبران‏ناپذیرى به یست‏سالم دیگر انسانها وارد مى‏سازند و انقلابهاى فراگیر و اصولى باید در نوع این رابطه دگرگونى پدید آورند و به تصحیح آن همت گمارند به طورى که زیربناى بسیارى از روابط درست دیگر است و بدون تصحیح آن روابط ظالمانه دیگر تصحیح نمى‏شود.

دیگر اینکه انسانهاى متمکن که به قدرت سرمایه و ابزار مجهزند به استفاده نابهینه و ویرانگر از منابع طبیعى دست مى‏زنند و این استفاده نابهینه بر اساس محدودیت منابع، زمینه‏ساز بیدادى خانمانسوز بر همه بشریت مى‏گردد. زیرا که زمین مادر هستى و مهد و گهواره زیست مناسب همه افراد انسانى است و با بهره‏بردارى بهینه و صرفه‏جویانه زیست‏بومى مناسب‏براى‏همه‏انسانها خواهد بود و کالاها و مواد آن به همه انسانها مى‏رسد و نیاز همگان را بر مى‏آورد; لیکن با استفاده نابهینه و تخریب طبیعت، محیط زیست ناسالم مى‏شود و کالاها و منابع آن نیز پاسخگوى نیاز همگان نخواهدبود.از این رو، ظلمى‏فراگیر رخ‏مى‏دهد که موجب تباهى و نابسامانى در زیست اکثریت جامعه بشرى مى‏گردد آنچنان که امروزه این حقیقت تلخ، بروشنى مشهود است و به صورت فاجعه بشرى در سطح اجتماعات انسانى درآمده است.

در دوران حاکمیت مستضعفان این دو جریان انحرافى از ریشه مى‏خشکد، زیرا روحیه استضعاف و استضعاف‏گرایى و حاکمیت این قشر، سدى آهنین بر سر راه هر ستم و ناروایى است و این دو ناهنجارى و ناروایى که یکى در مصرف افزون از حد و دیگرى استفاده نابهینه از منابع و در نتیجه ویرانى و تباهى محیط زیست انسانها است، با ماهیت‏حاکمیت مستضعفان ناسازگار است و در آن دوران و با انقلاب راستینى که در رابطه انسان با طبیعت و با نعمتهاى الهى رخ مى‏دهد، طبقه حاکم از هر گونه استفاده زیاد و نابهینه دورى مى‏کند واین روحیه را در سراسر اجتماعات مى‏گستراند و انسانهارا از کمبودها و نابسامانیهاى زندگى رهایى مى‏بخشد و محیط و طبیعت‏خدادادى را چنانکه خدا آفریده ارزانى همگان مى‏کند.

آرى، حاکمیت مستضعفان که به معناى حاکمیت معیارهاى درست انسانى است، تحولاتى ریشه‏اى در همه ابعاد زندگى پدید مى‏آورد و در نتیجه زندگى راه درست‏خویش را مى‏یابد و انسانها همه به زیستى شایسته دست مى‏یابند و محیط طبیعى و منابع آن از هرگونه تخریب و تباهى مصون مى‏ماند و چنان دورانى پیش‏مى‏آیدکه‏انتظارهمه‏انسانهااست.

نیز مستضعفان طبق وعده الهى دین واحد الهى را بر اجتماعات حاکم مى‏سازند و با تئوریهاى دینى جامعه انسانى را دگرگون مى‏کنند و این پندار واهى و پوچ را که ادیان الهى به دنیا کارى ندارند و تنها به مسائل آخرتى مى‏پردازند، کنار مى‏زنند و ثابت مى‏کنند که دین خدا در همه ابعاد حیات انسانى نقش اصلى را بر عهده دارد و مادیت و معنویت و بعد این دنیایى و آن جهانى زندگى انسان را سامان مى‏دهد و دین در متن زندگى است و نه جدا از آن و این موضوع در اصل عقیده به موعود آخرالزمان کاملا نهفته است که موعود آخرالزمان براى گسترش عدالت در جامعه‏هاى انسانى قیام مى‏کند و اوضاع ستمبار و آشفته زندگى بشرى را از میان مى‏برد و دنیاى مردم را به نظم مى‏آورد چنانکه آخرت ایشان را.

بنابراین اندیشه حذف دین از زندگى دنیایى و تبعید دین به حوزه مسائل آخرتى، با عقیده به موعود آخرالزمان بکلى ناسازگار است. چون بیشترین تاکیدى که در تعالیم اسلامى موضوع آخرالزمان بر آن شده است عدالت اجتماعى است نه اصل خداباورى یا پرهیزپیشگى شخصى و درونى و روحى حتى مى‏توان گفت که صفت‏بارز و آشکار و عمومى که در اکثریت قاطع تعالیم ما درباره موعود آخرالزمان بدان اشاره شده موضوع عدل و عدالت است (3) و دین یک حقیقت این دنیایى

است و به زندگى مردم در متن جامعه‏هاى انسانى نظر دارد و مشکلى است که انسانها هنوز براى آن راه حلى عملى و عینى نیافته‏اند. بنابراین‏درپرتو حاکمیت مستضعفان، دین نقش اصلى خویش را ایفا مى‏کند و به متن زندگیها و به ژرفاى آن گام مى‏گذارد و ریز و درشت مسائل فردى، خانوادگى و اجتماعى را در هر مقوله و زمینه، سامان مى‏بخشد و اندیشه‏هاى ضددینى را که به تبعید دین از متن زندگى پرداخته‏اند، رسوا مى‏کند.

آنچه تا کنون گفته شد، تبیین برخى از ابعاد این آیه کریمه است که از دوران آخرالزمان و موعود آن سخن گفته است. روشنتر از این آیه که در زمینه حاکمیت دین بر کل اجتماعات انسانى است و به انقلاب نهایى و جهانى موعود آخرالزمان اشاره دارد، آیه دیگرى است درباره همین موضوع یعنى حاکمیت طبقه مستضعف در دوران موعود آخرالزمان:

?وعدالله الذین امنوا منکم و عملوالصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا...? (4)
خداوند آنان را که ایمان آوردند از شما و نیکى‏ها کردند، وعده داد که بیقین ایشان را در زمین خلیفه کند، چنانکه آنان را که از پیش بودند خلیفه ساخت و دینشان را باز بگستراند، آن دین که بپسندید براى آنان و هم آنان را از پس بیمى که دارند، بى‏بیمى دهد و ایمنى
...

در این آیه کریمه از خلافت‏بر زمین در پرتو تمکن و قدرت دینى سخن رفته است که مؤمنان صالح فرمانروایان زمین مى‏شوند و در پرتو ایمان و باور دینى و حاکمیت‏بخشیدن به اصول و فروع دین، به ساختن جامعه‏اى انسانى مى‏پردازند و انجام تاریخ انسان پس از آنهمه نابسامانیها و ناهنجاریها به سامانى الهى و دینى مى‏رسد. پس در همین زیست فیزیکى و دنیایى، آنکه آخرین حرف را مى‏زند و پناه راستین بى‏پناهان تاریخ مى‏گردد و انسانهاى دربند و مظلوم را رهایى مى‏بخشد حاکمیت دینى و تفکر الهى است و میداندار اصلى و نقطه پایان تاریخ به دست دین و تفکر دینى است نه به دست تفکر ظالمانه سرمایه‏دارى غربى و نه اصول مادى کمونیستهاى شرقى. که این هر دو در تجربه و عمل از سامان‏بخشى به محدوده کوچکى از جامعه‏هاى انسانى، درمانده‏اند و در بند کوچکترین و نازلترین تمایلات خودخواهى و خودپرستى گرفتارند.

محور دیگرى که در حاکمیت مستضعفان نهفته است مبارزه با سرمایه‏دارى است. زیرا طبقه حاکم که در عینیت و عمل با تمام وجود خویش استضعاف و محرومیت را لمس کرده‏اند و از مشکلات آن احساسى راستین دارند، هیچ‏گاه با سرمایه‏دارى سازش نمى‏کنند و میدان را براى یکه‏تازیهاى قشر مرفه و شادخوار باز نمى‏گذارند و همه راههاى نفوذ آنان را در بخشهاى حیاتى جامعه سد مى‏کنند. این ماهیت راه و کار مستضعفان است که هیچ‏گاه با عامل اصلى محرومیت کنار نیایند و ریشه آن را در جامعه بشرى بخشکانند و این راهى است که از آغاز نهضتهاى انبیا مورد نظر بوده است. چنانکه قرآن کریم همواره این بعد از قیام پیامبران را ترسیم کرده است که با طاغوتان و سلطه‏طلبان مالى درگیر شدند همان سان که با سلطه‏طلبان سیاسى و نظامى. در قرآن کریم مى‏خوانیم:

?و لقد ارسلنا موسى بایاتنا و سلطان مبین الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر کذاب‏? (5)
ما موسى را با آیات خود و حجتى آشکار فرستادیم به سوى فرعون و هامان و قارون گفتند که او جادوگرى دروغگو است.

روشن است که از جمله اهداف این پیامبر الهى چنانکه سرنگونى نظام سیاسى فرعونى‏است، سرنگونى نظام سرمایه و ثروت‏اندوزى نیز هست که سمبل آن در آن روزگار قارون بوده است.

آرى در آن دوران سراسر عدل است که سرمایه‏دارى و سلطه آن بر جامعه‏هاى بشرى پایان مى‏یابد و توده‏هاى مظلوم بشرى از زیر یوغ سلطه این طبقه زالوصفت رهایى مى‏یابند و هرگونه بهره‏کشى ظالمانه از میان مى‏رود و استثمار، این پدیده شوم، ره نیستى و زوال مى‏پوید و این لازمه طبیعى حاکمیت طبقه پایین و مستضعف است که به دوران سیاه ظلم قشرى اندک بر توده‏هاى عظیم انسانى پایان دهد


 


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:29 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

امروزه در اثر تحولاتى که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشى شوروى و پایان رسمى جنگ سرد، اندیشه «حکومت جهانى‏» به محور پیش‏بینى نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربى، توسعه خطى تحولات و رسیدن حتمى به حکومت جهانى دموکراسى لیبرال است. لذا «مسؤولیت‏» رهبران غرب براى رسیدن به آن موقعیت و «بى‏فایده بودن مقاومت‏» مردم و رهبران غیر غربى در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر مى‏شوند. اما هر یک از آنها براى مقصود خویش راهى جداگانه را برگزیده‏اند. در این مقاله به تعدادى از این نظریات یا پیش‏بینیها و برخى معایب آن مختصرا اشاره مى‏کنیم.

الف) فرانسیس فوکویاما (معاون ژاپنى‏الاصل بخش برنامه‏ریزى سیاسى وزارت امور خارجه آمریکا- تابستان‏1989) با پردازشى نو از اندیشه هگل درباره آخرالزمان، چنین مى‏اندیشد که «جریان حقیقى تاریخ‏» در سال‏1806 کمال معنوى پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسى لیبرال مى‏انجامد و به کمال مادى هم دست مى‏یابد. (1) او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعى و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم مى‏داند، که فروپاشیده‏اند، ولى معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشه‏اى وجود ندارد. بلکه به نظر او در «پایان تاریخ‏» برخى جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعاى خود مبنى بر ارایه اشکال و الگوهاى متفاوت و برتر درباره ساماندهى انسانى چشم مى‏پوشند. در واقع لیبرالیسم از آن رو بر جهان مسلط مى‏شود که در برابرش، ایدئولوژى بسیج‏کننده‏اى براى رویارویى با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدئولوژیکى بشریت و جهانى شدن دموکراسى غربى به عنوان شکل نهایى حکومت‏با لوازم آن یعنى شیوه زندگى سرمایه‏دارى و میل دستیابى به جامعه مصرفى که به لیبرالیسم اقتصادى و سیاسى منجر مى‏شود است. او این رکود برخورد و تکاپوى اندیشه‏ها را پایان تاریخ مى‏نامد، دورانى که در آن شور و شوقها از بین رفته و سده‏هاى ملالت‏بارى در پیش خواهد بود. خصوصیات قرون گذشته، یعنى پیکار براى اکتشاف، آمادگى براى فداکارى براى آرمانهاى کاملا انتزاعى و مجرد، نبرد ایدئولوژیکى جهانى که مستلزم بى‏باکى و شهامت و قدرت تخیل است، همگى جاى خود را به حسابگرى اقتصادى، جستجوى بى‏پایان راه‏حلهاى تکنیکى، نگرانیهاى مربوط به محیط زیست و ارضاء توقعات مصرفى پیچیده مى‏دهند. او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرورفته است، و آن را تحقیر مى‏کند و مى‏گوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکى جهان نقشى ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جاى شرق و غرب)، بیدارى جهان اسلام، رشد ملى‏گرایى، شکست‏سیاستهاى توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولى بین‏المللى، بى‏ثباتى بازارهاى جهانى، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگى فرعى بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه «میراث مشترک ایدئولوژیکى بشریت‏» اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادى و سیاسى است. اینک به برخى از مشکلات این نظریه توجه کنید:

1. این دیدگاه چیز جدیدى ارایه نمى‏دهد و شبیه نظریه «دانیل یل‏» در سى سال پیشتر درباره پایان ایدئولوژیها و نیز نظریه تاریخى مارکسیسم درباره رسیدن به مرحله نهایى حیات بشرى (و قدرى هم مشابه نظر کارل یاسپرس) است.

2. این دیدگاه مبتنى بر دیدگاه ایدئولوژیک ایالات متحده آمریکا است که سیاست آن فقط در چارچوب نحوه روابط و رویارویى با شوروى مفهوم مى‏یافت و جدا از این مشغله، به انزواگرایى مى‏رسید و با سیاست انزواگرایى که پس از محو فاشیسم و کمونیسم در آمریکا مجددا پیشنهاد شده است، ارتباط نزدیک دارد.

3. همچنین این دیدگاه درباره تاریخ، مبتنى بر نوعى داروینیسم اجتماعى است که مطابق آن تنازع بقا و انتخاب اصلح (بهترین) صورت مى‏گیرد. بر این اساس در تنازع ایدئولوژیها، لیبرالیسم به دلیل اصلح و بهترین بودن پیروز شده است. این برهان منطقى نیست، بلکه یک نوع استدلال بر اساس میزان موفقیت (نشانه کلاسیک اندیشه سوداگرانه) است.

4. لیبرالیسم یکى از اشکال نوگرایى (مدرنیسم) است که ظاهرا بر اشکال دیگر آن پیروز شده است، ولى در عین حال خود نوگرایى توسط جهان‏بینى دیگرى به نام فرانوگرایى (پست مدرنیسم یا مابعد مدرن) در حال جایگزین شدن است. پس لیبرالیسم نیز با دیگر اشکال نوگرایى از میدان رقابت‏بیرون مى‏رود.

5. دیدگاه فوکویاما مبین پایان روایتهاى تاریخ گرایانه و بحران شدید ایدئولوژى پیشرفت و مبتنى بر این پیشفرض است که تاریخ فقط یک حرکت‏خطى (توسعه خطى) دارد، در حالى که تاریخ از نو زاده مى‏شود و آن هم به شکل مرکزى، جمعى، و با معانى فراوان.

6. پیش‏بینى هگل هم غلط درآمد، زیرا او پیروزى ناپلئون در «اینا» بر پروس در1806 م. را کمال معنوى تاریخ دانست، در حالى که بعدا جنگ واترلو در 1815 پیش آمد و ناپلئون شکست‏خورد. به علاوه امروز مجددا تاریخ در حال تکرار است و آلمان مثل پروس در حال تجدید اقتدار است و ژاپن و تمام اروپا و سایر کشورها نیز در حال بازیابى خود هستند.

7. بر خلاف نظر فوکویاما، ملى‏گرایى مجددا در حال رشد است، اتحاد اروپا هنوز نیاز به فرصت دارد. مردم آزاد شده از یوغ کمونیسم بسادگى به اردوگاه کاپیتالیسم نخواهند پیوست، زیرا مناسبات مالى آن نیز به قدر کافى نفرت‏زا است.

8. نقطه اشتراک کمونیسم و سرمایه‏دارى یک نوع وهم و پندار بیهوده درباره اهمیت درجه اول «اقتصاد» در سلسله مراتب مسائل اساسى انسان است. در حالى که روز به روز واضح‏تر مى‏شود که ملتها و فرهنگها «فاعلین راستین تاریخ‏» هستند و در جهان مابعد صنعتى اولویتها برعکس خواهد شد یعنى اول فرهنگ و سپس سیاست و پس از آن اقتصاد.

9. شکست کمونیسم و پیروزى نظام سرمایه دارى لیبرال، ناشى از ضعف کمونیسم (و نه قدرت ارزشهاى لیبرالیسم غربى) است و معلوم نیست لیبرالیسم در برابر رقیب قدرتمندترى پیروز شود. کمونیسم آزادى را فداى برابرى مى‏کرد. اما لیبرالیسم با چالشهاى اساسى روبرو است که آن را به انهدام مى‏کشاند. عجز در ایجاد همبستگى و برادرى اجتماعى، دفاع از حقوق بشر که منجر به نهایت‏بهره‏ورى از سود فردى به زیان مصلحت عمومى و نیز نادیده گرفتن ناتوانى بسیارى از انسانها در بهره‏بردارى از این حقوق و سود فردى مى‏شود، اهمیت دادن به کار و دارایى انسانها و نه هویت آنها، بى‏رحمى و بیداد، از خود بیگانگى، حکومت کار و برترى پول و ارزشهاى سوداگرانه، تباهى بافت اجتماعى، حاشیه‏نشینى و کنار گذاشته شدن فقیران جدید، ناپایدارى سیستم پولى بین‏المللى، شکست توسعه، بحران اکولوژیکى و بیدارى ملتها و دینها. همانطور که ایدئولوژیهاى نظامى بر اثر جنگ و ایدئولوژى اقتصادى (مارکسیم) بر اثر شکست اقتصادى از بین رفتند، لیبرالیسم (ایدئولوژى ارزش سوداگرانه و اتمیسم اجتماعى) در اثر فردگرایى و پول‏پرستى نابود مى‏شود.

10. او پایان یک چرخه (سیکل) را مشاهده کرده است، نه پایان تاریخ را و نه انحطاط آمریکا و پایان تاریخ آن را، باید پذیرفت که جهان در حال تغییر است و هرچند آینده، سرشار از شک و تردیدها و امکاناتى براى فرارسیدن یک دوران ناپایدارى و بى‏ثباتى است، و اگرچه تاریخ غیر قابل پیش‏بینى است، لکن مى‏توان به آن دست‏یافت و بهره‏بردارى کرد. (2)

11. نگاه او به تاریخ (مثل نگاه مارکس) ناشى از گمراهى در دیدن آن به شکل دیالکتیکى که به نتیجه ضرورى و قابل پیش بینى خواهد رسید مى‏باشد. در حالى که در نظام بین المللى (حتى پس از جنگ سرد) ممکن است‏باز هم تضادهاى ژرف دیگرى پدید آید و یا ایدئولوژیهاى گسترش طلب دیگرى رواج یابد.

12. در زیر پوسته ایدئولوژى، هسته منافع ملى قدرتهاى بزرگ نهفته است و حتى پس از فروپاشى ایدئولوژى، باز هم رقابت میان قدرتهاى بزرگ ادامه خواهد یافت.

13. دیدگاه او ناشى از این نگرش است که کمونیسم شوروى را سرچشمه همه بحرانها و مسائل بین‏المللى مى‏داند و از علل منطقه‏اى آنها غفلت مى‏کند. در حالى که این نگرشى صحیح نبوده و نیست. (3)

14. براى برخى از نقاط مهم جهان پیش‏بینى‏هاى دیگرى مى‏شود. به این جملات توجه کنید: «یک چیز قطعى است: وضع کنونى (در روسیه) قابل دوام نیست و روسها راه گریزى ندارند. کمونیسم باز نخواهد گشت، کاپیتالیسم هم ناممکن است، پس باید چیز دیگرى ابداع کرد. در زمانى که غرب قدرت تخیلش را از دست داده، در شرق است که تاریخ گشوده مى‏شود.» (4) آیا شما از این جملات بویى از رجوع به نظام لیبرالیسم اقتصادى و سیاسى حس مى‏کنید؟!

روى هم رفته على‏رغم جنبه‏هاى مثبتى که برخى از نظریات فوکویاما دارد، نظریه او عمدتا در جهت توجیه ضرورت همان نظم امپریالیسم است که در فصول دیگر این نوشته به آن خواهیم پرداخت.

ب) مارشال مک لوهان نیز همین نظر را با دیدگاه دیگرى بیان مى‏کند. دیدگاه او مبتنى بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونى را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتى ارتباطات در جهان فعلى از ارتباط افراد یک دهکده سریعتر و راحت‏تر شده است. در همه دنیا یک دریاى واحد اطلاعاتى هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگهاى بومى غیر غربى با فرهنگ غربى دموکراسى لیبرال شده است و در این تماس طبعا فرهنگ قوى و غالب، فرهنگهاى دیگر را جذب و هضم مى‏کند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج مى‏یابد. فرهنگها یک کاسه مى‏شوند و عناصر کلیدى ساختار اجتماعى (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوى «یکسان شدن‏» پیشرفته و نهایتا مقتضى ایجاد یک حکومت جهانى که فرهنگ و ساختار اجتماعى «دهکده جهانى‏» هویت آن را تعیین مى‏کند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانى با فرهنگ دموکراسى لیبرال تشکیل مى‏شود.

اما نظر او سطحى‏تر و براحتى قابل نقد است:

1. نظم اجتماعى فقط بر اساس دسترسى افراد به یکدیگر سامان نمى‏یابد، بلکه دلایل و ریشه‏هاى متعدد و مهم دیگرى دارد و در صورت فقدان آن شرایط، این تماس نزدیکتر بر اثر تحول در اطلاعات موجب تنش و برخورد خشن‏تر بین جوامع مختلف مى‏شود. (5) نمونه‏اى از این فقدان شرایط در انتقاد شماره‏9 از دیدگاه فوکویاما ذکر شده است. از جمله عوامل مهم این ناکامى در رواج یکدست دموکراسى لیبرال در جهان، ابهام در سرنوشت غرب و احتمال فراوانى است که درباره انحطاط و حتى انهدام آن مى‏رود.

2. هنوز این نظریه که دموکراسى لیبرال قدرتمندترین فرهنگهاست و در نتیجه قادر به جذب و هضم فرهنگهاى دیگر است، معارضان بسیار قدرتمندى دارد. قدرتمندترین فرهنگ در برابر آن، فرهنگ اسلامى است که به نظر ما آینده از آن اوست. پس مک لوهان نظریه‏اش را بر یک اصل موضوعه مشکوک و متزلزل گذارده و عوامل غیرقابل پیش‏بینى مثل خشونت را هم نادیده گرفته است.

ج) آلوین تافلر دیدگاهى دارد که نه مبناى فلسفى دارد و نه روش جامعه‏شناختى; استدلال و برهان نهایى ارایه نمى‏دهد; بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارایه مثال و نمونه به نقطه دیگرى عزیمت مى‏کند. او مشکل آینده جهان را بر اساس نوع «قدرت‏» و «تقسیم آن‏» ترسیم مى‏کند و قدرت را مهمترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسى جهان و ساختار اجتماعى بشر مى‏داند. از نظر او در عصر کشاورزى پیش از انقلاب صنعتى «قدرت سیاسى‏» در عرصه بین‏المللى ناشى از «توان نظامى‏» بود و در دو قرن اخیر ناشى از «توان اقتصادى‏» است و در قرن 21 (که امروزه بطور پراکنده در سنگاپور، هنگ‏کنگ، تایوان، بخشهایى از چین و هند، کره جنوبى، و دیگر نقاط به گونه‏اى آغازین ایجاد شده و در حال شکل گیرى و رشد است) ناشى از «توان علمى‏» و دانش (و آگاهى و عملیات با آگاهى) خواهد بود. (6) به دیگر سخن او معتقد است که سه گونه تمدن در جهان وجود دارد که هر یک نظام خاصى براى تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزى (موج اول)، تمدن صنعتى (موج دوم)، تمدن علمى و اطلاعاتى (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد آنها با هم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدنها اگرچه عناصرى از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولى این پیوندها توسط نیروهاى صنعتى ضعیف شده‏اند، لذا در تمدن موج سوم تاثیر این عناصر بسیار اندک و در تمدن کشاورزى در بالاترین حد است. او هر یک از این تمدنها را چون جوامعى با مذاهب، فرهنگها و قومیتهاى متفاوتى را در بر مى‏گیرد، یک «ابر تمدن‏» مى‏نامند که با مفهوم رایج «تمدن‏» چندان سازگار نیست. (7)

از نظر تافلر راه تولید ثروت در موج سوم این خصوصیات را (به دلیل بهره‏ورى از نرم‏افزار و انبوه اطلاعات) خواهد داشت:

1. عوامل و منابع اصلى تولید که در اقتصاد موج دوم، زمین، کارگر، مواد خام، و سرمایه است، در موج سوم دانش (شامل یافته‏ها، اطلاعات، نگاره‏هاى ذهنى، نمادها، فرهنگ، ایدئولوژى و ارزشها) خواهد بود، یعنى کاربرد صحیح دانش واقعى.

2. ارزش یک شرکت موج دومى بر اساس داراییهاى عادى مثل ساختمانها، ماشینها، سهام و موجودى انبار محاسبه مى‏شود، ولى ارزش شرکتهاى موفق موج سومى بیشتر بر اساس توانایى استراتژیکى و عملى آنها در جذب، تولید، توزیع و کاربرد دانش محاسبه خواهد شد.

3. تولید انبوه که وجه مشخصه شرکتهاى موج دومى است، منسوخ شده و غیر انبوه‏سازى رایج مى‏شود، یعنى‏شرکتهاى‏موج‏سوم،سیستمهاى صنعتى مبتنى بر اطلاعات و مجهز به «ربوت‏» (آدمک کامپیوترى) را به کار مى‏برند و قادر به تولید بى‏پایان نمونه‏هاى متفاوت و ارزان و حتى منحصر به فرد (حتى با سفارش کامپیوترى اجناس با خصوصیات منحصر به فرد از داخل خانه و تحویل آن با پست) خواهند بود. آگهى‏هاى تبلیغاتى هم با رسانه‏هاى غیر انبوه (تخصصى) بر بازارهاى کوچکتر و کوچکتر متمرکز مى‏شود.

4. نفس کار دگرگون مى‏شود، در موج دوم عمدتا از کار بدنى کم مهارت و اساسا قابل جایگزینى آسان استفاده مى‏شود. ولى در اقتصاد موج سوم، بر اثر افزایش شدید نیاز به مهارت، عدم قابلیت جا به جایى نیروى کار به دلیل هزینه فراوانش، عمومیت مى‏یابد. تخصصى شدن فزاینده و تغییر سریع نیازهاى مهارتى، امکان جابه جایى کار را کاهش مى‏دهد. تعداد کارگر با واسطه (متخصص) نسبت‏به کارگر بى‏واسطه (که در کارخانه مستقیما محصول را مى‏سازد) بیشتر مى‏شود.

5. در اقتصاد موج سوم به دلیل رقابت‏سنگین، نوآورى و ابتکار مداوم لازم است (یعنى اندیشه‏هاى نوین در مورد محصولات، تکنولوژیها، فرایندها، بازاریابى، و تدارکات مالى) حتى اگر لازم باشد که کتاب قواعد کنار گذاشته شود.

6. واحدهاى کار و فعالیت اقتصادى در اقتصاد موج دوم با بزرگتر شدن، هزینه‏هاى تولید را کاهش مى‏دهد، ولى در اقتصاد موج سوم واحدهاى کار و تعداد کارگرانش کوچکتر و از هم متفاوت‏تر مى‏شوند، تعداد کارها و تولیدکنندگان کوچک زیادتر مى‏شود. زیانهاى اقتصادى ناشى از پیچیدگى (هزینه‏هاى اضافى ناشى از پیچیده شدن کارها) همیت‏بیشترى از صرفه‏جوییهاى ناشى از مقیاس (کاهش هزینه‏هاى تولید با بزرگتر کردن مقیاس فعالیت اقتصادى) پیدا مى‏کند. فرض «هرچه بزرگتر بهتر» منسوخ مى‏شود.

7. سازمانها و ساختارهاى دیوان سالارانه موج دومى شرکتهاى صنعتى که نوعا همگون (هرمى شکل، یکپارچه، داراى سلسله مراتب دیوان سالارانه) بودند، فروریخته و این یکدستى و همگونى، با نوسازى شرکتها در تمام زمینه‏هاى فرایندها، بازارها، تکنولوژیها و کالاهاى ویژه بسته‏بندى شده، طراحى مجدد و متنوع مى‏شود. چون بازارها پیوسته در حال تغییر است، «جایگاه‏» اهمیتى کمتر از انعطاف‏پذیرى و تغییر موضع دارد.

8. بر اثر پیچیدگى فزاینده اقتصاد، همبستگى بیشتر و مدیریت‏خردمندانه‏تر و جدیدتر الزامى مى‏شود و این خود مستلزم حجم هرچه بیشترى از اطلاعات است که منظما در سازمان جریان یابد.

9. شالوده اساسى اقتصاد موج سومى، شبکه‏ها و گذرگاههاى الکترونیکى هستند که کامپیوترها، پایگاههاى اطلاعاتى، و دیگر تکنولوژیهاى اطلاعاتى را به هم پیوند مى‏دهد. این ساختار اطلاعاتى گسترده و الکترونیک غالبا پایگاه ماهواره‏اى دارد و همان کارى را براى اطلاعات انجام مى‏دهد که بزرگراهها براى خودروها. هدف از آن، حفظ پیوستگى (نشان گرفتن از همه اجزا و فراورده‏ها، ایجاد نظم زمانى در حمل کالاها، آشنا کردن مهندسان و فروشندگان با برنامه‏هاى دیگر، آگاهى دادن به اهل تحقیق و توسعه درباره نیازهاى طرف تولیدکننده و بالاتر از همه نشان دادن تصویر روشنى به مدیریت از جریان امور) مى‏باشد.

10. شتاب عملیات و داد و ستدها در اقتصاد موج سوم بیشتر مى‏شود. اقتصادهاى «سرعت‏» جاى اقتصادهاى «اندازه‏» را مى‏گیرد. «تحویل درست‏بموقع کالا» و «کاهش تعداد تصمیمات در طى مراحل‏» و «ارزش بیشتر هر لحظه از لحظه قبل‏» اصول مهمى هستند، زیرا «پول با سرعت نور حرکت مى‏کند. اطلاعات باید تندتر حرکت کند.»

این ده ویژگى، راه و رسم پدید آمدن ثروت را دستخوش تغییرى تاریخى مى‏سازد. (8)

به نظر تافلر جنگ به شیوه موج سوم نیز جنگى با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو - لیزرى) است، که دقت‏بسیار و آسیب‏پذیرى کم دارد و جنگى بهداشتى و پاکیزه است. اگرچه پیشرفته‏ترین جوامع کنونى جهان از نظر تکنولوژى، اقتصادهاى دو سطحى دارند: بخشى مبتنى بر تولید انبوه موج دومى که سیر نزولى را طى مى‏کند و با کار بدنى سر و کار دارد، و بخش دیگر بر پایه تکنولوژیها و خدمات موج سوم که رو به رشد است و با کار مغزى مربوط است. همه آنها، حتى ژاپن، در حال گذار به سوى این نظام نوین اقتصادى هستند. جنگ آمریکا علیه عراق ترکیبى از شیوه‏ها و تسلیحات جنگى موج دوم و موج سوم بود. در ابزار و شیوه‏هاى جنگى موج سوم، همان خصوصیات دهگانه به چشم مى‏خورد و البته هنوز به مرحله کمال نرسیده است. این امر سبب تحولات فراوانى در اندیشه‏هاى نظامى شده است که باید مورد توجه نظامیان، دولتمردان، دیپلماتها و مذاکره کنندگان در کنترل تسلیحات، فعالان در راه صلح و سیاستمداران قرار گیرد تا از زمان عقب نمانند. (9)


 

پى‏نوشتها:


 

1. ر. ک: لاریجانى، محمدجواد، کاوشهاى نظرى در سیاست‏خارجى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، صص‏270. براى مطالعه مفصلتر نظرات فوکویاما، ر- ک: غنى‏نژاد، موسى، «پایان تاریخ و آخرین انسان‏» (گزارش کتاب فوکویاما)، ماهنامه اطلاعات سیاسى- اقتصادى، آذر و دى‏1371، شماره 64 و63، ص‏ص‏8-22. همچنین امیرى، مجتبى، «پایان تاریخ و بحران اعتماد: بازشناسى اندیشه‏هاى تازه فوکویاما»، ماهنامه اطلاعات سیاسى- اقتصادى، مهر و آبان 1374، شماره‏97 و 98، صص‏15-11. و نیز مقاله خود فوکویاما که توسط آقاى علیرضا طیب ترجمه و در مجله سیاست‏خارجى چاپ شده و سایر منابعى که در ذیل مقالات مذکور معرفى شده‏اند.

2. ر. ک: دوبنوا، آلن، «بازگشت تاریخ: شامگاه بلوک‏بندیها و پگاه ملتها»، ترجمه رستگار، ماهنامه اطلاعات سیاسى - اقتصادى، مهر و آبان‏1370، شماره 50 و46، صص‏19-14.

3. ر. ک: رابرتز، آدام، «عصر تازه‏اى در روابط بین‏الملل؟»، ترجمه مهبد ایرانى‏طلب، ماهنامه اطلاعات سیاسى - اقتصادى، خرداد و تیر1371، شماره‏57 و 58، ص‏ص‏24-18.

4. دوبنوا، آلن، «روسیه، بازگشت تاریخ‏»، ترجمه ش‏رستگار، ماهنامه اطلاعات سیاسى - اقتصادى، مرداد و شهریور1371، شماره‏59 و 60، ص‏31; نقد مفصل دیگرى از این دیدگاه را در این منبع بخوانید: جهانگرد، نسرین، «نقدى بر نظریه پایان تاریخ‏»، ماهنامه سیاسى - اقتصادى، آذر و دى‏1374، شماره‏99 و 100، صص‏9-66.

5. ر. ک: لاریجانى، محمدجواد، منبع پیشین، صص‏2-271.

6. همان، صص‏3-272. همچنین ر. ک: تافلر، الوین، جابجایى در قدرت (دانایى و ثروت و خشونت در آستانه‏قرن بیست و یکم)، ترجمه شهین‏دخت‏خوارزمى، ج‏1، تهران، نشر نو، 1370، صص‏43-11.

7. ر. ک: الوین و هیدى تافلر، جنگ و پادجنگ (زنده‏ماندن در سپیده‏دم سده بیست و یکم)، ترجمه مهدى بشارت، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، صص‏51-50.

8. همان، صص‏95-87. همچنین ر. ک: الوین و هایدى تافلر، جنگ و ضدجنگ (ترجمه دیگر)، ترجمه هین‏دخت‏خوارزمى، تهران، سیمرغ، 1375، صص‏83-73; و همان نویسندگان، به سوى تمدن جدید، ترجمه محمدرضا جعفرى، تهران، سیمرغ، 1374، صص‏66-57.

9. ر. ک: همان، صص 122-96.


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:29 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

در اندیشه مهدوی مباحث متعدد و متفاوتی مطرح می شود. یکی از مهمترین آنها، مسئله ?دولت مهدوی? است که دامنه گسترده ای هم دارد و به همین جهت تعبیرهای مختلفی از این دولت در ادبیات دینی ( به خصوص ادبیات شیعه) شده است که هر کدام از تعبیرها به جنبه ای از جنبه های متعدد حکومت مهدویت اشاره دارد. برخی از تعبیرهایی که در روایات در مورد دولت و حکومت امام مهدی(عج) آمده به شرح زیر است:
1? دولت جهانی، دولت عدالت، دولت کریمه،  دولت صالحان،  دولت حق،  دولت مستضعفان،  دولت امنیت،  دولت رفاه
یکی دیگر از تعبیرهایی که از دولت مهدوی شده ولی کمتر توجه قرارگرفته ، تعبیر آخرین دولت است.
در این نوشتار برآنیم که تا در این باره سخن بگوییم. در این بحث سه مسئله مطرح خواهد شد، یکی از این که منشأ این تعبیر چیست؟ دیگری این که معنی آخرین دولت چیست؟ و سوم این که علت آخر بودن دولت مهدوی کدام است؟

1? منشأ تعبیر آخرین دولت

این تعبیر در کلمات نورانی معصومان (ع) وجود دارد. امام باقر (ع) می فرمایند.
دولتنا آخر الدول .
دولت ما آخرین دولت است.
سپس در پایان کلام خویش می فرمایند:
و هو قول الله عز و جل : ?والعاقبه للمتقین? [1] [2]
این همان سخن خداوند است که می فرماید: عاقبت از آن پرهیزکاران است. همچنین روایت شده که امام صادق (ع) در بسیاری از اوقات این شعر را زمزمه می کردند که :
لکل اناس دوله یرقبونها
و دولتنا فی آخر الدهر تظهر [3]
هر مردمی را دولتی است که منتظر آن هستند و دولت ما در پایان روزگار آشکار می شود.
در پاره ای از روایات، این حقیقت با عبارت ?عاقبت از آن ما خواهد بود? آمده و آیه شریفه ?والعاقبه للمتقین? به همین حقیقت تفسیر شده است، این مسئله را در کلام امام باقر (ع) که در آغاز سخن نقل کردیم ? به وضوح می بینیم.
امام حسن (ع) نیز این حقیقت را یاد کرده اند و امام علی (ع) آن را تایید نموده اند.

ابن سیرین می گوید:
از تنی چند از بزرگان بصره شنیدم که گفتند: علی بن ابیطالب (ع) پس از جنگ جمل ناخوش گردید و نتوانست در نماز جمعه شرکت کند. لذا به فرزندش حسن (ع) فرمود: تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان.

حسن (ع) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد، شهادتین گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود :
ای مردم! خداوند، نبوت را در میان ما قرار داد و ما را بر خلق خویش برگزید و مقدم داشت و کتاب و وحی خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چیزی از حق ما کم گذارد، خداوند در دنیا و آخرت از حق او بکاهد، و هیچ دولتی ضد ما نباشد، مگر این که عاقبت از آن ما باشد.

آنگاه این آیه را خواند که :
?و لتعلمن نباه بعد حین ؛ [4] و قطعاً پس از چندی خبر آن را خواهید دانست. در این کلام، امام حسن (ع) با بیان این جمله که عاقبت از آن ما است، به این حقیقت توجه می دهند که دولت اهل بیت، دولت آینده است. جالب این که امام علی (ع) سخنان فرزندشان را می شنیدند . پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن (ع) ، امام (ع) به او نگاهی کرد و بی اختیار، اشکهایش بر گونه هایش جاری شد و از فرزندش خواست که نزدیک آید و میان چشمانش را بوسید و این آیه را خواند که :
ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم. [5] [6]
فرزندانی بودند، برخی از نسل برخی دیگر پدید آمده، و خدا شنوا و داناست.
این برخورد امام علی (ع)، حکایت از تأیید سخن امام حسن (ع) دارد. همچنین نقل شده که در خطبه دیگری نیز امام حسن (ع) همین جملات را درباره دولت اهل بیت بیان کردند. [7]
از امام باقر (ع) نیز نقل شده که ایشان دولتهای دیگر را دولت حال نامیده اند و دولت اهل بیت را (دولت آینده )

ابوبکر حضرمی می گوید:
وقتی امام باقر (ع) را نزد هشام در شام بردند، هشام اهل بیت (ع) را به تفرقه افکنی متهم ساخت و بدین وسیله امام را بسیار توبیخ کرد. به دنبال وی حاضران مجلس نیز به نکوهش امام (ع) پرداختند. وقتی آنان خاموش شدند، امام باقر(ع) برخاست و فرمود: ایها الناس، این تذهبون؟ او این یرادبکم ؟ بنا هدی الله اولکم و بنایختم آخرکم. فان یکن لکم ملک معجل فان لنا ملکا موجلا. ای مردم به کجا می روید؟ و شما را به کجا می برند؟ به وسیله ما بود که خداوند پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت آیندگان شما نیز به وسیله ما انجام می شود. اگر شما سلطنت اکنون را دارید، حکومت ما حکومت آینده است. [8]

از آنچه تاکنون نقل کردیم به خوبی روشن می شود که اهل بیت (ع) از دولت حضرت مهدی (ع) به عنوان آخرین دولت یاد کرده اند. اکنون دو سوال مطرح است : نخست ، آخرین دولت بودن به چه معنا است؟ و دوم ، علت آخرین بودن دولت حضرت مهدی (ع) چیست؟ پس با دو پرسش روبرو هستیم، یکی تفسیر آخرین دولت و دیگری تعلیل آخرین بودن.



2- معنای آخرین دولت

در پرسش اول می خواهیم بدانیم منظور از صفت ?آخرین? بیان مفهوم زمانی است یا فکری و اندیشه ای در برخی روایات آمده است که دولت اهل بیت (ع) پس از حاکمیت همه اندیشه های بشری تحقق می یابد و لذا این معنا به ذهن می رسد که شاید صفت ?آخرین? برای بیان این واقعیت است که دولت امام مهدی (عج) و یا به تعبیر دیگر نظریه ولایت و امامت آخرین و مترقی ترین اندیشه در باب حکومت است. البته امکان دارد که پس از ارائه و اجرای این نظریه، بار دیگر حکومت به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.

در مراجعه به روایات و با استفاده از آیات قرآن ، می توان فهمید که هر دو مفهوم آن مراد است، یعنی وقتی می گوییم حکومت حضرت مهدی (عج) آخرین دولت است، هم به این معنی است که آخرین و مترقی ترین اندیشه در باب حکومت و زمامداری است و هم به این معنی است که پس از آن دولت دیگری حاکمیت نمی یابد و تا پایان تاریخ ادامه می یابد.

امام باقر (ع) به دنبال این که می فرمایند:
دولت ما آخرین دولت است، چنین ادامه می دهند:
و لم یبق اهل بیت لهم دول الا ملکلوا قبلنا. [9]
هیچ خاندان دارای حکومتی باقی نمی ماند، مگر این که قبل از ما به حکومت می رسند. امام صادق (ع) نیز در همین رابطه می فرمایند:
ما یکون هذا الامر حتی لا یبقی صنف من الناس الا و قد ولوا علی الناس ... ثم یقوم القائم بالحق و العدل. [10]
این امر (حکومت ما اهل بیت) فرا نرسد تا اینکه همه گروهها بر مردم حکومت کرده باشند ... آنگاه قائم (ع) قیام می کند و حق و عدالت را بر پا می دارد.

کلام امام صادق (ع) وضوح بیشتری دارد. آنچه از این دو حدیث بر می آید این است که همه گروهها و صاحب نظرانی که درباره حکومت، ایده و نظریه ای دارند، به حکومت می رسند و پس از همه آنها نظریه امامت، حاکمیت می یابد.

این بدین معنی است که اولاً هر نظریه ایی که به اندیشه بشر برسد، حاکمیت می یابد و ثانیاً روزگاری فرا رسد که فکر بشر، سخنی برای گفتن ندارد ؛ آنگاه نظریه امامت حاکمیت می یابد. بنابراین، آخرین دولت یعنی آخرین نظریه ای که حکومتی بر مبنای آن تشکیل می شود و پس از آن نظریه دیگری وجود نخواهد داشت. این سخن، صفت ?آخرین? را تفسیر می کند اما این امکان را نیز نفی نمی کند که شاید پس از این دولت، حکومت دیگری بر مبنای نظریه های قبلی شکل بگیرد. از برخی دیگر از روایات، مفهوم زمانی را نیز می توان فهمید و براین اساس دولت اهل بیت، هم از نظر اندیشه آخرین است و هم از نظر زمانی؛ یعنی نه پس از آن اندیشه جدیدتر و مترقی تر وجود خواهد داشت و نه پس از آن حکومت دیگری شکل خواهد گرفت. امام باقر (ع) پس از آن که در دربار هشام فرمودند ?دولت شما دولت حال است و دولت ما دولت آینده? تصریح می کنند که :
و لیس بعد ملکنا ملک ؛ لاُ نّا اهل العاقبه ، یقول الله عز و جل : ?و العاقبه للمتقین?. [11]
و بعد از حکومت ما حکومتی نباشد؛ زیرا ما همان کسانی هستیم که عاقبت از آنان است، خداوند می فرماید: ?سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است.?
در این حدیث دو نکته قابل توجه وجود دارد، یکی تصریح به این که پس از حکومت اهل بیت، حکومت دیگری وجود نخواهد داشت و دیگری مستند نمودن این ادعا به این شریفه نیز به دست می آید و با تکیه بر آن ، گذشته از حدیث، آیه نیز می تواند آخر بودن زمانی را گواهی دهد. جالب این که این جمله از قرآن کریم،فراز پایانی آیه ای است که در آغاز آن چنین آمده است:
ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده.
زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد.
همانگونه که می دانید این فراز از آیه ، نیز مربوط به حکومت حضرت مهدی (عج) است و لذا تاییدی است بر این فراز ?والعاقبه للمتقین? هم مربوط به حکومت حضرت مهدی (عج) است و با تفسیر معصوم (ع) مفهوم آن این است که پس از دولت مهدوی، دولت دیگری وجود ندارد.

امام باقر (ع) می فرمایند:
وجدنا فی کتاب علی علیه السلام ?ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین? انا و اهل بیتی الذین اورثنا الله الارض و نحن المتقون و الارض کلها لنا.
در کتاب علی ، که بر او درود باد، [در ذیل آیه] ?زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث می دهد. و سرانجام نیک از پرهیزگاران است ? چنین یافتیم که :
?من و اهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما ارث می دهد و مائیم پرهیزکاران و زمین تماماً از آن ما است.? [12]

در حدیث دیگری از امام باقر (ع) که پیش از این فرازی از آن نقل کردیم ، باز استشهاد به آیه شریقه ?والعاقبه للمتقین? وجود دارد:
دولتنا آخر الدول ، و لم یبق اهل بیت لهم دوله الا ملکوا قبلنا ... و هو قول الله عز و جل : و العاقبه للمتقین؛
دولت ما آخرین دولت است، و هیچ خاندان صاحب دولتی نیست مگر این که پیش از ما به حکومت می رسد [ و پس از آن ما به حکومت می رسیم] ... و این همان سخن خداوند است که می فرماید: ?سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است?
پیش از این گفتیم که فراز نخست حدیث اشاره دارد که هر صاحب ایده و نظریه ای ، قبیل از دولت اهل بیت (ع) به حکومت می رسد و سپس ایده امامت به حکومت می رسد.
حال اگر این را اضافه کنیم که مراد از عاقبت، مفهوم زمانی است ، نتیجه می گیریم که دولت اهل بیت (ع) و یا به بیان دیگر دولت امام مهدی (عج) هم از نظر اندیشه ای و هم از نظر زمانی آخرین دولت است. حال باید به این پرسش پرداخت که چرا این دولت ، آخرین دولت است؟



3? چرا پس آخرین دولت

در برخی از روایاتی که در آنها مسئله آخرین دولت بودن حکومت امام مهدی (عج) مطرح شده ، علت آن نیز تبیین شده است. مثلاً امام باقر (ع) پس از آن که می فرمایند دولت ما آخرین دولت است و پیش از آن ، همه صاحبان قدرت و اندیشه به حکومت می رسند، در بیان علت آن می فرمایند:
... لئلا یقولوا اذا راواسیرتنا: اذا ملکنا سرنا مثل سیره هولاء !
... تا وقتی شیوه حکومت ما را دیدند، نگویند: اگر ماهم به حکومت می رسیدیم، به شیوه اینان رفتار می کردیم. [13]

همچنین امام صادق (ع) پس از آن که می فرمایند پیش از برقراری دولت و ما همه گروهها به حکومت می رسند، علت این تقدم و تاخر را چنین بیان می دارند:
حتی لا یقول قائل ?انالو ولینا لعدلنا? ثم یقوم القائم بالحق و العدل.
تا کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت می ر سیدیم به عدالت رفتار می کردیم پس از آن برپا کننده حق و عدل قیام می کند. [14]
از مجموع این دو حدیث چنین نیز بر می آید که علت تاخر دولت امامت، اتمام حجت تاریخی و عملی است. باید بشر به تجربه دریابد که راه عدالت جز از طریق اهل بیت نمی گذرد و برقراری عدالت جز به دست مردان عدالت پیشه و امامان معصوم ممکن نیست.

تبیین این حقیقت در گرو توجه به این سه امر است:
نخست، عدالت مهمترین نیاز بشریت است و امور دیگر فرعی و غیر اصولی است. ُ سامان جامعه بشری به برقراری عدل و داد است و بدون آن نظام زندگی اجتماعی از هم می پاشد.
دوم ، اجرای عدالت نیاز به مردان عادل دارد. هر دستی توان عدالت گستری ندارد. عدالت گستری نیاز به مردانی دارد که معصوم و از هرگونه هوس به دور باشند. مردان آلوده هوس، به هوس رفتار می کنند نه به عدالت، آنکه به هوس رفتار می کند و پیرو هوای نفس خویش است، توان اجرای عدالت را ندارد، به همین جهت در اندیشه شیعی، یکی از شرایط امامت ، عصمت است.
سوم، عدالت گستری نیاز به عدالت پذیری دارد. بدون عدالت پذیری ، اجرای عدالت ممکن نیست. اگر امام عدالت گستر وجود داشته باشد ولی امت عدالت پذیر وجود نداشته باشد، عملیات عدالت گستری با شکست مواجه می شود. [15]

باتوجه به این سه امر، یک بار مسئله را مرور می کنیم: چون عدالت مهمترین نیاز بشریت است، خداوند هیچ گاه زمین را بدون امام عدالت گستر نگذاشته است. ولی از آنجا که حاکمیت عدالت، گذشته از وجود امام عدالت گستر، به عدالت پذیری ملت نیز نیاز دارد. سوال این است که اگر پذیرش عدالت و تحمل عدالت وجود نداشته باشد چه باید کرد؟ اولین اقدام احتجاج قولی است . در این مرحله باید به روشنگری پرداخت و موقعیت پیش آمده را توضیح داد و عاقبت راه برگزیده شده را روشن ساخت تا حجت وجود داشته باشد.
اگر این اقدام نتیجه ای نبخشد و مردم عدالت پذیر نشوند، نوبت به گام دوم می رسد که ?حجت عملی? است. در این گام باید مردم آنچه را به آنها گفته شده است ولی نپذیرفته اند، در عمل مشاهده کنند، بن بستها را ببینند و به تجربه دریابند که هیچ راهی برای تحقق عدالت، جز راه امامت وجود ندارد.به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت وجود ندارد. به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت جدا ساخت و به هشدارها و اندرزهای امامان گوش نداد، به خود واگذار می شود تا آنچه را درست می پندارد، عمل کند و بپذیرد و در این راه دریابد که هیچ کدام کلید عدالت نیست. اگر بشر به تجربه درنیابد که هیچ راهی به عدالت ختم نمی شود و هیچ حاکمی توان اجرای عدالت را ندارد، مدعیانی پیدا خواهد شد که بگویند راه و روش و هدف ما همین است و بدین سان مردم را گمراه سازند. اما اگر هر کس و هر صاحب عقیده ای و هر گروهی آنچه را دارد بیان کند و به اجرا درآورد و عملاً ثابت شود که توان اجرای عدالت را ندارد، آنگاه وقتی دولت امامت شکل می گیرد، هیچ کس نمی گوید اگر ما هم می بودیم چنین می کردیم، و چنین ادعایی از هیچ کس پذیرفته نمی شود و خریداری نخواهد داشت.

برای عینی شدن بحث می توان نگاهی به انواع حکومتهای بشری و انواع ایده های بشری انداخت. روزگاری دوره حکومتهای سلطنتی مطلقه بود. سپس حکومتهای سلطنتی مشروطه مطرح شد. بعد از آن جمهوریت و دموکراسی مطرح شد. گاهی حکومتهای دینی نیز تجربه شده اند؛ مثل حاکمیت مسیحیت و کلیسا در قرون وسطی و افراطیون یهودی ( صهیونیستها) در اسراییل. همچنین انواع ایده ها و نظریه های بشری ارائه شده اند مثل لیبرالیسم و کمونیسم. البته بررسی دقیق این بحث با زاویه نگاه مطرح شده، خود تحقیق مستقلی را می طلبد ولی آنچه مهم است این که هیچ یک از نظامها و ایده های بشری توان اداره عادلانه جوامع بشری و پاسخ قانع کننده به پرسشهای بشر را ندارند.
این واقعیت تلخ، پیش از این در کلمات معصومین اعلام شده بود اما بشر به این هشدارها و اندرزها اهمیت نداد و با خیره سری، راه پرمخاطره آزمون و خطا را انتخاب کرد و هزینه های سنگین بسیاری را پرداخت و هنوز هم می پردازد و خواهد پرداخت. همه ایده ها حاکمیت یافتند و در عمل به بشر ثابت شد که هیچ کدام توان اجرای عدالت را ندارند. در نهایت پس از شکست همه ایده های ممکن، بشر با سرخوردگی و سرافکندگی درخواهد یافت که سعادت دنیا و آخرت او ، در اندیشه های آسمانی و نظام الهی است. این مفهوم همان سخن امام باقر و امام صادق (ع) است که فرمودند باید در عمل ثابت شود که هیچ کس توان اجرای عدالت را ندارد تا پس از آن عدالت گستر واقعی ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده است. و البته این تاسف و درد جانکاه بر سینه بشر خواهد ماند که می شد این آزمون و خطا انجام نشود و بسیار زودتر از این بشر به عدالت دست یابد. چه می شود کرد که خود کرده را تدبیر نیست. [16]

شایان ذکر است که سخن بالا هرگز به معنای کنار گذاشتن هرگونه تلاش و کوشش برای برقراری عدالت در عصر غیبت نیست؛ که این خود اندیشه ای انحرافی و در تعارض با خواسته ائمه اهل بیت (ع) است، بلکه به این معناست که هیچ دولتی، اگر چه دولتی دینی، نمی تواند و نباید ادعا کند که توان برقراری عدالت کامل را به طور مستقل و منهای حاکمیت امام عصر (ع) دارد. بنابراین ? چنانکه از سیره قولی و عملی امام راحل (ره) نیز برمی آید ? مسلمانان باید در عصر غیبت هم خود عدالت گستری پیشه کنند و هم امیدوار به تحقق کامل عدالت به دست توانای امام مهدی (ع) باشند.


 





پی نوشت:


1 - سوره اعراف (7) آیه 128

2- الغیبه ؛ طوسی ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین. ص 291

3 - الامالی ،صدوق ص 396 ح 3 روضه الواعظین، ص 234 ، 293

4- سوره ص (38) آیه 88

5- سوره ال عمران (3) آیه 34

6 - الامالی، طوسی ، ص 82 خ 121 و ص 104، ح 159، بشارالمصطفی، ص 263 ؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 11

7 - مروج الذهب، ج 3 ص 9، نثر الدر، ج 1، ص 328

8- الکافی ، ج 1 ص 471، ح 5

9 - الغیبه، طوسی ، ص 472 ، ح 293 نثر الدر، ج 1 ، ص 328.

10 - الغیبه ، طوسی ، ص 472 ، ح 493 روضه الواعظین، ص 291.

11 - الکافی ، ج 1 ، ص 471 ح 5

12 - سوره اعراف (7) آیه 128

13 - الکافی ، ج 1 ص 407 ج 1

14 - الغیبه ، طوسی ص 472 ، ح 493

15 - الغیبه ، نعمانی، ص 274 ح 53

16 - ر.ک : ماهنامه موعود، ش 35 ص


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:29 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

اشاره: درباره امام عصر، علیه‏السلام،و انقلاب جهانى آن حضرت پرسشهاى‏مختلفى مطرح است، از جمله اینکه: پس از این انقلاب چه تحولاتى درجهان رخ مى‏دهد، و قیام عدالت‏گسترمهدوى چه آثارى در زندگانى بشربه‏جا مى‏گذارد؟

آنچه در زیر خواهد آمد، اشاره‏مختصرى است‏به برخى از آثارى که‏در روایات براى قیام موعودآخرالزمان برشمرده شده است.

با سپاس از آقاى محسن‏نامدارزاده که این مطلب را براى‏موعود ارسال داشتند.

اولین اثر: ثروت به طور مساوى‏تقسیم مى‏شود، اولین ثمره عدالت این‏است که ثروتها به طور مساوى‏تقسیم خواهند شد. هنگامى که به‏واسطه ظهور امام زمان، علیه‏السلام،دنیا پر از عدالت‏شد، در نتیجه‏ثروتهاى جهان به طور مساوى‏تقسیم خواهند شد چنانچه حضرت‏امام محمدباقر، علیه‏السلام، فرمودند:

اذا قام مهدینا اهل‏البیت، قسم‏بالسویة و عدل فى الرعیة (1) .

چون قائم ما اهل بیت قیام کند، ثروت‏را به طور مساوى تقسیم مى‏کند و عدالت‏را در میان مردم پیاده مى‏کند.

دومین اثر: رضایت و خشنودى‏همگانى. رسول اکرم،صلى‏الله‏علیه‏وآله، مى‏فرمایند:

فیفرح به اهل السماء و اهل‏الارض و الطیر و الوحوش والحیتان فى البحر (2) .

ساکنان آسمان، مردم روى زمین،پرندگان هوا، درندگان صحراها و ماهیان‏دریاها همه و همه از او خشنود خواهندشد.

سومین اثر: فقر و بینوایى ریشه کن‏خواهد شد. در پرتو عدالت‏حضرت‏بقیة‏الله، علیه‏السلام، عموم مردم،غنى و بى‏نیاز خواهند شد. چنانچه درحدیث آمده است:

لیاتین على الناس زمان‏یطوف الرجل فیه بالصدقه من‏الذهب ثم لا یجد احدا یاخذها منه (3) .

زمانى براى مردم پیش مى‏آید که‏انسان صدقات از طلا را با خود برمى‏دارد;تا آنها در راه خدا انفاق بکند، ولى‏نیازمندى را پیدا نمى‏کند که این صدقه راقبول کند.

چهارمین اثر: همه مردم در امنیت‏به‏سر خواهند برد. چهارمین اثرعدالت‏حکومت امام زمان،علیه‏السلام، امنیت عمومى است.چنانچه امیرالمؤمنین مى‏فرمایند:

و لذهبت الشحناء من قلوب‏العباد و اصطلحت السباع والبهائم، حتى تمشى المراة بین‏العراق الى الشام لا تضع قدمیهاالا على النبات و على راسها زنبیل‏لا یحیجها سبع و لا تخافه (4) .

دشمنیها از دلها زدوده مى‏شود،درندگان و چهارپایان با یکدیگر سازش‏مى‏کنند، یک زن طبقى بر سر گذارده ازعراق تا شام (از شرق تا غرب) تنها سفرمى‏کند، همه جا قدم بر سرزمین سبز وخرم مى‏گذارد و درنده‏اى او را نمى‏آزارد ودچار ترس و وحشت نمى‏شود.

پنجمین اثر: برکات آسمانى نازل‏مى‏شود. چنانچه در حدیث آمده‏است:

لا تدخر الارض من بذرها شیئاالا اخرجته و لا السماء من قطرهاشیئا الا صبه‏الله علیهم مدرارا (5) .

زمین چیزى از بذرهاى خود را نگه‏نمى‏دارد، جز اینکه آن را بیرون فرستد وآسمان چیزى از باران رحمتش را نگه‏نمى‏دارد جز اینکه سیل آسا بر بندگان‏خود فرو مى‏ریزد.

ششمین اثر: همگى در رفاه به سرمى‏برند. رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، فرمودند:

تنعم امتى فى زمن‏المهدى لم‏ینعموا مثلها قط (6) .

امت من در زمان حضرت مهدى،علیه‏السلام، آنچنان متنعم مى‏شوند که‏هرگز متنعم نشده‏اند.

هفتمین اثر: زمین گنجهاى پنهان‏خود را آشکار مى‏کند. پیامبر اکرم،صلى‏الله‏علیه‏وآله، در این زمینه‏مى‏فرماید:

تامن البهائم و السباع وتلقى‏الارض افلاذ کبدها... امثال‏الاسطوانة من الذهب و الفضة (7) .

چهارپایان در امان باشند و درندگان‏سازش کنند. و زمین پاره‏هاى جگرش(گنجهاى پنهان و با ارزش خود) را بیرون‏مى‏ریزد... پاره‏هاى جگر زمین ستونهایى‏از طلا و نقره مى‏باشد.

هشتمین اثر: دامها و چهارپایان زیادمى‏شوند. چنانکه در روایتى از ازپیامبر گرامى اسلام،صلى‏الله‏علیه‏وآله، آمده است:

یخرج فى آخر امتى المهدى;یسقیه‏الله الغیث و تخرج الارض‏نباتها و یعطى المال صحاحا وتکثر و تعظم الامة (8) .

در پایان امت من، مهدى، علیه‏السلام،خارج مى‏شود، خداوند با باران رحمتش‏او را سیراب مى‏کند، زمین گیاهش رامى‏رویاند، ثروت را به طور مساوى‏تقسیم مى‏کند، و دام در جهان زیادمى‏شود و امت اسلام بزرگ و شکوهمندمى‏گردد.

نهمین اثر: رفع مزاحمتها و ایجادآسایش براى عموم مردم است.چنانچه امام محمدباقر، علیه‏السلام،مى‏فرمایند:

وسع الطریق الاعظم و کسرکل جناح خارج فى الطریق و ابطل‏الکنف و التازیب الى الطرقات (9) .

راههاى اصلى را توسعه مى‏دهد،بالکنهایى را که به خارج جاده‏ها آمده و ازدیگران سلب آزادى کرده است از بین‏مى‏برند، ناودانهایى را که به کوچه‏هامى‏ریزد از بین مى‏برد.

دهمین اثر: پرده‏هاى ظلمت کنارمى‏رود. امام صادق، علیه‏السلام،دراین‏باره مى‏فرمایند:

ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض‏بنور ربها و استغنى العباد عن‏ضوء الشمس و صار اللیل والنهار واحدا و ذهبت الظلمة (10) .

چون قائم ما قیام کند، زمین به نورپروردگارش نورانى مى‏شود، و مردم ازنور خورشید بى نیاز مى‏شوند و شب وروز یکى مى‏شوند و تاریکى از بین‏مى‏رود.

یازدهمین اثر: ایجاد برادرى ومواسات میان انسانهاست. چنانچه‏حضرت امام محمدباقر، علیه‏السلام،مى‏فرمایند:

اذا قام القائم جاءت المزاملة ویاتی الرجل الى کیس اخیه فیاخذحاجته لا یمنعه (11) .

هنگامى که قائم ما قیام مى‏کند دوران‏برابرى و برادرى فرا مى‏رسد در آن زمان‏یک مسلمان آنچه نیاز داشته باشد، ازجیب برادر مسلمانش برمى‏دارد و اومانع نمى‏شود.


 


پى‏نوشتها:



1. المقدسى‏السلمى‏الشافعى، عقد الدرر فى‏اخبارالمنتظر، ص‏40.

2. السیوطى، جلال‏الدین عبدالرحمن، الحاوى‏للفتاوى، ج‏2، ص‏82.

3. البخارى، اسماعیل‏بن‏ابراهیم، صحیح‏البخارى،ج‏2، ص‏136.

4. الکاظمى، السیدمصطفى، بشارة‏الاسلام،ص‏236.

5. الحاکم‏النیسابورى، ابوعبدالله محمد،المستدرک‏على‏الصحیحین، ج‏4، ص‏514.

6. الطبرسى، ابوعلى‏الفضل‏بن‏الحسن، اعلام‏الورى باعلام‏الهدى، ص‏433.

7. الحاکم‏النیسابورى، همان، ص‏514.

8. الصدر، السیدمحمد، تاریخ مابعدالظهور،ص‏774.

9. المفید، محمدبن‏محمدبن‏نعمان، الارشاد،ص‏365.

10. البحرانى، السید هاشم، المحجة فیما نزل فى‏القائم الحجة، ص‏185.

11. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52،ص‏372.


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 3:28 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 1658639
کل یادداشتها ها : 828