سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

(35)

شبها خروشد آب بهاران به رودبار

در سیل سنگ غُرّد و غلتد ز کوهسار

چشمانِ گرگ برق زند در شبانِ تار

سگها شنیده بویِ وى و زوزه مى کشند

گرگان گریخته ، به زمین پوزه مى کشند

(36)

بر اهل ده شبانِ زمستان بهانه اى است

وان کلبة طویله خودش گرمخانه اى است

در رقصِ شعله ، گرم شدن خود فسانه اى است

سِنجد میان شبچره با مغز گردکان

صحبت چو گرم شد برود تا به آسمان

(37)

آمد ز بادکوبه پسرخاله ام شُجا

با قامتى کشیده و با صحبتى رسا

در بام شد سماور سوقاتیش به پا

از بختِ بد عروسى او شد عزاى او

آیینه ماند و نامزد و هاى هایِ او

(38)

چشمانِ ننه قیز به مَثَل آهوى خُتَن

رخشنده را سخن چو شکر بود در دهن

ترکى سروده ام که بدانند ایلِ من

این عمر رفتنى است ولى نام ماندگار

تنها ز نیک و بد مزه در کام ماندگار

(39)

پیش از بهار تا به زمین تابد آفتاب

با کودکان گلولة برفى است در حساب

پاروگران به سُرسُرة کوه در شتاب

گویى که روحم آمده آنجا ز راه دور

چون کبک ،‌ برفگیر شده مانده در حضور

(40)

رنگین کمان ،‌ کلافِ رَسَنهاى پیرزن

خورشید ، روى ابر دهد تاب آن رسَن

دندان گرگ پیر چو افتاده از دهن

از کوره راه گله سرازیر مى شود

لبریز دیگ و بادیه از شیر مى شود

(41)

دندانِ خشم عمّه خدیجه به هم فشرد

کِز کرد مُلاباقر و در جاى خود فُسرد

روشن تنور و ،‌ دود جهان را به کام بُرد

قورى به روى سیخ تنور آمده به جوش

در توى ساج ، گندم بوداده در خروش

(42)

جالیز را به هم زده در خانه برده ایم

در خانه ها به تخته - طبقها سپرده ایم

از میوه هاى پخته و ناپخته خورده ایم

تخم کدوى تنبل و حلوایى و لبو

خوردن چنانکه پاره شود خُمره و سبو

(43)

از ورزغان رسیده گلابى فروشِ ده

از بهر اوست این همه جوش و خروشِ ده

دنیاى دیگرى است خرید و فروش ده

ما هم شنیده سوى سبدها دویده ایم

گندم بداده ایم و گلابى خریده ایم

(44)

مهتاب بود و با تقى آن شب کنار رود

من محو ماه و ماه در آن آب غرق بود

زان سوى رود ، نور درخشید و هر دو زود

گفتیم آى گرگ ! و دویدیم سوى ده

چون مرغ ترس خورده پریدیم توى ده

(45)

حیدربابا ، درخت تو شد سبز و سربلند

لیک آن همه جوانِ تو شد پیر و دردمند

گشتند برّه هاى فربه تو لاغر و نژند

خورشید رفت و سایه بگسترد در جهان

چشمانِ گرگها بدرخشید آن زمان

(46)

گویند روشن است چراغ خداى ده

دایر شده است چشمة مسجد براى ده

راحت شده است کودک و اهلِ سراى ده

منصور خان همیشه توانمند و شاد باد !

در سایه عنایت حق زنده یاد باد !

(47)

حیدربابا ، بگوى که ملاى ده کجاست ؟

آن مکتب مقدّسِ بر پایِ ده کجاست ؟

آن رفتنش به خرمن و غوغاى ده کجاست ؟

از من به آن آخوند گرامى سلام باد !

عرض ارادت و ادبم در کلام باد !

(48)

تبریز بوده عمّه و سرگرم کار خویش

ما بى خبر ز عمّه و ایل و تبار خویش

برخیز شهریار و برو در دیار خویش

بابا بمرد و خانة ما هم خراب شد

هر گوسفندِ گم شده ، شیرش برآب شد

(49)

دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد

کشتیّ عمر نوح و سلیمان روانه شد

ناکام ماند هر که در این آشیانه شد

بر هر که هر چه داده از او ستانده است

نامى تهى براى فلاطون بمانده است

(50)

حیدربابا ، گروه رفیقان و دوستان

برگشته یک یک از من و رفتند بى نشان

مُرد آن چراغ و چشمه بخشکید همچنان

خورشید رفت روى جهان را گرفت غم

دنیا مرا خرابة شام است دم به دم

(51)

قِپچاق رفتم آن شب من با پسر عمو

اسبان به رقص و ماه درآمد ز روبرو

خوش بود ماهتاب در آن گشتِ کو به کو

اسب کبودِ مش ممى خان رقص جنگ کرد

غوغا به کوه و درّه صداى تفنگ کرد

(52)

در درّة قَره کوْل و در راه خشگناب

در صخره ها و کبک گداران و بندِ آب

کبکانِ خالدار زرى کرده جاى خواب

زانجا چو بگذرید زمینهاى خاک ماست

این قصّه ها براى همان خاکِ پاک ماست

(53)

امروز خشگناب چرا شد چنین خراب ؟

با من بگو : که مانده ز سادات خشگناب ؟

اَمیر غفار کو ؟‌ کجا هست آن جناب ؟

آن برکه باز پر شده از آبِ چشمه سار ؟

یا خشک گشته چشمه و پژمرده کشتزار ؟

(54)

آمیرغفار سرورِ سادات دهر بود

در عرصه شکار شهان نیک بهر بود

با مَرد شَهد بود و به نامرد زهر بود

لرزان براى حقِّ ستمدیدگان چو بید

چون تیغ بود و دست ستمکار مى برید

(55)

میر مصطفى و قامت و قدّ کشیده اش

آن ریش و هیکل چو تولستوى رسیده اش

شکّر زلب بریزد و شادى ز دیده اش

او آبرو عزّت آن خشگناب بود

در مسجد و مجالس ما آفتاب بود

(56)

مجدالسّادات خندة خوش مى زند چو باغ

چون ابر کوهسار بغُرّد به باغ و راغ

حرفش زلال و روشن چون روغن چراغ

با جَبهتِ گشاده ، خردمند دیه بود

چشمان سبز او به زمرّد شبیه بود

(57)

آن سفره هاى باز پدر یاد کردنى است

آن یاریش به ایل من انشا کردنى است

روحش به یاد نیکى او شاد کردنى است

وارونه گشت بعدِ پدر کار روزگار

خاموش شد چراغ محبت در این دیار

(58)

بشنو ز میرصالح و دیوانه بازیش

سید عزیز و شاخسى و سرفرازیش

میرممّد و نشستن و آن صحنه سازیش

امروز گفتنم همه افسانه است و لاف

بگذشت و رفت و گم شد و نابود ، بى گزاف

(59)

بشنو ز میر عبدل و آن وسمه بستنش

تا کُنج لب سیاهى وسمه گسستنش

از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش

شاه عبّاسین دوْربوْنى ، یادش بخیر !

خشگنابین خوْش گوْنى ، یادش بخیر !

(60)

عمّه ستاره نازک را بسته در تنور

هر دم رُبوده قادر از آنها یکى به روز

چون کُرّه اسب تاخته و خورده دور دور

آن صحنة ربودنِ نان خنده دار بود

سیخ تنور عمّه عجب ناگوار بود !

(61)

گویند میر حیدرت اکنون شده است پیر

برپاست آن سماور جوشانِ دلپذیر

شد اسبْ پیر و ، مى جَوَد از آروارِ زیر

ابرو فتاده کُنج لب و گشته گوش کر

بیچاره عمّه هوش ندارد به سر دگر

(62)

میر عبدل آن زمان که دهن باز مى کند

عمّه خانم دهن کجى آغاز مى کند

با جان ستان گرفتنِ جان ساز مى کند

تا وقت شام و خوابِ شبانگاه مى رسد

شوخى و صلح و دوستى از راه مى رسد

(63)

فضّه خانم گُزیدة گلهاى خشگناب

یحیى ، غلامِ دختر عمو بود در حساب

رُخساره نیز بود هنرمند و کامیاب

سید حسین ز صالح تقلید مى کند

با غیرت است جعفر و تهدید مى کند

(64)

از بانگ گوسفند و بز و برّه و سگان

غوغا به پاست صبحدمان ، آمده شبان

در بندِ شیر خوارة خود هست عمّه جان

بیرون زند ز روزنه دود تَنورها

از نانِ گرم و تازه دَمَد خوش بَخورها

(65)

پرواز دسته دستة زیبا کبوتران

گویى گشاده پردة زرّین در آسمان

در نور ، باز و بسته شود پرده هر زمان

در اوج آفتاب نگر بر جلال کوه

زیبا شود جمال طبیعت در آن شکوه

(66)

گر کاروان گذر کند از برفِ پشت کوه

شب راه گم کند به سرازیرى ، ‌آن گروه

باشم به هر کجاى ، ز ایرانِ پُرشُکوه

چشمم بیابد اینکه کجا هست کاروان

آید خیال و سبقت گیرد در آن میان

(67)

اى کاش پشتِ دامْ قَیَه ، از صخره هاى تو

مى آمدم که پرسم از او ماجراى تو

بینم چه رفته است و چه مانده براى تو

روزى چو برفهاى تو با گریه سر کنم

دلهاى سردِ یخ زده را داغتر کنم

(68)

خندان شده است غنچة گل از براى دل

لیکن چه سود زان همه ،‌ خون شد غذاى دل

زندانِ زندگى شده ماتم سراى دل

کس نیست تا دریچة این قلعه وا کند

زین تنگنا گریزد و خود را رها کند

(69)

حیدربابا ، تمام جهان غم گرفته است

وین روزگارِ ما همه ماتم گرفته است

اى بد کسى که که دست کسان کم گرفته است

نیکى برفت و در وطنِ غیر لانه کرد

بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد

(70)

آخر چه شد بهانة نفرین شده فلک ؟

زین گردش زمانه و این دوز و این کلک ؟

گو این ستاره ها گذرد جمله زین اَلَک

بگذار تا بریزد و داغان شود زمین

در پشت او نگیرد شیطان دگر کمین

(71)

اى کاش مى پریدم با باد در شتاب

اى کاش مى دویدم همراه سیل و آب

با ایل خود گریسته در آن ده خراب

مى دیدم از تبار من آنجا که مانده است ؟

وین آیه فراق در آنجا که خوانده است ؟

(72)

من هم به چون تو کوه بر افکنده ام نَفَس

فریاد من ببر به فلک ، دادِ من برس

بر جُغد هم مباد چنین تنگ این قفس

در دام مانده شیرى و فریاد مى کند

دادى طَلب ز مردمِ بیداد مى کند

(73)

تا خون غیرت تو بجوشد ز کوهسار

تا پَر گرفته باز و عقابت در آن کنار

با تخته سنگهایت به رقصند و در شکار

برخیز و نقش همّت من در سما نگر

برگَرد و قامتم به سرِ دارها نگر

(74)

دُرنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه

کوْراوْغلى در سیاهى شب مى کند نگاه

قیرآتِ او به زین شده و چشم او به راه

من غرق آرزویم و آبم نمى برد

ایوَز تا نیاید خوابم نمى برد

 

 

 

 



برچسب‌ها: حیدر بابایه سلامبخش دوم
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 2:57 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

حیدر بابایه سلام


(1)

حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا

سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا

قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا

سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوزه !

منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوزه

 


(2)

حیدربابا ، کهلیک لرون اوچاندا

کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا

باخچالارون چیچکلنوب ، آچاندا

بیزدن ده بیر مومکون اوْلسا یاد ائله

آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله


(3)

بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا

نوْروز گولى ، قارچیچکى ، چیخاندا

آغ بولوتلار کینکلرین سیخاندا

بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون

دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون

 


(4)

حیدربابا ، گون دالووى داغلاسین !

اوزون گولسون ، بولاخلارون آغلاسین !

اوشاخلارون بیر دسته گول باغلاسین !

یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا

بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا

 


(5)

حیدربابا ،‌ سنون اوزون آغ اوْلسون !

دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !

بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !

دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى

دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى


(6)

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى

عؤمروْم کئچدى ، گلممه دیم ، گئج اوْلدى

هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى

بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار

ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار


(7)

حیدربابا ، ایگیت اَمَک ایتیرمز

عؤموْر کئچر ، افسوس بَرَه بیتیرمز

نامرد اوْلان عؤمرى باشا یئتیرمز

بیزد ، واللاه ، اونوتماریق سیزلرى

گؤرنمسک حلال ائدوْن بیزلرى


(8)

حیدربابا ، میراژدر سَسلننده

کَند ایچینه سسدن - کوْیدن دوْشنده

عاشیق رستم سازین دیللندیرنده

یادوندادى نه هؤلَسَک قاچاردیم

قوشلار تکین قاناد آچیب اوچاردیم

 

(9)

شنگیل آوا یوردى ، عاشیق آلماسى

گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسى

داش آتماسى ، آلما ،‌ هیوا سالماسى

قالیب شیرین یوخى کیمین یادیمدا

اثر قویوب روحومدا ، هر زادیمدا


(10)

حیدربابا ، قورى گؤلوْن قازلارى

گدیکلرین سازاخ چالان سازلارى

کَت کؤشنین پاییزلارى ، یازلارى

بیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمده

تک اوْتوروب ، سئیر ائده رم اؤزوْمده


(11)

حیدربابا ،‌ قره چمن جاداسى

چْووشلارین گَلَر سسى ، صداسى

کربلیا گئدنلرین قاداسى

دوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنه

تمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه


(12)

حیدربابا ، شیطان بیزى آزدیریب

محبتى اوْرکلردن قازدیریب

قره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریب

سالیب خلقى بیر-بیرینن جانینا

باریشیغى بلشدیریب قانینا


(13)

گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز

انسان اوْلان بئلینه خنجر تاخماز

آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز

بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !

ذى حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر !

(14)

خزان یئلى یارپاخلارى تؤکنده

بولوت داغدان یئنیب ، کنده چؤکنده

شیخ الاسلام گؤزل سسین چکنده


نیسگیللى سؤز اوْرکلره دَیَردى

آغاشلار دا آللاها باش اَیَردى


(15)

داشلى بولاخ داش-قومونان دوْلماسین !

باخچالارى سارالماسین ، سوْلماسین !

اوْردان کئچن آتلى سوسوز اولماسین !

دینه بولاخ ، خیرون اوْلسون آخارسان

افقلره خُمار-خُمار باخارسان

 

(16)

 

حیدر بابا ، داغین ، داشین ، سره سى

کهلیک اوْخور ، دالیسیندا فره سى

قوزولارین آغى ، بوْزى ، قره سى

بیر گئدیدیم داغ-دره لر اوزونى

اوْخویئدیم‌ « چوْبان ، قیتر قوزونى »

 

 

 

(17)


حیدر بابا ، سولى یئرین دوْزوْنده

بولاخ قئنیر چاى چمنین گؤزونده

بولاغ اوْتى اوْزَر سویون اوْزوْنده

گؤزل قوشلار اوْردان گلیب ، گئچللر

خلوتلیوْب ، بولاخدان سو ایچللر


(18)


بیچین اوْستى ، سونبول بیچن اوْراخلار

ایله بیل کى ، زوْلفى دارار داراخلار

شکارچیلار بیلدیرچینى سوْراخلار

بیچین چیلر آیرانلارین ایچللر

بیرهوشلانیب ، سوْننان دوروب ، بیچللر

 

(19)

 

حیدربابا ، کندین گوْنى باتاندا

اوشاقلارون شامین ئییوب ، یاتاندا

آى بولوتدان چیخوب ، قاش-گؤز آتاندا

بیزدن ده بیر سن اوْنلارا قصّه ده

قصّه میزده چوخلى غم و غصّه ده


(20)

قارى ننه گئجه ناغیل دییَنده

کوْلک قالخیب ، قاپ-باجانى دؤیَنده

قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده

من قاییدیب ، بیرده اوشاق اوْلئیدیم

بیر گوْل آچیب ، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم

 


(21)

عمّه جانین بال بلله سین ییه ردیم

سوْننان دوروب ، اوْس دوْنومى گییه ردیم

باخچالاردا تیرینگَنى دییه ردیم

آى اؤزومى اوْ ازدیرن گوْنلریم !

آغاج مینیپ ، آت گزدیرن گوْنلریم !


(22)

هَچى خالا چایدا پالتار یوواردى

مَمَد صادق داملارینى سوواردى

هئچ بیلمزدیک داغدى ، داشدى ، دوواردى

هریان گلدى شیلاغ آتیب ، آشاردیق

آللاه ، نه خوْش غمسیز-غمسیز یاشاردیق

 

(23)

شیخ الاسلام مُناجاتى دییه ردى

مَشَدرحیم لبّاده نى گییه ردى

مشْدآجلى بوْز باشلارى ییه ردى

بیز خوْشودوق خیرات اوْلسون ، توْى اوْلسون

فرق ائلَمَز ، هر نوْلاجاق ، قوْى اولسون


(24)

ملک نیاز ورندیلین سالاردى

آتین چاپوپ قئیقاجیدان چالاردى

قیرقى تکین گدیک باشین آلاردى

دوْلائیا قیزلار آچیپ پنجره

پنجره لرده نه گؤزل منظره !

 


(25)

حیدربابا ، کندین توْیون توتاندا

قیز-گلینلر ، حنا-پیلته ساتاندا

بیگ گلینه دامنان آلما آتاندا

منیم ده اوْ قیزلاروندا گؤزوم وار

عاشیقلارین سازلاریندا سؤزوم وار


(26)

حیدربابا ، بولاخلارین یارپیزى

بوْستانلارین گوْل بَسَرى ، قارپیزى

چرچیلرین آغ ناباتى ، ساققیزى

ایندى ده وار داماغیمدا ، داد وئرر

ایتگین گئدن گوْنلریمدن یاد وئرر


(27)

بایرامیدى ، گئجه قوشى اوخوردى


آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى

هرکس شالین بیر باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !


بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !


(28)

شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم


بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم


غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم


فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى

 


(29)

حیدربابا ، میرزَممدین باخچاسى

باخچالارین تورشا-شیرین آلچاسى

گلینلرین دوْزمه لرى ، طاخچاسى

هى دوْزوْلر گؤزلریمین رفینده

خیمه وورار خاطره لر صفینده


(30)

بایرام اوْلوب ، قیزیل پالچیق اَزَللر

ناققیش ووروب ، اوتاقلارى بَزَللر

طاخچالارا دوْزمه لرى دوْزللر

قیز-گلینین فندقچاسى ، حناسى

هَوَسله نر آناسى ، قایناناسى


(31)

باکى چى نین سؤزى ، سوْوى ، کاغیذى

اینکلرین بولاماسى ، آغوزى

چرشنبه نین گیردکانى ، مویزى

قیزلار دییه ر « آتیل ماتیل چرشنبه

آینا تکین بختیم آچیل چرشنبه »

 


(32)

یومورتانى گؤیچک ، گوللى بوْیاردیق

چاققیشدیریب ، سینانلارین سوْیاردیق

اوْیناماقدان بیرجه مگر دوْیاردیق ؟


على منه یاشیل آشیق وئرردى

ارضا منه نوروزگوْلى درردى

 


(33)


نوْروز على خرمنده وَل سوْرردى

گاهدان یئنوب ، کوْلشلرى کوْرردى

داغدان دا بیر چوْبان ایتى هوْرردى

اوندا ، گؤردن ، اولاخ ایاخ ساخلادى

داغا باخیب ، قولاخلارین شاخلادى


(34)

آخشام باشى ناخیرینان گلنده

قوْدوخلارى چکیب ، وورادیق بنده

ناخیر گئچیب ، گئدیب ، یئتنده کنده

حیوانلارى چیلپاق مینیب ، قوْواردیق

سؤز چیخسایدى ، سینه گریب ، سوْواردیق

 



برچسب‌ها: شعر ترکیحیدر بابایه سلام
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 2:55 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
........

.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 1658710
کل یادداشتها ها : 828