سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

مساله مهدویت ‏در اسلام - و بالاخص در تشیع - یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجى‏است، نه در شعاع زندگى یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه‏در شعاع زندگى بشریت.مربوط به این نیست که یک منجى بیاید و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان‏را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجى و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگى‏بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد.

ممکن است افرادى‏خیال کنند که دلیلى ندارد در عصر علم و دانش، در عصرى که بشرزمین را در زیر پاى خود کوچک مى‏بیند و آهنگ تسخیر آسمانها را دارد، تصور کنیم‏که خطرى بشریت را تهدید مى‏کند و بشریت نیازى به چنین مدد غیبى دارد.

بشریت روز به روز مستقل‏تر و بالغ‏تر و کامل‏تر مى‏شودو طبعا نیازمندى‏اش به کمکها و مددهاى غیبى(به فرض قبول آنها) کمتر مى‏گردد.عقل و علم تدریجا این خلاها و نیازهارا پر مى‏کند و از میان مى‏برد.خطر، آن زمان بشریت را تهدید مى‏کرد که جهالت و نادانى حکمفرما بود و افراد بشر به موجب‏جهالت و نادانى موجبات نیستى خود را فراهم مى‏کردند، تعادل و توازن را در زندگى به هم مى‏زدند،اما پس از روشن شدن فضاى جهان به نور علم و دانش دیگر خطرى نیست.

متاسفانه‏این خیال، خیال باطلى است.خطراتى که به اصطلاح در عصر علم و دانش‏براى بشریت است از خطرات عصرهاى پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیم‏تر است.

اشتباه است اگر خیال کنیم منشا انحرافات‏بشر همیشه نادانى بوده است.

علماى اخلاق و تربیت همواره این مساله‏را طرح کرده و مى‏کنند که آیا تنها منشا انحرافات بشر نادانى است

جاه ‏طلبى، برترى طلبى، لذت طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى است؟بدون‏شک نظریه دوم صحیح است.

اکنون ببینیم‏در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوت‏و غضب بشر، حس جاه‏طلبى و برترى طلبى بشر، حس افزون طلبى بشر، حس‏استخدام و استثمار بشر، نفس پرستى و نفع پرستى بشر و بالاخره ستمگرى بشر در چه حالى است؟آیا در پرتو علم همه اینها ساکن‏و آرام شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حد خود و عفاف و راستى و درستى جایگزین آن شده است، یا کار کاملابر عکس است، غرایز بشر بسى دیوانه‏تر از سابق گشته است و علم و فن، ابزار و آلت کارى‏اى شده در دست این غرایز، فرشته‏علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبى و مدعیان‏انا ربکم‏الاعلى (1) گشته‏اند؟! گمان نمى‏کنم بتوان کوچکترین تردیدى در این مطلب روا داشت که پیشرفتهاى علمى کوچک‏ترین‏تاثیرى روى غرایز بشر نکرده است، برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانى او را افروخته‏تر کرده است و به همین جهت‏خودعلم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر در آمده است، یعنى همین‏چیزى که بزرگترین دوست بشر است بزرگ‏ترین دشمن بشر شده است.چرا؟ علم چراغ است، روشنایى است.استفاده از آن‏بستگى دارد که بشر این چراغ را در چه مواردى و براى چه هدفى به کار ببرد، به قول سنایى براى مطالعه یک کتاب از آن‏استفاده کند و یا براى دزدیدن یک کالا در شب تاریک و چو دزدى با چراغ آید گزیده‏تر برد کالا .

بشر علم را همچون ابزارى براى هدفهاى‏خویش استفاده مى‏کند، اما هدف بشر چیست و چه باید باشد؟علم دیگر قادر نیست هدفهاى بشر را عوض کند، ارزشها را در نظرش‏تغییر دهد، مقیاسهاى او را انسانى و عمومى بکند.آن دیگر کار دین است، کار قوه‏اى است که کارش تسلط بر غرایز و تمایلات‏حیوانى و تحریک غرایز عالى و انسانى اوست.علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار مى‏دهد مگر انسان و غرایز اورا.انسان علم را در اختیار مى‏گیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کارمى‏برد، اما دین انسان را در اختیار مى‏گیرد، جهت انسان راو مقصد انسان را عوض مى‏کند.

..............................................................
 1.نازعات/24.

ویل دورانت در مقدمه لذات فلسفه درباره‏انسان عصر ماشین‏ مى‏گوید: ما از نظر ماشین توانگر شده‏ایم و از نظر مقاصد فقیر (1) .

انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصردر اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرق نکرده است.علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد.علم‏نتوانسته است ماهیت‏حجاجها، چنگیزها، نادرها، ابو مسلم‏ها، سزارها را عوض کند.آنها با همان ماهیت بعلاوه مقدار زیادى نفاق‏و دورویى و تظاهر بر جهان حکومت مى‏کنند با این تفاوت که علم دست آنها را درازترکرده است، تیغ یک ذرعى‏شان تبدیل شده به موشک بمب‏افکن قاره پیما.

آینده جهان

ما به دلیل اینکه‏مؤمن و مسلمانیم و در عمق ضمیرمان این اصل وجود دارد که: جهان را صاحبى باشد خدا نام‏ هر چه دردنیا پیشامدهایى مى‏شود هرگز احساس خطر عظیم، خطرى که احیانا بشریت را نیست و نابود کند و کره زمین را تبدیل‏به توده خاکستر کند و زحمات چند هزار ساله بشریت را کان لم یکن نماید نمى‏کنیم.در ته دل خودمان باور داریم که سالهاى سال،قرنها، شاید میلیونها سال دیگر، در روى این زمین زندگى و حیات موج خواهد زد.فکر مى‏کنیم بعد از ما آنقدر مسلمانها بیایندو زندگى کنند و بروند که فقط خدا عدد آنها را مى‏داند.آرى، ما در ته دل خود اینطور فکر مى‏کنیم و هرگز این اندیشه‏را به خود راه نمى‏دهیم که ممکن است عمر جهان یعنى عمر بشر و عمر زمین ما به پایان رسیده باشد.

تعلیمات انبیاء، نوعى امنیت‏و اطمینان خاطر به ما داده است و در واقع در ته قلب خود به مددهاى‏غیبى ایمان و اتکا داریم. اگر به ما بگویند یک ستاره عظیم در فضا در

..............................................................
 1.لذات فلسفه، بخش دعوت، پاراگراف آخر.

حرکت است و تا شش ماه دیگر به مدار زمین‏مى‏رسد و با زمین ما برخورد مى‏کند و در یک لحظه زمین ما به یک توده خاکستر تبدیل مى‏شود باز هم با همه ایمان و اعتقادى‏که به پیش بینى‏هاى دانشمندان داریم به خود ترس راه نمى‏دهیم، در ته دلمان یک نوع ایمان و اطمینانى هست که‏بنا نیست بوستان بشریت که تازه شکفته است در اثر باد حوادث ویران گردد.

آرى، همان طورى که‏باور نمى‏کنیم زمین ما به وسیله یک ستاره، یک حادثه جوى نیست ونابود شود، باور نمى‏کنیم که بشریت به دست‏خود بشر و به وسیله نیروهاى‏مخربى که به دست بشر ساخته شده منهدم گردد.آرى، ما به حکم یک الهام معنوى که از مکتب انبیاء گرفته‏ایم باور نمى‏کنیم.

دیگران چطور؟آیا آنها هم‏باور نمى‏کنند؟آیا همین اطمینان و خوشبینى نسبت به آینده انسان‏و زمین و زندگى و تمدن و خوشبختى و بهروزى و عدالت و آزادى در آنها وجود دارد؟ابدا.

هر چندى یک بار در روزنامه‏ها، در نطقهاو سخنرانیهاى گردانندگان سیاست جهان آثار بدبینى شومى نسبت به آینده بشریت و تمدن مشاهده مى‏کنیم.اگر از آن درسى که‏دین به ما آموخته صرف نظر کنیم و ایمان به مددهاى غیبى را از دست بدهیم و تنها بر اساس علل ظاهرى حکم کنیم‏باید به آنها حق بدهیم که بدبین باشند.چرا بدبین نباشند؟در دنیایى که سرنوشتش بستگى پیدا کرده به دگمه‏اى که‏انسانى فشار دهد و پشت‏سرش وسائل مخرب که قدرت آنها را خدا مى‏داند به کار بیفتد، در دنیایى که به راستى بر روى انبارى‏از باروت قرار گرفته و جرقه‏اى کافى است که یک حریق جهانى به وجود بیاورد،چه جاى خوشبینى به آینده است؟راسل در کتاب امیدهاى نو مى‏گوید: زمان حاضر زمانى است که در آن حس حیرت توام‏با ضعف و ناتوانى همه را فرا گرفته است.مى‏بینیم به طرف جنگى پیش مى‏رویم که تقریبا هیچکس خواهان آن نیست،جنگى که همه مى‏دانیم قسمت اعظم نوع بشر را به دیار نیستى خواهد فرستاد.و با وجود این مانند خرگوشى که در برابر مارافسون شده باشد خیره خیره به خطر نگاه مى‏کنیم بدون آنکه بدانیم براى جلوگیرى از آن چه باید کرد؟ در همه جا داستانهاى مخوف از بمب اتمى و هیدروژنى و شهرهاى با خاک یکسان شده و خیل قشون روس(1) و قحطى و سبعیت و درنده خویى براى یکدیگر نقل مى‏کنیم،ولى با اینکه عقل حکم مى‏کند که از مشاهده چنین دورنمایى بر خود بلرزیم،چون جزئى از وجودمان از آن لذت مى‏برد و شکافى عمیق روح ما را به دو قسمت‏سالم و ناسالم تقسیم مى‏کند،براى جلوگیرى از بدبختى تصمیم قاطعى نمى‏گیریم‏ (2) .

چه تصمیمى؟مگر بشر قادر است چنین تصمیمى‏بگیرد؟هم او مى‏گوید: دوره به وجود آمدن انسان نسبت به دوره تاریخى،طولانى، ولى نسبت به دوره‏هاى زمین شناسى کوتاه است.تصور مى‏کنند انسان یک میلیون سال است که به وجود آمده.اشخاصى‏هستند و از آن جمله اینشتاین که به زعم آنها بسیار محتمل است که انسان دوره حیات خود را طى کرده باشد ودر ظرف سنین معدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خویشتن را نابود کند (3) .

انصافا اگر بر اساس علل مادى و ظاهرى قضاوت‏کنیم این بدبینى‏ها بسیار بجاست.فقط یک ایمان معنوى، ایمان به امدادهاى غیبى‏ و اینکه جهان را صاحبى باشدخدا نام‏ لازم است که این بدبینى‏ها را زایل و تبدیل به خوشبینى کند و بگوید بر عکس، سعادت بشریت، رفاه و کمال بشریت،زندگى انسانى و زندگى مقرون به عدل و آزادى و امن و خوشى بشر، در آینده است و انتظار بشر را مى‏کشد.

اگر این بدبینى را بپذیریم‏واقعا مساله صورت عجیب و مضحکى به خود مى‏گیرد، مثل بشر مثل‏طفلى مى‏شود که در اولین لحظه‏اى که قادر مى‏شود چاقو به دست بگیردآن را به شکم خود مى‏زند، خودکشى مى‏کند و کوچکترین حظى از وجود خود نمى‏برد.

مى‏گویند از عمر زمین‏در حدود چهل میلیارد سال مى‏گذرد و از عمر انسان در حدود یک میلیون‏سال.مى‏گویند اگر همه زمین و حیوان و انسان را که بر روى زمین به وجود آمده، کوچک ‏کنیم و نسبت بگیریم، مثلا عمر زمین را یک سال فرض کنیم و نسبت‏بگیریم، هشت ماه از این سال گذشته و اساسا جاندارى در آن وجود نداشته است،در حدود ماه نهم و دهم اولین جاندارها به صورت ویروسها، باکتریها و موجودات تک سلولى به وجود آمده است، درهفته دوم ماه آخر سال پستانداران به وجود آمده‏اند، در ربع آخر از ساعت آخر از روز آخر سال انسان به وجود آمده است.

..............................................................
 1.در زمانى که کتاب امیدهاى نو نوشته‏مى‏شد، غرب از روس وحشت داشت، اما اکنون عامل چین به میان آمده و هر دواز آن مى‏ترسند.مثل معروفى است در خراسان: دیوانه بجه که مست آمد . 2.امیدهاى نو، بخش سرگردانیهاى ما/ص 2.
3.همان ماخذ، بخش تسلط بر طبیعت/ص 26.

 
 

دوره‏اى که دوره تاریخى انسان به شمار مى‏رودو انسان قبل از آن در حال توحش در جنگلها و غارها زندگى مى‏کرده ست‏شصت ثانیه اخیر آن است که در این‏شصت ثانیه اخیر است که استعداد انسان ظهور کرده و عقل و علم بشر دست اندرکار شده و تمدن عظیم و شگفت آور به‏وجود آمده است و انسان استعداد خود را کم و بیش به ظهور رسانده است.در همین شصت ثانیه است که انسان خلیفة الله بودن‏خود را به ثبوت رسانیده است.حالا اگر بنا باشد که انسان به همین زودى با مهارت شگرف علمى خود، خود را نابود کندو اگر واقعا انسان با قدرت علمى خود گور خود را به دست‏خود کنده باشد و چند گامى بیشتر تا گور خود فاصله نداشته باشد،اگر واقعا چنین خودکشى اجتماعى در انتظار بشر باشد باید بگوییم خلقت این موجود بسى بیهوده و عبث بوده است.

آرى، یک نفر مادى مسلک مى‏تواند اینچنین فکرکند ولى یک نفر تربیت‏شده در مکتب الهى اینطور فکر نمى‏کند، او مى‏گوید: ممکن نیست که جهان به دست چند نفردیوانه ویران شود، او مى‏گوید: درست است که جهان بر سر پیچ خطر قرار گرفته است ولى خداوند همان طور که درگذشته - البته در شعاع کوچکترى - این معجزه را نشان داده، بر سر پیچهاى خطر بشر را یارى کرده و از آستین غیب مصلح ومنجى رسانده است، در این شرایط نیز چنان خواهد کرد که عقلها در حیرت فرو رود، او مى‏گوید: کار جهان عبث نیست، او مى‏گوید: اگر چنان شودکه مادى مذهبان مى‏گویند و ظهور انسان در روى زمین مصداق مثل معروف عربى‏بشود: ما ادرى اسلم ام ردع‏ (1) ، یا مصداق سخن حافظ بشود که: راستى خاتم فیروزه بو اسحاقى خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود

..............................................................
 1.[ترجمه: نمى‏دانم موافقت است‏یا مخالفت(کنایه از بلا تکلیفى).]

با حکمت و عنایت‏پروردگار منافى خواهد بود: اذ مقتضى الحکمة و العنایة ایصال کل ممکن لغایة(1) خیر، عمر جهان به پایان نرسیده است، هنوز اول‏کار است، دولتى مقرون به عدل و عقل و حکمت و خیر و سعادت و سلامت و امنیت و رفاه و آسایش و وحدت عمومى وجهانى در انتظار بشریت است، دولتى که در آن دولت‏حکومت با صالحین است و انتخاب اصلح به معنى واقعى در آن صورت خواهد گرفت.روزبهروزى خواهد رسیدو اشرقت الارض بنور ربها (2) ، روزى که اذا قام القائم حکم بالعدل، ارتفع فی ایامه الجور و امنت‏به السبل، و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومذ موضعا لصدقته و لا بره و هو قوله تعالى: و العاقبة‏للمتقین(4) (3) در آن روز به عدالت‏حکم شود و ستم براى همیشه رخت بر بندد، راهها امن گردد، زمین برکات و استعدادهاى‏خود را ظاهر گرداند و حداکثر استفاده از منابع و خیرات زمین صورت گیرد، فقیرى پیدا نشود که مردم صدقات و زکوات‏خود را به او بدهند و این است معنى سخن خدا: عاقبت از آن متقیان است.

بجاى اینکه مایوسانه بنشینیم و بگوییم کاربشر تمام شده و بشر به دست‏خود گور خود را کنده و چند گامى بیشتر با آن فاصله ندارد و روزهاى خوش بشر دارد به پایان مى‏رسد، مى‏گوییم: باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج‏سحر است همان طور که ظهورهاى گذشته پس از سختیهایى‏بوده، قطعا این ظهور نیز پس از سختیها و شدتها خواهد بود.همیشه برقها در ظلمتها مى‏جهد.

..............................................................
 1.شرح منظومه حاج ملا هادى سبزوارى، بخش حکمت، در مبحث غایت. 2.زمر/69. 3.اعراف/128. 4.بحار، ج 52/ص 338 و 339 با اندکى تلخیص.

 
 

على(علیه السلام)اشاره به ظهور مهدى موعودمى‏کند و چنین مى‏فرماید: حتى تقوم الحرب بکم على ساق‏بادیا نواجذها، مملوئة اخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها، الاو فى غد - و سیاتى غد بما لا تعرفون - یاخذ الوالى من غیرها عمالها على مساوى اعمالهاو تخرج له الارض افالیذ کبدها و تلقى الیه سلما مقالیدها فیریکم کیف عدل السیرة و یحیى میت الکتاب و السنة (1) .

جنگ قد علم خواهد کرد در حالى که دندانهاى‏خود را نشان مى‏دهد.پستانهایش پر است و آماده است.شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ.همانا فردا - و فردا چیزى‏ظاهر خواهد کرد که او را نمى‏شناسید و انتظارش را ندارید - آن حاکم انقلابى هر یک از عمال حکومتهاى قبلى را به‏سزاى خویش خواهد رسانید، زمین پاره‏هاى جگر خود را از معادن و خیرات و برکات براى او بیرون خواهد آورد و کلیدهاى خودرا با تمکین به او تسلیم خواهد کرد، آنوقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعى چیست، و کتاب خدا و سنت پیامبر را احیاء خواهد کرد.

على(علیه السلام)نیزاز یک آینده عبوس و خشمناک و جنگهاى وحشتزا یاد مى‏کند ولى‏على در پایان این شب سیه یک سفیدى میمونى را نوید مى‏دهد.قرآن کریم هم مى‏فرماید: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون.

ما از پیش اطلاع داده‏ایم‏که وارث اصلى زمین، بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود(براى‏همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هواى نفس نخواهد بود).

آرى، این است فلسفه بزرگ مهدویت، در عین اینکه‏پیش بینى یک سلسله تکانهاى شدید و نابسامانیها و کشتارها و بى‏عدالتیهاست، پیش بینى یک آینده سعادت‏بخش و پیروزى کامل عقل بر جهل، توحید بر شرک، ایمان بر شک، عدالت بر ظلم، سعادت بر شقاوت است، لهذا نوید و آرزوست.

اللهم انا نرغب الیک فى دولة کریمة‏تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من‏الدعاة الى طاعتک و القادة الى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الاخرة (2) .

..............................................................
 1.نهج البلاغه، خطبه 136. 2.از فقرات دعاى افتتاح.

 مجموعه آثار جلد 3 صفحه 356

استاد شهید مرتضى مطهرى


 


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:10 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]



اشاره‌ :

با آغاز دوران‌ غیبت‌ و کوتاه‌ شدن‌ دست‌ مردم‌ از دامان‌ پرمهر امامان‌ خویش‌، علمای‌ شیعه‌ وظیفه‌ سرپرستی‌ و هدایت‌ یتیمان‌ آل‌ محمد(ع‌) را برعهده‌ گرفتند و در طول‌ قرون‌ متمادی‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ به‌ بهترین‌ شکل‌ این‌ رسالت‌ و تکلیف‌ الهی‌ را به‌ انجام‌ رساندند. در این‌ میان‌ دفاع‌ از ساحت‌ اعتقادات‌ شیعه‌، به‌ ویژه‌ اعتقاد به‌ امام‌ غایب‌ و پاسخ‌ به‌ شبهات‌ و پرسشهایی‌ که‌ در این‌ زمینه‌ مطرح‌ بوده‌ همواره‌ وجهة‌ همت‌ عالمان‌ شیعه‌ بوده‌ است‌.
در این‌ مقاله‌ ابتدا نگاهی‌ اجمالی‌ خواهیم‌ داشت‌ به‌ تلاشها و مجاهدتهایی‌ که‌ عالمان‌ شیعه‌ در این‌ راه‌ مبذول‌ داشتند و در ادامه‌ نیز مروری‌ خواهیم‌ داشت‌ بر مهم‌ترین‌ رسالتها و تکالیفی‌ که‌ در عصر حاضر در زمینة‌ دفاع‌ از کیان‌ باور مهدوی‌ بر دوش‌ علما و اندیشمندان‌ شیعه‌ است‌.

علمای‌ شیعه‌ در طول‌ دوران‌ پرفراز و نشیب‌ غیبت‌ کبرا همواره‌ چون‌ مرزدارانی‌ جان‌ بر کف‌ پاسدار حریم‌ مقدس‌ تفکر شیعی‌، با همه‌ ابعاد آن‌، اعم‌ از فقه‌، حدیث‌، کلام‌ و... بوده‌اند و در هر زمان‌ که‌ احساس‌ کرده‌اند شیاطین‌ جن‌ و انس‌ از روزنه‌ای‌ قصد نفوذ و تجاوز به‌ این‌ حریم‌ مقدس‌ و ایجاد شبهه‌ در اذهان‌ ضعفای‌ شیعه‌ دارند با تمام‌ توش‌ و توان‌ خویش‌ به‌ مقابله‌ با متجاوزان‌ فرهنگی‌ و غارتگران‌ فکری‌ پرداخته‌اند.
نکته‌ مهمی‌ که‌ در بررسی‌ آثار علمای‌ گرانقدر شیعه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد این‌ است‌ که‌ هرگز اشتغال‌ آنها در عرصه‌هایی‌ همچون‌ فقه‌ و حدیث‌، مانع‌ از پرداختن‌ به‌ وظیفه‌ اصلی‌شان‌؛ یعنی‌ دفاع‌ از حریم‌ اعتقادات‌ شیعی‌ و تبیین‌ و ترویج‌ جانمایة‌ تفکر شیعی‌ (اندیشة‌ ولایت‌) نشده‌ و از همین‌ رو، بسته‌ به‌ مقتضیات‌ زمان‌ و با توجه‌ به‌ شبهاتی‌ که‌ در هر عصر متوجه‌ تفکر ناب‌ شیعی‌ بوده‌ است‌ به‌ تدوین‌ کتابها و رساله‌هایی‌ برای‌ پاسخگویی‌ و ردّ آن‌ شبهات‌ می‌پرداخته‌اند.
مروری‌ بر آثار علمای‌ بزرگواری‌ همچون‌ شیخ‌ صدوق‌ (م‌ 381 ق‌)، شیخ‌ مفید (413-328 ق‌)، شیخ‌ طوسی‌ (460-385 ق‌)، امین‌الاءسلام‌ طبرسی‌ (548-468ق‌)، علامة‌ حلّی‌ (726-648 ق‌)، شیخ‌ حرّ عاملی‌ (م‌1104ق‌)، علامه‌ مجلسی‌ (1111-1037 ق‌) و... درستی‌ مدعای‌ بالا را اثبات‌ کرده‌ و نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ بزرگان‌، آنی‌ از احوال‌ یتیمان‌ آل‌ محمد(ص‌) غافل‌ نشده‌ و در هر زمینه‌ که‌ احساس‌ کرده‌اند جامعة‌ شیعه‌ دچار ضعف‌ و ناتوانی‌ است‌ به‌ تألیف‌ کتاب‌ و رساله‌ پرداخته‌اند. سایر علمای‌ شیعه‌ نیز هر یک‌ در عصر خود چونان‌ خورشیدی‌ درخشیده‌ و به‌ طالبان‌ حقیقت‌، نور و روشنایی‌ و حیات‌ و زندگی‌ بخشیده‌اند.
اما در میان‌ موضوعات‌ مختلفی‌ که‌ علمای‌ پیشین‌ بدانها پرداخته‌اند موضوع‌ غیبت‌ امام‌ عصر(ع‌) از جایگاه‌ خاصی‌ برخوردار بوده‌ است‌ و علمای‌ شیعه‌ عنایتی‌ خاص‌ به‌ این‌ موضوع‌ داشته‌اند، تا جایی‌ که‌ به‌ نقل‌ کتاب‌شناس‌ بزرگ‌ شیعه‌ مرحوم‌ شیخ‌ آقا بزرگ‌ تهرانی‌ در الذریعة‌ افزون‌ بر چهل‌ کتاب‌ و رساله‌ با عنوان‌ الغیبة‌ از سوی‌ فقها، متکلمان‌ و محدّثان‌ بزرگ‌ شیعه‌ در طی‌ قرون‌ متمادی‌ به‌ رشته‌ تحریر در آمده‌ است‌ 1 که‌ از جمله‌ این‌ بزرگان‌ می‌توان‌ به‌ ابومحمد فضل‌ بن‌ شاذان‌ (م‌ 260 ق‌.)، ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ بن‌ العزافر (م‌ 323 ق‌.)، ابوبکر محمد بن‌ القاسم‌ البغدادی‌ (م‌332 ق‌.)، ابوعبداللّه‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ بن‌ جعفر النعمانی‌ (م‌ 360 ق‌.)، ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ بن‌ حسین‌ معروف‌ به‌ شیخ‌ صدوق‌ (م‌ 381 ق‌.)، ابوعبدالله محمدبن‌ محمدبن‌النعمان‌ معروف‌ به‌ شیخ‌ مفید (م‌413ق‌.) ابوالقاسم‌ علی‌ بن‌ حسن‌ الموسوی‌ معروف‌ به‌ سید مرتضی‌ علم‌ الهدی‌ (م‌ 436 ق‌.)، ابوجعفر محمد بن‌ حسن‌ بن‌ علی‌ معروف‌ به‌ شیخ‌ طوسی‌ و... اشاره‌ کرد.
حتی‌ پاره‌ای‌ از بزرگان‌ شیعه‌ به‌ تألیف‌ یک‌ کتاب‌ و رساله‌ اکتفا نکرده‌ و کتابها و رساله‌های‌ متعددی‌ در موضوع‌ غیبت‌ موعود آخرالزمان‌ تألیف‌ کرده‌اند، چنان‌که‌ شیخ‌ مفید با حدود سیزده‌ رساله‌ 2 و شیخ‌ صدوق‌ 3 با حدود ده‌ رساله‌ در صدر این‌ سلسلة‌ جلیله‌ قرار دارند.
بدون‌ تردید آنچه‌ که‌ همه‌ این‌ بزرگان‌ را به‌ تلاش‌ و مجاهده‌ برای‌ زدودن‌ زنگارهای‌ جهل‌ و خرافه‌ از موضوع‌ غیبت‌ آخرین‌ ذخیره‌ الهی‌ حضرت‌ بقیة‌اللّه‌ الاعظم‌(ع‌) واداشته‌، شناخت‌ و معرفتی‌ بوده‌ است‌ که‌ آنها نسبت‌ به‌ وظیفه‌ خود در قبال‌ موضوع‌ یادشده‌ داشته‌اند؛ وظیفه‌ای‌ که‌ از سوی‌ امامان‌ شیعه‌(ع‌) برای‌ علمای‌ این‌ مذهب‌ ترسیم‌ شده‌ و آنها را وا می‌دارد که‌ با تمام‌ توان‌ خود در راه‌ ترویج‌ و تبلیغ‌ این‌ موضوع‌ تلاش‌ کنند. در روایتی‌ که‌ از امام‌ هادی‌(ع‌) نقل‌ شده‌ وظیفه‌ علمای‌ شیعه‌ در زمان‌ غیبت‌ بدین‌ گونه‌ تصویر شده‌ است‌:
لولا من‌ یبقی‌ بعد غیبة‌ قائمکم‌، علیه‌السّلام‌، من‌ العلماء الداعین‌ إلیه‌ و الدالین‌ علیه‌ و الذابین‌ عن‌ دینه‌ بحجج‌ اللّه‌ و المنقذین‌ لضعفاء عباد اللّه‌ من‌ شباک‌ إبلیس‌ و مردته‌ و من‌ فخاخ‌ النواصب‌ لما بقی‌ أحد إلاّ إرتدّ عن‌ دین‌ اللّه‌ عزّوجلّ، و لکنّهم‌ الذین‌ یمسکون‌ أزمّة‌ قلوب‌ ضعفاء الشیعة‌ کما یمسک‌ صاحب‌ السفینة‌ سکّانها، أولئک‌ هم‌ الافضلون‌ عند اللّه‌ عزّوجلّ. 4
اگر بعد از غیبت‌ قائم‌ شما نبودند علمایی‌ که‌ مردم‌ را به‌ سوی‌ او می‌خوانند، و به‌ سوی‌ او راهنمایی‌ می‌کنند، و با برهانهای‌ الهی‌ از دین‌ او پاسداری‌ می‌کنند، و بندگان‌ بیچاره‌ خدا را از دامهای‌ ابلیس‌ و پیروان‌ او و همچنین‌ از دامهای‌ دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ رهایی‌ می‌بخشند، هیچ‌کس‌ بر دین‌ خدا باقی‌ نمی‌ماند. اما علمای‌ دین‌ دلهای‌ متزلزل‌ شیعیان‌ ناتوان‌ را حفظ‌ می‌کنند، هم‌چنان‌که‌ کشتیبان‌ سکان‌ کشتی‌ را حفظ‌ می‌کند. این‌ دسته‌ از علما در نزد خداوند دارای‌ مقام‌ و فضیلت‌ بسیاری‌ هستند.
و در روایت‌ دیگری‌ نیز که‌ از امام‌ جعفر صادق‌(ع‌) نقل‌ شده‌ است‌ می‌خوانیم‌:
علماء شیعتنا مرابطون‌ فی‌ الثغر الذی‌ یلی‌ إبلیس‌ و عفاریته‌، یمنعونهم‌ عن‌ الخروج‌ علی‌ ضعفاء شیعتنا و عن‌ أن‌ یتسلّط‌ علیهم‌ إبلیس‌ و شیعته‌ و النواصب‌ ألا فمن‌ انتصب‌ لذلک‌ من‌ شیعتنا کان‌ أفضل‌ ممّن‌ جاهد الروم‌ والترک‌ والخزر ألف‌ الف‌ مرّة‌، لانّه‌ یدفع‌ عن‌ أدیان‌ شیعتنا و محبّینا و ذلک‌ یدفع‌ عن‌ أبدانهم‌. 5
علمای‌ شیعه‌ در مرزهایی‌ که‌ شیطان‌ و ایادی‌ او در پشت‌ آنها کمین‌ کرده‌اند پاسداری‌ داده‌ و آنها را از اینکه‌ بر شیعیان‌ ناتوان‌ هجوم‌ برند باز می‌دارند و اجازه‌ نمی‌دهند که‌ شیطان‌ و پیروان‌ او و دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ بر ضعفای‌ شیعه‌ تسلط‌ یابند پس‌ هر کس‌ از شیعیان‌ ما که‌ برای‌ این‌ موضوع‌ نصب‌ شود، از کسانی‌ که‌ با روم‌ و ترک‌ و خزر در جهادند هزار هزار مرتبه‌ برتر است‌؛ زیرا او از ادیان‌ شیعیان‌ و دوستداران‌ ما دفاع‌ می‌کنند و آن‌ از بدنهای‌ آنها.
همچنین‌ در روایتی‌ از امام‌ جواد(ع‌) وظایف‌ علمای‌ دین‌ به‌ هنگام‌ غیبت‌ امام‌ از جامعه‌ چنین‌ بیان‌ شده‌ است‌:
إنّ من‌ تکفّل‌ بأیتام‌ آل‌ محمّد(ص‌) المنقطعین‌ عن‌ إمامهم‌، المتحیّرین‌ فی‌ جهلهم‌، الاساری‌ فی‌ أیدی‌ شیاطینهم‌ و فی‌ أیدی‌ النواصب‌ من‌ أعدائنا، فاستنقذهم‌ منهم‌ و أخرجهم‌ من‌ حیرتهم‌ و قهر الشیاطین‌ بردّ وساوسهم‌ و قهر النّاصبین‌ بحجج‌ ربّهم‌ و دلائل‌ أئمّتهم‌، لیفضّلون‌ عندالله علی‌ العابد بأفضل‌ المواقع‌، بأکثر من‌ فضل‌ السماء علی‌ الارض‌ و العرش‌ و الکرسی‌ و الحجب‌ علی‌ السماء و فضلهم‌ علی‌ هذا العابد کفضل‌ لیلة‌ البدر علی‌ أخفی‌ کوکب‌ فی‌السماء. 6
کسی‌ که‌ سرپرستی‌ یتیمان‌ آل‌ محمد(ص‌) را که‌ از امام‌ خود دور افتاده‌، در نادانی‌ خویش‌ سرگردان‌ مانده‌ و در دستان‌ شیاطین‌ و دشمنان‌ اهل‌بیت‌ گرفتار آمده‌اند، به‌ عهده‌ گیرد و آنها را از چنگال‌ دشمنان‌ رهایی‌ بخشد و از حیرت‌ و جهالت‌ خارج‌ سازد و وسوسه‌های‌ شیاطین‌ را از آنها دور کند، و با دلایل‌ پروردگارشان‌ و برهانهای‌ امامانشان‌ دشمنان‌ اهل‌بیت‌ را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش‌ را به‌ بهترین‌ شکل‌ حفظ‌ نماید، در نزد خداوند بر عابدی‌ که‌ در بهترین‌ مواقع‌ به‌ عبادت‌ پرداخته‌، برتری‌ دارد؛ بیشتر از آنچه‌ آسمان‌ بر زمین‌، و عرش‌ و کرسی‌ و حجابها بر آسمان‌ برتری‌ دارند. برتری‌ او بر چنین‌ عابدی‌ مانند برتری‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ بر کوچک‌ترین‌ ستاره‌ آسمان‌ است‌.
حال‌ باید دید آیا ضرورتهایی‌ که‌ استوانه‌های‌ فقاهت‌ شیعه‌ را به‌ تدوین‌ کتاب‌ و نگارش‌ رساله‌ در زمینه‌ شناخت‌ آخرین‌ حجت‌ حق‌ و دیگر موضوعات‌ مرتبط‌ با غیبت‌ امام‌ عصر(ع‌) واداشته‌ از بین‌ رفته‌ است‌ یا خیر؟
آیا آن‌ نگرانی‌ که‌ خاطر شیخ‌ صدوق‌ را پریشان‌ ساخت‌ و او را وادار به‌ تألیف‌ کتاب‌ کمال‌ الدین‌ و تمام‌النعمة‌ نمود، دیگر بر طرف‌ شده‌ و جایی‌ برای‌ نگرانی‌ خاطر باقی‌ نمانده‌ است‌؟ 7
آیا آن‌ شبهات‌ و سؤالهای‌ گوناگون‌ دربارة‌ غیبت‌ که‌ شیخ‌ مفید را وا می‌داشت‌ برای‌ پاسخ‌ به‌ آنها رساله‌های‌ گوناگونی‌ همچون‌ الفصول‌ العشرة‌ فی‌ الغیبة‌ 8 ، خمس‌ رسائل‌ فی‌ إثبات‌ الحجة‌ 9 ، فی‌ سبب‌ إستتار الحجة‌ 10 و... را به‌ رشته‌ تحریر در آورد دیگر از بین‌ رفته‌ است‌؟
آیا آن‌ احساس‌ ضرورتی‌ که‌ شیخ‌ طوسی‌ را وادار می‌ساخت‌ که‌ با همة‌ اشتغالات‌ علمی‌ و درگیری‌ در عرصه‌هایی‌ همچون‌ فقه‌، تفسیر، حدیث‌ و رجال‌ دست‌ به‌ تألیف‌ کتاب‌ الغیبة‌ بزند، دیگر زمینه‌ای‌ ندارد؟ آیا دیگر هیچ‌ خطری‌ سرمایة‌ اعتقادی‌ شیعیان‌ آل‌ محمد(ص‌) را تهدید نمی‌کند؟
آیا دیگر ضعفای‌ شیعه‌ به‌ چنان‌ اعتقادی‌ دست‌ یافته‌اند که‌ مرزداران‌ حریم‌ تفکر شیعی‌ بتوانند بی‌هیچ‌ دغدغه‌ای‌ به‌ اشتغالات‌ علمی‌ خود بپردازند؟
آیا جوانان‌ و نوجوانان‌ ایران‌ اسلامی‌ که‌ به‌ تعبیر امام‌ راحل‌(ره‌) کشور ائمه‌ هدی‌ و کشور صاحب‌الزمان‌(ع‌) است‌ به‌ حدی‌ از شناخت‌ نسبت‌ به‌ حجت‌ عصر رسیده‌اند که‌ علمای‌ شیعه‌ و دعوت‌کنندگان‌ به‌ سوی‌ قائم‌ بتوانند با خاطری‌ آسوده‌ سر به‌ بالین‌ بگذارند؟
بدون‌ تردید امروز دیگر بسیاری‌ از شبهات‌ و پرسشهایی‌ که‌ پیش‌ از این‌ در مورد امام‌ مهدی‌(ع‌) وجود داشتند مطرح‌ نیستند؛ بسیاری‌ از موضوعاتی‌ که‌ علمای‌ پیشین‌ نسبت‌ به‌ آنها احساس‌ نگرانی‌ می‌کردند جایی‌ برای‌ طرح‌ ندارند و بسیاری‌ از خطراتی‌ که‌ در گذشته‌ کیان‌ اعتقادی‌ شیعه‌ و باور مهدوی‌ را تهدید می‌کردند، از میان‌ رفته‌اند، اما این‌ هرگز بدان‌ معنا نیست‌ که‌ جامعة‌ امروز ما هیچ‌ شبهه‌ و پرسشی‌ در مورد امام‌ زمان‌ خویش‌ ندارد یا هیچ‌ نگرانی‌ در مورد اعتقاد مردم‌ به‌ امام‌ عصر وجود ندارد یا هیچ‌ خطری‌ باور مهدوی‌ و فرهنگ‌ انتظار را تهدید نمی‌کند.
به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌ امروزه‌ موعودباوری‌ اسلامی‌ و شیعی‌ بیش‌ از هر زمان‌ دیگر دستخوش‌ تهدیدها و آسیبها قرار گرفته‌ است‌؛ تهدیدهایی‌ از سوی‌ دشمنان‌ دانا و آسیبهایی‌ از سوی‌ دوستان‌ نادان‌.
اگر به‌ حجم‌ کتابهایی‌ که‌ در سالیان‌ اخیر در ردّ اعتقادات‌ شیعی‌، به‌ ویژه‌ موضوع‌ مهدویت‌ و انتظار نوشته‌ شده‌ و از سوی‌ دستگاههای‌ اطلاعاتی‌ کشورهایی‌ چون‌ آمریکا و انگلیس‌، رژیم‌ صهیونیستی‌ و... در شمارگان‌ وسیع‌ منتشر شده‌اند نگاه‌ کنیم‌؛ اگر به‌ تعداد قابل‌ توجه‌ فیلمهایی‌ که‌ در دو سه‌ دهة‌ گذشته‌ با هدف‌ ترویج‌ و تبلیغ‌ نگرش‌ آخرالزمانی‌ مسیحی‌ ـ یهودی‌ و تقبیح‌ و تحقیر نگرش‌ آخرالزمانی‌ و موعودباوری‌ اسلامی‌ ساخته‌ شده‌اند، نظر بیفکنیم‌؛ اگر به‌ شمارگان‌ کتابهای‌ سطحی‌، نازل‌، عوام‌پسندانه‌ و مبتنی‌ بر باورهای‌ سست‌ و خرافی‌ که‌ در چند سال‌ اخیر در کشور ما در زمینة‌ موضوع‌ مهدویت‌ نوشته‌ شده‌اند، توجه‌ کنیم‌؛ اگر به‌ تعداد روزافزون‌ مجالس‌ و محافلی‌ که‌ به‌ بهانه‌ ذکر و یاد امام‌ زمان‌(ع‌) در گوشه‌ گوشه‌ این‌ سرزمین‌ تشکیل‌ می‌شوند و به‌ جای‌ بارور کردن‌ روحیة‌ امید، سرزندگی‌، تلاش‌، تکاپو، در دل‌ جوانان‌ این‌ سرزمین‌ و بالابردن‌ سطح‌ هشیاری‌، احساس‌ مسئولیت‌ و آمادگی‌ آنها برای‌ ظهور، بذر یأس‌ و نومیدی‌، عزلت‌گزینی‌ و گوشه‌نشینی‌، بی‌مسئولیتی‌ و بی‌تفاوتی‌، سستی‌ و رخوت‌ را در دل‌ آنان‌ می‌کارند، نگاهی‌ اجمالی‌ داشته‌ باشیم‌؛ و بالاخره‌ اگر قدری‌ سرمان‌ را بالا بیاوریم‌ و به‌ شبهات‌ و پرسشهایی‌ که‌ امروز در جامعة‌ اسلامی‌ ما در مورد امام‌ زمان‌(ع‌) مطرح‌ می‌شود، توجه‌ کنیم‌، خواهیم‌ پذیرفت‌ که‌ ادعای‌ یادشده‌ بی‌اساس‌ نیست‌ و یتیمان‌ آل‌محمد(ص‌) بیش‌ از هر زمان‌ دیگر نیازمند سرپرستی‌ و توجه‌ علمای‌ دین‌ هستند.
به‌ نظر می‌رسد در شرایط‌ کنونی‌ مهم‌ترین‌ مسئولیتهایی‌ که‌ متوجه‌ علمای‌ دین‌ و حوزه‌های‌ علمیه‌ است‌، به‌ شرح‌ زیر است‌:
1. تألیف‌ و تدوین‌ کتابها و نشریاتی‌ که‌ با بهره‌گیری‌ از منابع‌ اصیل‌ و متقن‌ شیعی‌ معارف‌ مهدوی‌ را به‌ دور از هرگونه‌ پیرایه‌، در اختیار گروههای‌ مختلف‌ سنی‌ (کودکان‌، نوجوانان‌، جوانان‌ و بزرگسالان‌) و اقشار مختلف‌ اجتماعی‌ (فرهیختگان‌، دانشگاهیان‌، دانشجویان‌، کارمندان‌، کارگران‌، کشاورزان‌، زنان‌ خانه‌دار و...) قرار دهند و آنها را نسبت‌ به‌ وظایف‌ و تکالیفی‌ که‌ نسبت‌ به‌ امام‌ عصرشان‌ برعهده‌ دارند، آشنا سازند؛
2. نشر کتابها و آثاری‌ که‌ پرسشها و شبهات‌ مطرح‌ در حوزة‌ مباحث‌ مهدوی‌ را به‌ صورتی‌ عالمانه‌ و متناسب‌ با ذهن‌ و زبان‌ نسل‌ امروز پاسخ‌ دهد؛
3. نظارت‌ مستمر بر کتابها و نشریاتی‌ که‌ در زمینه‌ باور مهدوی‌ و فرهنگ‌ انتظار منتشر می‌شوند و جلوگیری‌ از نشر و پخش‌ آثاری‌ که‌ به‌ عرضة‌ مطالب‌ بی‌محتوا، کم‌محتوا، خرافی‌، انحرافی‌، سست‌ و بی‌اساس‌ در جامعه‌ می‌پردازند؛
4. رصد دائمی‌ پایگاههای‌ اینترنتی‌، شبکه‌های‌ ماهواره‌ای‌، مطبوعات‌ و کتابهای‌ خارجی‌ و فراهم‌ آوردن‌ پاسخهای‌ مناسب‌ برای‌ شبهاتی‌ که‌ از سوی‌ آنها القا می‌شود؛
5. انتشار کتابها و نشریاتی‌ که‌ معارف‌ مهدوی‌ را به‌ زبانهای‌ روز دنیا در اختیار همه‌ طالبان‌ و مشتاقان‌ این‌ معارف‌ در سراسر جهان‌ قرار دهد؛
6. مقابله‌ با انحرافها، بدعتها، کج‌ فهمی‌ها، بدفهمی‌ها و بالاخره‌ افراطها و تفریطهایی‌ که‌ در حوزة‌ مباحث‌ مهدوی‌ در جامعه‌ ما رواج‌ پیدا کرده‌ یا خواهد کرد.
قطعاً اگر علمای‌ دین‌ وظیفه‌ و تکلیفی‌ را که‌ در برابر حجت‌ خدا برعهده‌ دارند، چنانکه‌ باید و شاید، عمل‌ کنند و مسؤولیت‌ خود در زمینة‌ تبیین‌، ترویج‌ و تبلیغ‌ باور مهدوی‌ و فرهنگ‌ انتظار، آن‌گونه‌ که‌ شایسته‌ است‌، به‌ انجام‌ رسانند می‌توان‌ امیدوار بود که‌ جامعة‌ ما در پرتو گسترش‌ و تعمیق‌ این‌ باور و فرهنگ‌، اولاً در برابر همة‌ تهدیدها و توطئه‌ها پایداری‌ ورزد و ثانیاً به‌ آمادگی‌ بیشتری‌ برای‌ استقبال‌ از پیک‌ خجستة‌ عدالت‌ و رستگاری‌ دست‌ یابد 11 .



پی‌نوشتها :


1 .الشیخ‌ آقا بزرگ‌ الطهرانی‌، الذریعة‌ إلی‌ تصانیف‌ الشیعة‌، ج‌16، ص‌83ـ75.

2 .عبدالجبار الرفاعی‌، معجم‌ ما کتب‌ عن‌ الرسول‌ و أهل‌ البیت‌، علیهم‌السّلام‌،
ج‌9، ص‌247-86

3 .همان‌، ص‌240ـ162.

4 .احمد بن‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ الطبرسی‌، الاءحتجاج‌، ج‌1، ص‌9.

5 .همان‌، ص‌13.

6 .همان‌، ص‌15ـ14.

7 .ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ (شیخ‌ صدوق‌)، کمال‌ الدین‌ و تمام‌ النعمة‌،
ج‌1، مقدمه‌ کتاب‌ در بیان‌ انگیزه‌ شیخ‌ از تألیفات‌ کتاب‌ مزبور.

8 .عبدالجبار الرفاعی‌، همان‌، ج‌ 9، ص‌86ـ247.

9 .ر.ک‌: همان‌، ص‌154.

10.ر.ک‌: همان‌، ص‌227.

11.صحیفه‌ نور (مجموعه‌ رهنمودهای‌ امام‌ خمینی‌، قدس‌سره‌،...) ج‌14، ص‌94.

ابراهیم‌ شفیعی‌سروستانی‌


 


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:8 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کمااستخلف الذین من قبلهم..."

ظاهر اینکه آیه در اینجا قرار گرفته این است که در ذیل آیات سابق سوره نازل شده‏باشد، و چون سوره مدنى است، و در مکه و قبل از هجرت نازل نشده، این آیه نیز مدنى است،همچنان که سیاقش و مخصوصا سیاق ذیلش این احتمال را تایید مى‏کند.

در نتیجه این آیه وعده جمیل و زیبایى است‏براى مؤمنین که عمل صالح هم دارند، به آنان وعده مى‏دهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برایشان درست‏مى‏کند و زمین را در اختیارشان مى‏گذارد و دینشان را در زمین متمکن مى‏سازد، و امنیت راجاى‏گزین ترسى که داشتند مى‏کند، امنیتى که دیگر از منافقین و کید آنان، و از کفار وجلوگیریهایشان بیمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند، و چیزى را شریک او قرارندهند.

پس در جمله"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات"کلمه"من"تبعیضى‏خواهد بود نه بیانى، و خطاب در آن، به عموم مسلمین است که در میان آنان، هم منافق هست‏و هم مؤمن، و مؤمنین ایشان نیز دو طایفه‏اند، یکى کسانى که عمل صالح مى‏کنند، و گروه‏دیگر آنان که عمل صالح ندارند، ولى وعده‏اى که در آن آمده مخصوص کسانى است که هم‏ایمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد و بس.

و در جمله"لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم"دو احتمال‏هست، یکى اینکه مراد از استخلاف این باشد که خداى تعالى به ایشان خلافتى الهى نظیرخلافت آدم و داوود و سلیمان داده باشد، همچنان که درباره خلافت آدم فرمود: "انى جاعل‏فى الارض خلیفة" (1) و درباره داوود فرموده: "انا جعلناک خلیفة فى الارض" (2) و درباره‏سلیمان فرموده: "و ورث سلیمان داود" (3) که اگر مراد از خلافت این باشد، قهرا خلفاى قبل ازایشان خلفاى خدا، یعنى انبیاى او و اولیایش خواهد بود، و لیکن به دلیلى که مى‏آید این‏احتمال بعید است.

احتمال دوم اینکه مراد از"خلافت"ارث دادن زمین به ایشان و مسلط کردن آنان برزمین باشد، همچنان که در این معنا فرموده: "ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده، والعاقبة للمتقین" (4) و نیز فرموده: "ان الارض یرثها عبادى الصالحون" (5) که بنابر این احتمال،مراد از خلفاى قبل از ایشان مؤمنین از امتهاى گذشته خواهد بود، که خدا کفار و منافقین آنها راهلاک کرد، و مؤمنین خالص ایشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب، همچنان که در آیه"و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا فاوحى الیهم‏ربهم لنهلکن الظالمین، و لنسکننکم الارض من بعدهم ذلک لمن خاف مقامى و خاف‏وعید" (6) است و اینان کسانى هستند که خود را براى خدا خالص کردند و خدا نجاتشان داد، و درنتیجه جامعه صالحى تشکیل داده و در آن زندگى کردند، تا آنکه مهلتشان طول کشیده، دلهایشان قساوت یافت.

اما قول کسى (7) که گفته: مراد از مستخلفین قبل از ایشان، بنى اسرائیل است که خدابعد از هلاک کردن فرعون و لشگریانش سر زمین مصر و شام را به ایشان ارث داده، و در آن‏مکنتشان داد، همچنان که درباره آنان فرمود: "و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى‏الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فى الارض" (8) حرف صحیحى نیست.

زیرا آیه مورد بحث از مردمى خبر مى‏دهد که بعد از ارث بردن زمین، اجتماعى صالح‏تشکیل دادند و قوم بنى اسرائیل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از کفر و نفاق و فسق‏خالص نگشتند، و مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات" نشدند، و به نص قرآن کریم درآیاتى بسیار هرگز و در هیچ دوره‏اى چنین روزى به خود ندیدند، و با اینکه اجتماع ایشان‏همواره از کفار و منافقین و صالحان و طالحان متشکل مى‏شده، دیگر معنا ندارد که استخلاف‏ایشان را مثل بزند براى استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات".

و اگر مراد از تشبیه اصل استخلاف ایشان، به استخلاف خلفاى قبل از ایشان - که‏فرضا بنى اسرائیل باشند چه خوب و چه بد - بوده باشد، در این صورت احتیاجى نبود که‏مجتمع اسرائیلى را پیش بکشد، و به آنان تشبیه کند و حال آنکه امتهاى موجود در زمان نزول‏آیه و قبل از آن بسیار قوى‏تر و پرجمعیت‏تر از بنى اسرائیل بودند مانند روم و فارس و کلده و غیرایشان، همچنان که در آیه"اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح" (9) و آیه"اذ جعلکم خلفاء من‏بعد عاد" (10) بدون هیچ تشبیهى این امت را جانشینان امتهاى قبل دانست، و حتى کفار ازاین امت را هم خلفاى اقوام پیشین خواند و فرمود: "و هو الذى جعلکم خلائف الارض" (11) و نیزفرمود: "هو الذى جعلکم خلائف فى الارض فمن کفر فعلیه کفره" (12) .

حال اگر بگویى چرا جایز نباشد که تشبیه در آیه مورد بحث، تشبیه به بنى اسرائیل‏باشد؟آنگاه حق این مجتمع صالح را با جمله بعدى‏اش اداء نموده و بفرماید: "لیمکنن لهم‏دینهم..."؟در جواب مى‏گوییم: بله، اشکالى ندارد، جز اینکه همان طور که گفتیم، بنابر این‏دیگر وجهى ندارد که امت اسلام از میان همه امم تنها جانشین بنى اسرائیل باشند، وجانشینى این امت تنها به جانشینى بنى اسرائیل تشبیه گردد.

"و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم"تمکین هر چیزى بر قرار کردن آن است درمکان و این کنایه است از ثبات آن چیز، و زوال و اضطراب و تزلزل‏ناپذیرى آن، به طورى که‏اگر اثرى داشته باشد هیچ مانعى جلوى تاثیر آن را نگیرد و در آیه مورد بحث تمکین دین عبارت‏است از اینکه: آن را در جامعه مورد عمل قرار دهد، یعنى هیچ کفرى جلوگیرش نشود، و امرش‏را سبک نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، درباره آن اختلاف و تخاصمى‏نباشد، و این حکم را خداى سبحان در چند جاى از کلامش کرده که اختلاف مختلفین درامر دین علت و منشاى جز طغیان ندارد، مانند این آیه"و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البینات بغیا بینهم" (13) .

و مراد از دین ایشان، آن دینى که برایشان پسندیده، دین اسلام است.و اگر دین را به‏ایشان اضافه کرد، از باب احترام بود و نیز از این جهت‏بود که دین مقتضاى فطرت خود آنان‏ بود.

و جمله"و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا"مانند جمله"و لیمکنن لهم"عطف است‏برجمله"لیستخلفنهم"و اصل معنا"لیبدلن خوفهم امنا"بوده، به طور ساده‏تر اینکه در واقع بایدمى‏فرمود"ترس ایشان را مبدل به امنیت کردیم"ولى فرموده"ایشان را بعد از ترس، مبدل به‏امنیت کردیم"و تبدیل را به خود آنان نسبت داد، حالا یا از باب مجاز عقلى است، و یا آنکه ‏مضاف را چون معلوم بوده حذف کرده، زیرا جمله"من بعد خوفهم"مى‏فهماند که آن محذوف‏خوف، و تقدیر"لیبدلن خوفهم"بوده، و یا آنکه از این باب نبوده، بلکه کلمه"امنا"به معناى‏آمنین بوده که در این صورت معنا این مى‏شود که: خدا ایشانرا بعد از ترسشان مبدل کرد به ایمنان‏و به هر حال، مراد از خوف آن ترسى است که مؤمنین صدر اسلام از کفار و منافقین‏داشتند.

و جمله"یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا"را اگر بخواهیم با سیاق آیات بهتر وفق‏دهیم، باید حال از ضمیر در جمله"لیبدلنهم" بگیریم، که معنا چنین مى‏شود: "خدا ترس‏ایشان را مبدل به امنیت کرد، در حالى که ایشان مرا پرستش کنند، و چیزى شریک من‏ندانند".

و اگر در این آیه التفاتى از غیبت"یبدلنهم"به تکلم"مرا عبادت کنند"بکار برده وجمله"یعبدوننى"را با جمله"چیزى را شریک من ندانند"تاکید کرده، و کلمه"شیئا"رانکره آورده، که خود دلالت مى‏کند بر نفى شریک به طور اطلاق، همه این نکات حکم‏مى‏کند بر اینکه مراد از عبادت، خداپرستى خالص است، به طورى که هیچ شائبه‏اى ازشرک - چه شرک جلى و چه شرک خفى - در آن راه نداشته باشد، و خلاصه معنا این مى‏شودکه خدا مجتمع آنان را مجتمعى ایمن مى‏سازد، تا در آن جز خدا هیچ چیز دیگرى پرستش‏نشود، و هیچ ربى غیر از خدا قائل نباشند.

و کلمه"ذلک"در جمله"و من کفر بعد ذلک"به طورى که سیاق شهادت مى‏دهداشاره است‏به موعود، بنابر این، مناسب‏تر آن است که کلمه"کفر"را به معناى کفران، و درمقابل شکر بدانیم، و چنین معنا کنیم که: "و هر کس کفران کند و خدا را شکر نگوید، وبعد از تحقق این وعده عوض شکر با کفر و نفاق و سایر گناهان مهلکه، کفران نعمت کند، چنین کسانى کاملا در فسقند"و فسق هم عبارت است از بیرون شدن از زى بندگى.

مفسرین در این آیه شریفه اختلافاتى شدید و زیادى دارند.

بعضى (14) گفته‏اند: درباره اصحاب رسول خدا(ص)نازل شده، و خداوعده‏اى را که به ایشان داد منجز کرد، و زمین را در اختیار ایشان قرار داد، و دین ایشان راتمکین داد، و ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، آرى بعد از در گذشت رسول خدا(ص)در ایام خلفاى راشدین، اسلام را پیش برد، و عزت داد، و در نتیجه آن ترسى که‏مسلمین از کفار و منافقین داشتند، از میان برفت.

و مراد از استخلاف ایشان استخلاف خلفاى چهارگانه بعد از رسول خدا(ص)، و یا تنها خلفاى سه‏گانه اول است، و اگر استخلاف را به همه نسبت داده، بااینکه همه مسلمین خلیفه نبودند، و خلافت مختص به سه و یا چهار نفر بود، از قبیل نسبت‏دادن چیزى است که مخصوص به بعض است‏به همه، مثل اینکه مى‏گویند: بنى فلان کشته‏شدند، با اینکه بعضى از آنان کشته شدند.

بعضى (15) دیگر گفته‏اند که: این آیه شامل عموم امت محمد(ص)مى‏شود، و مراد از استخلاف امت وى و تمکین دین ایشان و تبدیل خوفشان به امنیت این‏است که زمین را به ایشان ارث داد، آنچنانکه به امت‏هاى قبل از اسلام ارث داد.

و یا مراد استخلاف خلفاى بعد از رسول خدا(ص)، و تمکین اسلام وشکست دادن دشمنان دین مى‏باشد، که خداى تعالى بعد از رحلت آن جناب وعده خود را وفاکرد، و اسلام و مسلمین را یارى نموده، شهرها و اقطار عالم براى آنان فتح شد.

بنابر این دو قول، آیه شریفه از پیشگویى‏هاى قرآن خواهد بود، چون خبر از امورى داده‏که هنوز در عالم تحقق نیافته، و حتى آن روز امیدش هم نمى‏رفت.

بعضى (16) دیگر گفته‏اند: این آیه مربوط به مهدى موعود(ع)است، که اخبارمتواتر از ظهورش خبر داده، و فرموده که: زمین را پر از عدل و داد مى‏کند همان طور که پر ازظلم و جور شده باشد، و مراد از"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت او(ع)است.

ولى آنچه از سیاق آیه شریفه به نظر مى‏رسد صرف نظر از مسامحه‏هایى که چه بسابعضى از مفسرین در تفسیر آیات قرآنى دارند، این است که بدون شک آیه شریفه درباره‏بعضى از افراد امت است نه همه امت و نه اشخاص معینى از امت، و این افراد عبارتند ازکسانى که مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"بوده باشند، و آیه نص در این معنا است، و هیچ دلیلى نه در الفاظ آیه و نه از عقل که دلالت کند بر اینکه مقصود از آنان تنها صحابه‏رسول خدا، و یا خود رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)مى‏باشدنیست، و نیز هیچ دلیلى نیست‏بر اینکه مراد از"الذین"عموم امت‏بوده، و اگر وعده در آیه‏متوجه به طایفه مخصوصى از ایشان شده به خاطر صرف احترام از آنان یا عنایت‏بیشتر به آنان‏بوده باشد، زیرا همه این حرفها سخنانى خود ساخته و بى دلیل است.

و مراد از استخلاف آنان در زمین نظیر استخلاف نیاکان و امم گذشته این است که‏اجتماعى صالح از آنان تشکیل دهد، که زمین را ارث ببرند، آن طور که نیاکان و امم گذشته‏صاحبان قوت و شوکت ارث بردند، و این استخلاف قائم به مجتمع صالح ایشان است، نه به‏افراد معینى از ایشان، همچنان که در امتهاى قبل از ایشان قائم به مجتمع بود.

و اما اینکه مراد از آن، خلافت الهى به معناى ولایت و سلطنت الهى، نظیر سلطنت‏داوود و سلیمان و یوسف(ع)بوده باشد، بسیار بعید است، چون از قرآن کریم بعیداست که از انبیاء به عبارت"الذین من قبلهم"تعبیر فرماید، و این تعبیر به همین لفظ و یا به‏معناى آن در بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم آمده، و در هیچ جا مقصود از آن انبیاى گذشته‏نبوده، با اینکه گفتگو درباره انبیاى گذشته در قرآن کریم بسیار آمده، بله در بعضى موارد به‏عبارت"رسل من قبلک"یا"رسل من قبلى"یا نظیر اینها با اضافه کلمه قبل به ضمیر راجع به‏رسول خدا(ص)آمده است.

و مراد از تمکین دین مرضى آنان در زمین - همان طور که گذشت - این است که دین‏پسندیده ایشان را پاى بر جا بدارد، به طورى که اختلافشان در اصول، و سهل‏انگارى‏هایشان‏در اجراى احکام، و عمل به فروع آن، دین آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لکه نفاق‏پاک باشد.

و مراد از تبدیل خوفشان به امنیت این است که امنیت و سلام بر مجتمع آنان سایه‏بیفکند، به طورى که نه از دشمنان داخلى بر دین و دنیاى خود بترسند، و نه از دشمنان‏خارجى، نه از دشمنى علنى، و نه پنهانى.

و اینکه بعضى (17) از مفسرین گفته‏اند: "مراد تنها ترس از دشمنان خارجى است، همچنان که همه ترس مسلمانان صدر اول از کفار و مشرکین بود، که مى‏خواستند نور خدا راخاموش ساخته و دعوت حقه دین را باطل سازند"حرف صحیحى نیست، و دلیلى بر گفتارخود ندارند، چون لفظ آیه مطلق است، و هیچ قرینه‏اى که مدعاى آنان را اثبات کند در آن‏نیست، علاوه بر این آیه شریفه در مقام امتنان است، و این چه منتى است که خدا بر جامعه‏اى‏بگذارد که دشمن خارجى را بر آنان مسلط نکرده، در حالى که داخل آن جامعه را فساد احاطه‏کرده باشد، و از هر سو بلاهاى گوناگون آن جامعه را تهدید کند، نه امنیتى در جان خود داشته‏باشند، و نه در عرض و نه در مال، تنها قدرت حاکمه بر آن اجتماع حریت داشته، و طبقه‏ستمگر در رفاه و پیشرفت‏باشند؟.

و مرادش از اینکه فرمود: "خداى را عبادت مى‏کنند و چیزى را شریک اونمى‏گیرند"همان معنایى است که لفظ به طور حقیقت‏بر آن دلالت کند، و آن عبارت است ازاینکه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا کند و بنیان هر کرامتى غیر از کرامت تقوى منهدم‏گردد.

آنچه از همه مطالب بر آمد این شد که خداى سبحان به کسانى که ایمان آورده و عمل‏صالح انجام مى‏دهند، وعده مى‏دهد که به زودى جامعه‏اى برایشان تکوین مى‏کند که جامعه‏به تمام معنا صالح باشد، و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برد و درعقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزى حاکم نباشد، ایمن زندگى کنند، ترسى ازدشمن داخلى یا خارجى نداشته باشند، از کید نیرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگویى‏زورگویان آزاد باشند.

و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتى که از فضیلت و قداست دارد هرگز تاکنون دردنیا منعقد نشده، و دنیا از روزى که پیامبر(ص)مبعوث به رسالت گشته تاکنون، چنین جامعه‏اى به خود ندیده، ناگزیر اگر مصداقى پیدا کند، در روزگار مهدى(ع)خواهد بود، چون اخبار متواترى که از رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعه‏اى خبر مى‏دهد، البته این درصورتى است که روى سخن در آیه را متوجه مجتمع صالح بدانیم، نه تنها حضرت مهدى(ع).

خواهید گفت: طبق این نظریه چه معنا دارد که روى سخن را در زمان نزول آیه به"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"کند در حالى که مهدى(ع)آن روز نبود، (نه‏خودش بود و نه یکى از اهل زمانش).

در پاسخ مى‏گوییم: این سؤال ناشى از این است که پرسش کننده میان خطابهاى‏فردى با خطابهاى اجتماعى خلط کرده، چون خطاب دو جور ممکن است متوجه اشخاص‏شود، یکى اینکه اشخاصى را مورد خطابى قرار دهند، بدین جهت که خصوصیات خود آنان‏مورد نظر است، دیگر اینکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از این جهت که‏شخص خود آنان مورد نظر باشد، بلکه از این جهت که جمعیتى هستند داراى صفاتى معین، در صورت اول خطاب از مخاطبین به غیر مخاطبین متوجه نمى‏شود.و شامل آنها نمى‏گردد، نه‏وعده‏اش و نه وعیدش و نه هیچ چیز دیگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتى ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات کذایى است، که در این صورت به دیگران نیز متوجه مى‏شود.

در آیه شریفه خطاب از قبیل خطابهاى دوم است، که بیانش گذشت و اغلب‏خطابهاى قرآنى که یا مؤمنین را مخاطب کرده، و یا کفار را از این قبیل است، و همچنین‏خطابهایى که متضمن بدگویى از اهل کتاب و مخصوصا یهود است، از این قبیل است، به‏مخاطبین بدگویى مى‏کند به اینکه نیاکان و اجداد چند پشت قبل ایشان چنین و چنان‏کردند، و همچنین خطابهاى متوجه به مشرکین که شما بودید که چنین و چنان کردید، به‏اینکه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم مى‏شود که روى سخن با دارندگان فلان‏صفات زشت است.

و مخصوصا از این قبیل است وعده‏اى که به یهود داده و فرموده: "فاذا جاء وعد الآخرة‏لیسوؤا وجوهکم" (18) که وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پیشگویى زنده نماندند، ودر عین حال روى سخن با یهود عصر نزول است، که شما چنین و چنان مى‏شوید.

و نظیر آن وعده در گفتار ذى القرنین است، که بنا به حکایت قرآن کریم گفت: "فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا" (19) .

و نیز وعده‏اى که به مردم داده که قیامت قیام مى‏کند و بساط حیات دنیوى به وسیله‏نفخه صور بر چیده مى‏شود، چنانکه فرمود: "ثقلت فى السموات و الارض لا تاتیکم الا بغتة" (20) که مؤمنین صالح را به عنوان اینکه مؤمن و صالحند وعده‏اى داده، که اشخاص حاضر در زمان‏نزول آن را ندیدند و مردند، ولى همین که در آخرین روز از روزگار دنیا افرادى صالح و مؤمن‏شاهد نفخه صور مى‏شوند، مجوز این شده که این وعده را به همه صالحان مؤمن در همه اعصار، و مخصوصا افراد حاضر در زمان نزول بدهد.

پس حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معناى آیه را به آن بدهیم(و همه‏تعصبات را کنار بگذاریم)آیه شریفه جز با اجتماعى که به وسیله ظهور مهدى(ع)به‏زودى منعقد مى‏شود قابل انطباق با هیچ مجتمعى نیست.

و اما اگر پاى مسامحه و سهل انگارى در تفسیر مفردات و جملات آن راه‏دهیم، آن وقت ممکن است‏بگوییم مراد از استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"استخلاف همه امت است، (نه همان طور که گفتیم دسته‏اى مخصوص)، آن وقت در جواب‏اینکه همه امت مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"نیستند، بگوییم این از باب تغلیب‏است، که از آن باب به شمس و قمر مى‏گوییم: شمسین، (دو آفتاب)یا قمرین(دو ماه)و یاپاسخى نظیر آن بدهیم.

و مراد از تمکین دینشان، آن دین که برایشان پسندیده، این بگیریم که آنان را در دنیامعروف به امت اسلام مى‏کند، و دین اسلام را دین ایشان مى‏داند، هر چند که هفتاد و سه‏فرقه شوند، و هر فرقه‏اى فرق دیگر را کافر بداند، و بعضى خون بعضى دیگر را مباح بشمارد، وعرض و مال او را حلال بداند.

و مراد از تبدیل خوف ایشان به امنیت، و اینکه خدا را بپرستند و چیزى را شریک اونگیرند این باشد که خدا اسلام را عزت و شوکت دهد، و بر معظم معموره زمین گسترده کند، در معظم معموره زمین آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند که از میان خود آنان‏امنیت رخت‏بر بسته باشد، و حق و حقیقت‏با سکنه آنها خدا حافظى کرده باشد.

که در این صورت موعود به این وعده امت، و مراد از استخلاف، ایشان عزت و شوکتى‏است که بعد از هجرت رسول خدا(ص)و بعد از رحلت آن جناب نصیب‏مسلمین شد، ولى اگر معنا این باشد باز وجهى نیست که تنها شامل زمان خلفاى راشدین‏باشد، بلکه بعد از آنان را نیز تا زمان انحطاط خلافت اسلامى شامل مى‏شود.

خوب، این وجهى است که مى‏توان براى آیه تصور کرد، و اما تطبیق آیه با دوره‏خلفاى راشدین و یا سه نفر اول و یا تنها دوره على(ع)هیچ وجهى ندارد.

 
 

پى‏نوشتها:

(1)مى‏خواهم در زمین خلیفه‏اى قرار دهم.سوره بقره، آیه 30.

(2)ما تو را خلیفه‏اى در زمین قرار دادیم.سوره ص، آیه 26.

(3)سوره نمل، آیه 16.

(4)زمین از آن خدا است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث مى‏دهد، و سر انجام از آن‏پرهیزگاران است.سوره اعراف، آیه 128.

(5)زمین را بندگان صالح من ارث مى‏برند.سوره انبیاء، آیه 105.

(6)کسانى که کافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمین خود بیرون‏مى‏کنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید، پس پروردگارشان به ایشان وحى فرستاد که به طور قطع‏ستمکاران را هلاک خواهیم کرد، و بعد از ایشان شما را در زمین سکونت‏خواهیم داد، این روش ما است‏نسبت‏به کسى که از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. سوره ابراهیم، آیه 14.

(7)روح المعانى، ج 18، ص 203.

(8)اراده کردیم بر کسانى که در زمین به دست کفار ضعیف شدند، منت نهیم، و ایشان راپیشوایان و وارثان نموده، و در زمین مکنت دهیم.سوره قصص، آیات 5 و 6.

(9)چنانکه شما را خلیفه بعد از قوم نوح قرار داد.سوره اعراف، آیه 69.

(10)چنانکه شما را خلفاى بعد از قوم عاد قرار داد.سوره اعراف، آیه 74.

(11)خدا کسى است که شما را خلیفه‏هاى زمین قرار داد.سوره انعام، آیه 165.

(12)او کسى است که شما را خلیفه‏هاى زمین قرار داد پس هر کس کفر بورزد کفرش علیه خود اواست.سوره فاطر، آیه 39.

(13)در این دین اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه معجزات و بیناتى بر صحت و حقانیت آنچه به‏سویشان آمد قائم شد.و این به خاطر ستمگرى و سر پیچى از دین بود.سوره بقره، آیه 213.

(14)تفسیر کشاف، ج 3، ص 252.

(15 و 16)مجمع البیان، ج 7، ص 152.

(17)کشاف، ج 3، ص 251.

(18)سوره اسراء، آیه 7.

(19)پس چون وعده پروردگارم برسد، خدا آن را ویران مى‏کند، و وعده پروردگار من حق است.سوره کهف، آیه 98.

(20)قیامت چه سنگین است در آسمانها و زمین، و به سر وقت‏شما نمى‏آید مگر ناگهانى.سوره‏اعراف، آیه 187.

کتاب: ترجمه المیزان، ج 15، ص

 علامه طباطبایى


 


 


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


بررسی اعتقاد به مصلح در کتاب زبور حضرت داوود

قران کریم تعبیری را در سوره انبیاء آیه 105 اززبورنقل می کند که در زبور فعلی عیناً موجود است.قرآن کریم می فرماید:علاوه بر ذکر(تورات)درزبور نیز نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
و اینک گوشه هایی از متن زبور:
در مزمور27 آمده است"ای خدا، احکام خود را به ملک زاده عطا فرما تا آنکه قوم تورا به عدالت و فقرای تورا به انصاف حکم نماید.به قوم کوهها سلامت و کویرها عدالت برساند.فقیران تورا حکم نماید و ظالم را بشکند...در روزهایش صدیقان شکوفه خواهند نمود...بلکه تمامی ملوک به او کرنش خواهند نمود و تمامی امم او را بندگی خواهند کرد زیراکه قفیر را وقتی فریاد می کند و مسکینی که نصرت کننده ندارد .خلاصی خواهد داد."


بررسی اعتقاد به ظهور مصلح در آخرالزمان در آیین زرتشت
زرتشت جزء پیامبران الهی دارای کتاب می باشد و دین او دین غالب ایرانیان تا قبل ازظهور اسلام بوده است.در این مذهب مسئله آخرالزمان .مطرح شده و چنین توصیف شده:وقتی "سوشیانت"یا موعود ظهور کند، آخرالزمان آغاز می شود
موعود همان سوشیانس که در فارسی سوشیانت و گاه به صورت جمع "سوشیانسها"آمده است.نجات بخشی که اهورامزدا به مردمان نیک وعده داده است، وظیفه اش پاییدن و نگهبانی جهان راستی است، جهانی که اندکی پیبش از رستاخیز آراسته خواهد شد و درآن راستگو بر دروغگو چیره خواهد شد، جهانی که در آن حق غالب است و باطل و دروغ مغلوب.از این جهت سوشیانس نامیده خواهد شد زیراکه سراسر .جهان مادی را سود خواهد بخشید
سوشیانس به معنی سودمند است و در گاتها به معنای رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده است.در اوستا موعود آخرالزمان "استوت ارت"هم
.نامیده شده است
،در دین زرتشت موعودها سه تن بوده اند که مهمترین آنان آخرین ایشان است و او "سوشیانت پیروزگر"خوانده شده است و این سوشیانت همان موعود است ،چنانکه گفته اند:"سوشیانت مَزدیَنشان ،به منزله کَریشنای بَرَهمان ،بودای پنجم بودائیان ،فارقلیط عیسویان و مهدی مسلمانان ."است. در هر روزگاری و در میان هر قومی و امتی و در هر سرزمینی و به زبان هر پیامبری یا حکیم یا بزرگی ،که سخن از "موعود"رفته است .به تعبیرها و اصطلاحها و نامهای متعارف در میان همان قوم و مردم بوده است و منظور از همه ان تعبیرها و اشارتها و نامها ،سرانجام موعودآخرالزمان است و آن موعود مهدی است،مهدی موعود .
در کتابهای زرتشتیان در این زمینه مطالب بسیاری آمده است.از جمله در:

کتاب اوستا
کتاب زند
کتاب جاماسب نامه
کتاب داتستان دینیک
کتاب زرتشت نامه


نویدهای مربوط به موعود آخرالزمان در متن اوستا موجود است و در میان منابع زرتشتی در کتاب هفتم اینکرد بیش از همه از ظهور سوشیانت بحث شده است :
"چاره و درمان جمیع دردهاورنجها با اوست،رنج وبیماری وظلم وبی دینی وفساد را ریشه کن سازد.مردمان ناپاک را نابود سازدوهمه آنها رابراندازد."
درکتاب جاماسب نامه درصفحه 121 آمده است:
"گشتاسب پادشاه وقت می پرسد وقتی "سوشیانس"ظهور کرد چگونه فرمانروایی و دادستانی میکند و چگونه اداره خواهد شد و چه آیینی دارد؟جاماسب در پاسخ میگوید"سوشیانت(نجات دهنده بزرگ)دین را به جهان رواج دهد مردم جهان را همفکر و همگفتارو هم کردار سازد ".
و باز در همین کتاب شاگرد زرتشت می گوید:
"مردی بیرون آید اززمین تازیان از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سروبزرگ تن و بزرگ ساق، و به دین جد خویش بود و زمین را پر داد کند.و باز در کتاب جاماسب نامه جاماسب از قول استادش زرتشت خبر می دهد :پیش از ظهور سوشیانس پیمان شکنی و دروغ و بی دینی در جهان رواج می یابد و
مردم از خدا دوری جسته، ظلم و فساد و فورمایگی آشکار می گردد.همین ها نیز اوضاع جهان را دگرگون ساخته زمینه را برای ظهور نجات دهنده مساعد می گرداند.وقایعی که مصادف با ظهور می شود عبارتست از علامات شگفت انگیزی که در آسمان پدید می آید و دال برآمدن شهر ایزد میباشد و فرشتگان از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می شود و به همه دنیا پیام می فرستد اما اشخاص شرور او را انکار می کنند و کاذب میشمارند .و نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینها در برابر او سر فرود می آورند در کتاب زند در این باره آمده است:"لشگراهریمنان با ایزدیان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالباً پیروزی با اهریمنان باشد....آنگاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان می شود و اهریمنان را منقرض می سازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در .آسمان راه ندارند و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان ،عالم کیهان،به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم برتخت نیکبختی خواهند نشست."


بررسی اعتقاد به مصلح آخرالزمان در آئین یهود و مسیح
پیامبر دین یهود یا بنی اسرائیل حضرت موسی (ع) می باشد.یهود یکی ازسه دین بزرگ توحیدی جهان است.کتاب مقدس یهودیان تورات وهربخش آن به نام "سِفَر"،و هر سفر به چند باب و آیاتی چند تقسیم شده است و تفسیری که علمای یهود بر آن نوشته اند"تلمود"نام دارد.حضرت موسی (ع)در1200 سال پیش از میلاد قیام نمود.اسم خاص خداوند دراین دین"یَهُوَه"می باشد.حضرت موسی(ع)در قرآن چهره بسیار روشنی دارد و چندین بار داستان او(تولد،کودکی،پرورش نزد فرعون،قیام و رهبری و مشکلات)یادآوری شده است.نام آن حضرت در قرآن 136 بار آمده است.درقرآن کریم سوره ای به نام بنی اسرائیل آمده و در آن از فرازونشیبها و از فسادها و گرفتاریهای بنی اسرائیل و سرکوبی آنان به وسیله ابرقدرتها به طور کلی یاد شده است که تطبیق آن موارد روشن،دچار مشکل تاریخی می باشد.به هر حال این آیات نشان دهنده این است که این قوم بارها با لطف خداوند یاری شدند،اما سرکشی نموده و دچار ذلت شده اند.در قرآن کریم سپس از یک سنت حاکم بر تاریخ یاد می شود:"اگر بدی کنید،پاداش بد نصیب شما می شود".این رمز سقوط و صعود امتها و تمدنها است.قوم یهود بعد از تفرقه بین خویش،زمینه سلطه رومیان بر خود را فراهم می کنند و این ملت مغلوب و شکست خورده را به امید پیدایش نجات دهنده غیبی انواع . شداید و مظالم قوم غالب را تحمل می کردند، و اعتقاد حازم داشتند که خداوند قوم برگزیده خود را چنین خوارو زار نخواهد گذاشت.
در آثار دینی یهود و اسفار تورات و دیگر کتابهای انبیای آنان همواره،به موعود اشاره شده است که به پاره ای از این کتابها اشاره خواهیم کرد.اگر به مطالب کتاب"نَبُوئِت هَیِلد"(وحی کودکی)استناد کنیم،به مطالب بسیاری،درباره ظهور پیامبراکرم و به قسمتهایی از تاریخ و احوال پیامبرو حوادث مربوط به بعثت وپاره ای ازعلائم آخرالزمان و رجعت واشاراتی به شخصیت حضرت حجت بن الحسن المهدی(ع)و حتی اشاراتی درباره واقعه عاشورا دست خواهیم یافت.به هر حال چون یهودیان به حضرت مسیح ایمان نیاوردند، به طبع موعود آنان هنوز ظهور :نکرده است.اگر در مجموع آنچه
درآثارمقدس یهودی آمده است تأمل شود،چهره سه موعود،در آنها ترسیم می شود:
 
حضرت مسیح(ع)
حضرت محمد(ص)
حضرت مهدی(عج)


با این حساب،انتظار در یهودیت،کیفیتی ویژه میابد و چون این قوم،نه به حضرت مسیح و نه بر حضرت محمد به هیچ کدام نگرویدند، باید در برابر مسئله موعود و انتظار، بسیارحساس و نگران باشند و باید از این همه اشارات و بشارات که در کتابها و آیات خودشان آمده است به سادگی و غفلت نگذرند.آنان باید از دیگر منتظران ، منتظرتر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگی برای ظهور فکر کنند و از این همه ظلم و خیانت و تجاوز وانسان کشی دشت بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند.آنان دو موعود خود، مسیح و محمد،را نپذرفتند، لیکن از دست موعود سوم رها نخواهند گشت. این است که در روایات آمده است که جماعتی از یهودیان کرد "دجال"را می گیرند و با ظهور مهدی و فرود آمدن عیسی و کشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام می شوند و دامنه تاریخ و دامن بشریت از وجود آن جماعت پاک می گردد
اینک نام چند کتاب از کتابهای یهودیت و عهدعتیق که در آنها سخنانی درباره موعود است :

کتاب دانیال پیامبر
کتاب حجّی(حکا)ی پیامبر
کتاب صفنیای پیامبر
کتاب اشعیای پیامبر


صحیفه"دانیال نبی"که مشتمل است بر یاد ایّام گذشته و تاریخ باستانی و از دوره اسارت بابلی سخن می گوید:" بشارت می دهد که دنیای پر از .آفت و شر،به پایان خواهد رسید."
دورنمای از این جهان نوین و ظهور مسیحا چنان که در آثار دانیال نبی و دیگر نویسندگان همفکر او مسطور است،عبارت است از میان این معنا که در آخرالزمان،حق تعالی جهان را دگرگون خواهد فرمود و صالحان و ابرار از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد و این روزگار پر از ظلم و .جور به پایان خواهد رسید.هر چند این پیروزی در آثار یهود به رهبری مسیح با القابی مانند " فرزند منتخب داود"انجام می شود.
بدین ترتیب اندیشه ساده مسیحا از جنگاوری که قوم را در برابر بیگانه حفظ خواهد کرد،تحول یافت و به انتظار قیام پادشاهی بزرگ و شکوهمند از خاندان داود مبدل گشت و به فرمان الهی و با دمیده شدن روح خدا در او حکومت شایسته ای را بر تپّه صهیون بر پا خواهد کرد.آن سرزمین در همه جهان نمونه خواهد شد و ملتها برای آموختن راههای الهی به آنجا رهسپار خواهند شد.
در کتاب دانیال نبی می خوانیم که خداوند خطاب به حضرت دانیال می فرماید:" و در زمان میکائیل،امیر عظیمی که برای پسران قوم تو "ایستاده" (قائم)است،خواهد برخاست و چنان زمان ننگی خواهد شد که از حَینی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده و در آن زمان هریک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد.آنانکه بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد.اما تو ای دانیال!کلام را مخفی دار و کتاب را تا آن زمان مُهر کن.بسیاری ".به سرعت ترددّ خواهند نمود...خوشا به حال آنانکه انتظار کشند."
در باب7 کتاب دانیال نبی نیز آمده است:" پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قومها و امتها و همه او را خدمت نمایند."
از کتاب اشعیای نبی باب دوم بندهای 2-4 نقل شده:
"و در ایام آخر واقع خواهد شد...داوری میان امتها به سوی آن روان خواهند شد. او امتها را داوری خواهد نمود.قومهای بسیاری را تنبیه خواهد نمود. امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید و باردیگر جنگ را نخواهند آموخت ."
در تمامی کوه مقدس من،ضرر و فسادی نخواهند کرد،زیرا :که جهان از معرفت خداون پر خواهد شد."
موارد دیگری نیز از کتاب اشعیای نبی در کتاب"مهدی از دیدگاه دیگران"آمده است که عبارتند از:
"بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود...کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت."(اشعیای نبی-باب 11 بندهای4و6)
"طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت.آنگاه انصاف در بیابان ساکن خواهدشد و عدالت در بوستان مقیم خواهد گردید و عمل عدالت ،سلامتی و نتیجه عدالت ،آرامی و اطمینان خواهدبود تا قوم من در مسکن سلامتی و در ساکن مطمئن و در منزلهای آرامی ساکن خواهند شد."(اشعیای نبی-باب11 بندهای 8و9)
درسِفَرپیدایش شماره 10و42 تورات آمده که:"عصای قدرت وسلطنت یهود دور نخواهد شد و نه فرمانروایی ازمیان پاهای دی تا(شیلو)بیاید و او را اطاعت امتها خواهد بود ."(شیلو،کسی که دارای حق است و صلح و سلامتی می آورد)
و در کتاب حیقوق نبی آمده است که: "اگر چه تأخیر نماید برایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود،بلکه امتها را نزد خود جمع می کند و تمامی قومها را برای خویش فراهم می آورد."
در کتاب صفنیای نبی فصل 3در آیه های6تا9 آمده است:"به منظور گردآوردن طوایف بشر بر یک دین حق،سلاطین دُوَل مختلفه را نابود کنم. آنوقت برگردانیم به قومها لب پاکیزه برای خواندن همه به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ."
و هچمنین در کتاب زکریای نبی نقل شده است:"اینک روز خداوند می آید و غنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد و جمیع امتها را به ضدّاورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد و شهر را خواهند گرفت و خانه ها راتاراج خواهند نمود و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود."یَهُوَه"بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود.
در اینجا قسمتی ازبشارتهای مذکوررا که در آثار مقدس یهود آمده بود را بیان کردیم.از این اشارتها بعضی تحقق پیدا کرده و پاره ای تحقق خواهد یافت. ولی آنها حق را نپذیرفتند، نه اززبان مسیح و نه اززبان محمد. با اینکه بشارت آمدن این دو پیامبر بزرگ، در کتابهای خود یهود آمده است،اما از زمان شمشیر مهدی (ع)خواهند پذیرفت .در هر حال، چه یهود حقپوش بپذیرد و چه نپذیرد، پس از حضرت موسی،حضرت عیسی آمد و او دین موسی را نسخ کرد و اکنون یهود دین نسخ شده و باطله است وپس از حضرت عیسی پیامبر اکرم(ص)ظهور کردو دین مسیح را نسخ کرد.دین مسیح منسوخ و شریعت باطله است و از هنگام طلوع اسلام،تاکنون و تا دامنه قیامت،تنها دین آسمانی موجود در روی زمین دینی که مبتنی بروحی و پیامبری است،دین مقدس اسلام است.و کتاب خدا در میان خلق همواره قرآن است و موعود،اکنون مهدی است و بشارتها واشارتهایی که از پیامبران و دیگر بزرگان سلف رسیده است،در حق مهدی (ع) صادق است و به ظهور او ناظر است،واوست مصداق واقعی .آنها همه بررسی اعتقاد به مصلح آخرالزمان در آیین مسیحیت حضرت عیسی(ع)با تولدی معجزه آسا بدون پدر،از مادر باکره خویش حضرت مریم پا به جهان گذارد.محل تولد "بیت اللحم"است و در منطقه جلیل از شهر "ناصریه"پرورش یافت.
باز در همین کتاب آمده است: " مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد...گرگ با بره سکونت خواهد کرد، پلنگ با بزغاله خواهد خوابیدو...
گسترش تاریخی و دایره نفوذ،این دین به طور عمده،در مغرب زمین شیوع یافت.نام کتاب مقدس مسیحیان،"انجیل"می باشد که توسط چهار نفر جمع آوری شده و :به نام نویسندگان آن مشهور گشته است.
انجیل کنونی ،مشتمل بر چهار انجیل می باشد که عبارتنداز :

انجیل متی
انجیل لوقا
انجیل مرقس
انجیل یوحنا

البته انجیل دیگری نیزتحت عنوان "برنابا" وجود دارد که کمتر از اناجیل دیگر در دسترس می باشد . حضرت مسیح چنانکه قرآن کریم می فرماید، به همراهی حواریون خویش به تبلیغ می پردازد . پیام وی به آسانی مورد توجه مردم قرار گرفته و گروه گروه به وی می پیوندند
بنا به تصریح قرآن،عیسی مسیح معجزاتی را همانند پیامبران گذشته به مردم ارائه نموده و به همین جهت به زودی پیروان چشم گیری می یابد
از سویی دیگر رهبران کارکسته یهود، به او به عنوان یک انقلابی نگریسته و تعلیماتش را خطرناک توصیف می کنند،و چون فعالیت های وی را منافی اقتدار خویش می بینند،ازدشمنان سرسخت او شده و سرانجام دادگاه عالی یهود او را به مرگ محکوم می نماید.از دیدگاه مسیحیان،حضرت مسیح به صلیب کشیده شده وبه شهادت می رسد،اما قرآن کریم چنین امری را نمی پذیرد وبا بیان"او به نزد خدا عروج نموده"از خاتمه ماجرای
مسیح روی زمین یاد می کند.درباره موعود آخرالزمان در کتابهای مقدس این آیین نیز بشارتهای بیشترو روشن تری آمده است و علت آن یکی .این است که زمان در مقیاس کلی، به ظهور حضرت مهدی نزدیکتر شده و علت دیگر تحریف کمتری است که در این آثار پدید آمده است
البته برای ظهور حضرت مهدی تاریخ مشخصی در بشارت انجیل نمی یابیم و از این جهت شباهت دقیقی با اعتقاد اسلامی درباره زمان ظهور وجود دارد، در انجیل آمده است:"اما آن روز و آن ساعت را نمی داند کسی از بشرو فرشتگان آسمان،مگر پدر"این انتظار در دین مسیح و مسیحیان عصر حاضر هنوز زنده است.در مصاحبه با یکی از رهبران مسیحی ایران از او سوال شده:"آیا شما ارامنه و مسیحیان منتظر شخص یا شخصیتی هستید که بیاید و تغییراتی در اجتماع بشری به وجود آورد؟"پاسخ:"دین ما نیز مثل اکثر ادیان دیگر که به آمدن فردی اعتقاد دارند،ظهور مجدد حضرت عیسی اعتقاد دارند."همه مسیحیان هم به این معتقدند چون خود حضرت مسیح اعلام کرده اند و در انجیل هم آمده است که حضرت عیسی فرموده:"من اکنون می روم و باز خواهم گشت."حتی کلیسای ما یکی از یکشنبه های عید خود را "یکشنبه .بازگشت"نامیده است
در مورد موعود آخرالزمان بیشتر نویدهای انجیل به تعبیر"پسر انسان"است که این تعبیر بیش از80بار در انجیل و ملحقات آن تکرار شده که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است و 50 مورد دیگرآن از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و :عیسی نیز با او خواهد آمدو او را جلال خواهد داد.و اینک قسمتهایی از متن انجیل :انجیل متی-باب 25-آیه31تا34
و چون فرزند انسان درجلال خود خواهد آمد با جمیع ملائکه مقدسه بر کسی خود قرار خواهد گرفت.همگی قبایل نزد وی جمع خواهند گشت
واو آنها را از یکدیگر جدا خواهد نمود،چنانکه شبانی میشها را از بزها جدا نماید.پس میشها را بر راست و بزها را برچپ خود ایستاده خواهد نمود.آنگاه ملک با اصحاب دست راست خواهد گفت:ای برکت یافتگان خدا بیایید و آن مملکت را که از ابتدای عالم برای شما مهیا شده بود .تصرف کنید.

 
 


 


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 


 

شیعه معتقد است که در آینده، مردی از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد کرد و با تشکیل آخرین دولت، پایان تاریخ را رقم خواهد زد. این از اصول راهبردی باورهای شیعه است. اصلی که آینده را روشن می‌سازد و جهت‌‌گیری حرکت شیعه را مشخص می‌کند.

ظهور حضرت مهدی(ع) همچون فانوسی است که در اقیانوس متلاطم و ظلمانی دوران غیبت، ساحل امن و نجات را برای کشتی‌های طوفان‌زده مشخص می‌سازد و از این‌رو شیعه باید پیوسته از این فانوس الهی حفاظت کند و آن‌را از آسیب‌ها و آفت‌ها ایمن سازد؛ چرا که در غیر این صورت فانوس‌های بدلی، جای فانوس حقیقی را خواهند گرفت و مردم به جای اینکه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهی و سرگردانی می‌گردند و نتیجه این امر چیزی جز تأخیر ظهور نخواهد بود.

ایمن‌سازی و مصونیت بخشی به اصل ظهور متوقف بر آفت‌زدایی است و آفت‌زدایی متوقف بر آفت‌شناسی و آسیب‌شناسی است. بدون شناخت آسیب‌ها نمی‌توان عملیات ایمن‌سازی و حفاظت را اجرا نمود. در این مقاله برآنیم تا به برخی از این موارد اشاره کنیم و لذا مسئله آسیب‌شناسی ظهور را در سه قلمرو بررسی خواهیم کرد.

قلمرو اول هنگامة ظهور است؛ یعنی چه زمانی و در چه شرایطی پدیده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم شیوة ظهور است که به مسئله حوادث پس از ظهور می‌پردازد و به این سؤال که دولت مهدوی چگونه حاکمیت یافته و تشکیل می‌شود؛ پاسخ می‌دهد و قلمرو سوم دولت ظهور است که موضوع مأموریت دولت مهدوی را بررسی کرده و بیان می‌کند که دولت ظهور برای چه می‌آید و چه خواهد کرد؟

1. هنگامة ظهور

برخی از آسیب‌های موضوع ظهور مربوط به هنگامة ظهور است. هنگامة ظهور، یعنی زمانی که ظهور اتفاق خواهد افتاد. بدیهی است که مراد از زمان، زمان تقویمی نیست. زمان تقویمی را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند. بلکه مراد از زمان ظهور، زمان پیش‌شرطی و زمان زمینه‌ای است. بنابراین وقتی از هنگامة ظهور پرسش می‌شود، مقصود این است که پیش‌شرط ظهور چیست؟ زمینه ظهور حضرت کدام است؟ و در چه شرایطی حضرت مهدی(ع) ظهور خواهد کرد؟

1ـ1. اهمیت و ثمره بحث: مسئله هنگامة ظهور از آن جهت اهمیت دارد که مشخص می‌سازد برای ظهور چه مقدماتی لازم است (مقدمات ظهور) و برای تحقق مقدمات و زمینه‌ها، چه وظایفی بر عهده شیعه است (وظایف منتظران). پاسخ به پرسشِ هنگامه ظهور، جهت حرکت شیعه را مشخص می‌سازد. پاسخ درست، مسیر درست را مشخص می‌کند و پاسخ نادرست، شیعه را به بیراهه کشانده و ظهور را به تأخیر می‌اندازد.
به بیان دیگر پاسخی که به پرسش هنگامه ظهور داده می‌شود، تأثیر مستقیم و غیرقابل انکاری در بحث انتظار خواهد داشت. انتظار و چگونگی آن از مسایل بنیادین در دوران غیبت است که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. تعریف دقیق انتظار، فرهنگ انتظار و وظایف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخی صحیح، منطقی و متین برای پرسش هنگامة ظهور است. از این‌رو مسئله آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی در قلمرو هنگامه ظهور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

1ـ2. آسیب‌شناسی هنگامه ظهور: یکی از آسیب‌های مرتبط با هنگامه ظهور این است که گمان می‌شود فراگیری و جهان شمولی فساد پیش شرط ظهور است. برخی معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدی(ع) ظهور نخواهد کرد. و شاید پاسخ این گروه به این پرسش که چرا حضرت مهدی(ع) در غیبت است؟ این باشد که: چون هنوز مناطقی از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه، دلایل معتقدان آن و آثاری را که این دیدگاه بر اندیشه انتظار دارد، بررسی می‌کنیم.

الف) دلیل:
 دلیل کسانی که معتقدند جهان‌شمولی فساد پیش‌شرط ظهور است، روایاتی است که می‌گویند حضرت مهدی(ع) زمانی ظهور می‌کند که جهان پر از ستم شده است.

روایات فراوانی وجود دارند که دربارة جهان پیش از ظهور، از تعبیر کما ملئت ظلماً و جوراً استفاده کرده‌اند. مثلاً رسول خدا(ص) می‌فرماید:
لاتقوم الساعة حتی تمتلئ الا?رض ظلماً و عدواناً، ثمّ یخرج رجل من عترتی فیملؤها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً.1
قیامت برپا نمی‌شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردی از خاندان من قیام کند و زمین را همچنان که از ظلم و جور آکنده شده، از عدل و داد پر کند.

و یا در کلام دیگری می‌فرماید:
لولم یبق من الدّهر إلاّیوم لبعث الله تعالی رجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلاً کما ملئت جوراً.2

اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردی از خاندان مرا بر‌می‌انگیزد که دنیا را پر از داد می‌کند همچنان که پر از ستم شده است.
از چنین روایاتی این برداشت را کرده‌اند که فراگیری فساد، پیش‌شرط ظهور است. در بحث‌های بعدی به تحلیل این بُعد از روایات مهدویت خواهیم پرداخت و مشخص خواهیم ساخت که مراد از این تعبیرها چیست.

ب) تأثیر این نظریه بر فرهنگ انتظار:
این نظریه تأثیر مستقیمی بر فرهنگ انتظار و تعیین وظایف منتظران دارد. انگاره‌ای که از دل نظریه فوق در باب انتظار بیرون می‌آید، نفی امر به معروف و نهی از منکر و تعطیلی هرگونه حرکت اصلاح‌طلبی است. گروهی از کسانی که پیش‌شرط ظهور را فراگیری فساد می‌دانند، بر این باورند که نباید جلوی فساد را گرفت. از دیدگاه اینان، هرگونه مانع‌تراشی در راه انجام فساد و منکرات، منجر به تأخیر در ظهور می‌شود. امام خمینی(ره) درباره این گروه می‌فرماید:
یک دسته‌ای می‌گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هرکاری می‌خواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.3

کسانی که این انگاره را پذیرفته‌اند، بر این باورند که چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظیفه منتظران، سکوت در برابر منکرات و اجازه گسترش فساد است و بر این اساس معتقدند هر نوع تلاش برای جلوگیری از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حرکت ضدانتظار است که موجب به تأخیر افتادن ظهور می‌شود.

1ـ3. نقد: در نقد این دیدگاه باید گفت که اگرچه روایات مورد استناد صحیح‌اند، اما استنباطی که از آنها شده درست نیست. سؤال این است که روایاتِ مورد استناد، بیان‌گر توصیف زمان ظهور ند یا بیان‌گر پیش‌شرط ظهور؟ فرق است میان این‌که گفته شود ویژگی‌های اجتماعی هنگامه ظهور چیست و این‌که گفته شود پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی (ع) چیست. مورد اول ویژگی‌های جامعه جهانی را به هنگام ظهور توصیف و پیش‌بینی می‌کند، ولی مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را توضیح می‌دهد. بدیهی است که میان این دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد می‌شود؛ آیا بدین معناست که فصل بهار علت ولادت است یا فصل بهار توصیف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نیز همین مسئله صادق است. خیلی فرق است میان این‌که بگوییم حضرت مهدی(ع) چون فساد فراگیر شود ظهور می‌کند یا این‌که بگوییم حضرت مهدی (ع) در زمانی که فساد فراگیر است ظهور خواهد کرد. میان این دو تفاوت ظریفی وجود دارد.

فهم متون دینی نیازمند کار کارشناسی است. باید مجموعه متون دینی را مورد توجه قرار داد تا به نتیجه منطقی رسید. در متون دینی هیچ‌گاه از فراگیری ستم به عنوان علت ظهور یاد نشده تا در نتیجه گفته شود که راه تعجیل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلکه در متون حدیثی تصریح شده که پیش‌شرط ظهور، تغییر جامعه و حرکت آن به سمت صلاح و فلاح است. این‌که در بحث روش‌شناسی فهم متون دینی گفته می‌‌شود باید مجموعه روایات را مورد توجه قرار داد تا بتوان دیدگاه دین را استخراج نمود، به همین دلیل است.

مطالعه دیگر روایات نشان‌گر این حقیقت است که تمرکز بر بخشی از احادیث و نادیده گرفتن برخی دیگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحریف در دیدگاه دین می‌گردد. در ادامه به روایتی در زمینه پیش شرط ظهور اشاره می‌کنیم تا این بحث روشن‌‌تر گردد:
کسی از امام باقر(ع) می‌پرسد که چه وقت ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می‌افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بیان یک حکایت آموزنده، تاریخ را به سه دوره؛ زمان گرگ‌صفتی، زمان میش‌صفتی و زمان ترازو تقسیم کرده و روشن می‌سازد که در کدامیک از این دوره‌ها، امکان ظهور وجود دارد. حکایت این است که عالم فرزانه‌ای، فرزندی داشت که نسبت به دانش و فضل او بی‌رغبت بود و لذا بهره‌ای از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسایه‌ای داشت که از دانش او بهره‌های فراوان برده بود. عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع کردند و با مشکل روبه‌رو شدی از این مرد همسایه کمک بخواه. پس از مدتی، پادشاه خوابی دید و برای تعبیر خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار کرد. او به همسایه مراجعه کرد و از وی نظرخواهی نمود. همسایه فرزانه گفت: در تعبیر خواب پادشاه بگو که اکنون زمان گرگ است، ولی وقتی پاداش را گرفتی سهم مرا نیز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبیر خواب او، پاداش خوبی گرفت، اما با کمال شهامت به وعده خود با همسایه عمل نکرد.

پس از مدتی دوباره جریان تکرار شد. فرزند عالم با عذرخواهی و خجالت نزد همسایه رفت. همسایه به او گفت: بگو اکنون زمان میش است. ولی این‌بار سهم مرا از پاداش فراموش نکن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به تردید افتاد که چه کند آیا سهم همسایه را بدهد یا نه؟ ولی بالاخره از این کار چشم‌پوشی نمود. وقتی برای بار سوم قضیه تکرار شد، فرزند عالم قول داد که این‌بار به وعده خود عمل کند. همسایه فرزانه نیز به او گفت: به پادشاه بگو اکنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسایه رفت و سهم او را تقدیم کرد. همسایة فرزانه در اینجا کلام بسیار مهمی دارد. به او گفت:من از آغاز نیز چشم‌داشتی به این مال نداشتم ولی تو فرزند زمان خود هستی. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت کردی. زمان دوم زمان میش بود که دلش می‌خواهد ولی عمل نمی‌کند، تو هم دلت می‌خواست که حق مرا بدهی ولی عمل نکردی. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل کردی. همه پاداش از آنِ تو.4

امام باقر (ع) با بیان این حکایت می‌خواهد بفرماید که در دورة گرگ‌صفتی حق امامت غصب شد، در دوره میش‌صفتی مردم می‌خواهند حق ما را بدهند ولی حال آن‌ را ندارند و در دوره سوم که دوره عدالت است مردم حق ما را خواهند داد! این‌ها دوره‌های سه‌گانه تاریخ امامت‌اند. مدار و محور این دوره‌های سه‌گانه، مردم‌اند. اگر مردم تغییر کنند، زمان ظهور فرا خواهد رسید. براساس این حدیث شریف، پیش‌شرط ظهور عدالت‌خواهی مردم است. امامِ عدالت، امت عدالت‌خواه می‌خواهد. دولت عدالت، جامعه عدالت‌پذیر می‌خواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نمی‌پذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمی‌کنند؛ همان‌گونه که امام علی(ع) را تحمل نکردند.

اگر ظهور در جامعه فاسد روی دهد، امام مهدی(ع) نیز فرجامی چون دیگر امامان خواهد داشت. بنابراین پیش‌شرط ظهور، توسعه عدالت‌خواهی است. گفتمان جامعه بشری باید به گفتمان عدالت تبدیل شود تا زمنیة ظهور حضرت مهدی(ع) فراهم گردد. البته حرکت به سوی عدالت، حرکتی مردمی و توده‌ای است که در بدنة جامعه جهانی باید صورت بگیرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبیعی است که سران کفر و الحاد ساکت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنه‌دارتر خواهند کرد؛ همان‌گونه که هم اکنون کفر جهانی برای مقابله با نهضت مهدویت برنامه‌های شیطانی طراحی و اجرای آن‌ها را آغاز کرده است و بدون تردید این روند موجب توسعه فساد می‌گردد، هرچند از سوی دیگر موج عدالت‌خواهی و حرکت به سوی منجی عدالت‌گستر نیز روبه افزایش است.

بنابراین، این‌ تصور که پیش‌شرط ظهور، توسعه فساد است، با متون دینی و عقل سلیم ناسازگار است. فراگیری فساد، توصیف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمین اساس مفهوم انتظار یعنی تلاش برای غالب کردن گفتمان عدالت و ترویج عدالت‌خواهی در مردم و جامعه منتظر جامعه‌ای است که در راه توسعه عدالت‌خواهی و عدالت‌پذیری تلاش می‌کند.5

2. شیوه ظهور

برخی دیگر از آسیب‌های ظهور، مربوط به شیوة ظهور و به قدرت رسیدن حضرت مهدی(ع) است. می‌دانیم که در دوران ظهور، حکومت واحدی در سراسر جهان شکل می‌گیرد و حضرت مهدی(ع) در رأس این حکومت قرار می‌گیرد، حال این سؤال مطرح است که چگونه آن حضرت به این قدرت می‌رسد. یکی از مباحث مهم در هر حاکمیتی، مکانیسم کسب قدرت است. این‌که ساز و کار کسب قدرت چیست از مباحث مهم فلسفه سیاسی است. سؤال این است که ساز و کار کسب قدرت در دولت مهدوی ـکه نمونه کامل دولت امامت و ولایت استـ چیست؟ و حضرت مهدی(ع) از چه شیوه‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده خواهد کرد؟6

2ـ1. اهمیت و فایده بحث: در بحث ظهور نمی‌توان مسئله شیوه کسب قدرت را نادیده گرفت و از آن چشم‌پوشی کرد. امروز دنیا نسبت به این مسئله حساس است و سؤال‌ها و شبهه‌های فراوانی در این زمینه دارد. ما نمی‌توانیم افکار عمومی را نادیده بگیریم. ظهور میان زمین و آسمان و در خلأ اتفاق نمی‌افتد. ظهور در این دنیا و در میان همین مردمی اتفاق می‌افتد که سؤال‌ها و شبهه‌های فراوانی دارند. اگر حکومت حضرت یک حکومت جهانی است، نمی‌توان به جز شیعه، بقیه مردم را نادیده گرفت. جهانِ امروز، نزدیک به شش میلیارد نفر جمعیت دارد که از این میزان، قدری بیش از یک میلیارد نفر آن مسلمان‌اند و در میان مسلمانان، جمعیت شیعه حدود صدمیلیون نفر است. شیعه اگر معتقد است دولتی که او معرفی می‌کند، دولت پایان تاریخ است، باید بتواند پاسخ قانع‌کننده‌ای برای خیل مردمی داشته باشد که شیعه نیستند و سؤالات فراوانی دارند. البته همیشه انسان‌های مغرض وجود خواهند داشت، اما اکثریت را کسانی تشکیل می‌دهند که اگر پاسخ قانع کننده‌ای بیابند، خواهند پذیرفت و این جمعیت تشنه، یکی از نگرانی‌هایش، شیوة به قدرت رسیدن دولت پایان تاریخ در اندیشه شیعی است. اینجاست که بحث شیوه ظهور اهمیت می‌یابد. یافتن پاسخ صحیح و منطقی برای این پرسش، اولاً به ما کمک خواهد کرد که حوادث پس از ظهور را تبیین و تبلیغ کنیم و ثانیاً وظیفه منتظران را در تهیه ابزار قدرت، مشخص می‌سازد. اگر بناست حضرت مهدی(ع) قدرت جهان را در دست بگیرد، باید در دوران غیبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخی که به پرسش دوم داده شود، در وظیفه منتظران تأثیر مستقیم خواهد داشت و مسیر حرکت در این زمینه را تعیین خواهد کرد.

2ـ 2. آسیب‌شناسی شیوه ظهور: برخی ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونین می‌دانند و بر این باورند که ایشان در اثر جنگ و خون‌ریزی‌های فراوان، حاکمیت می‌یابد. این مسئله دستاویزی برای مخالفان مهدویت شیعی شده تا برای مردم دنیا این‌گونه جا بیندازند که فرجام تاریخ از نظر شیعه، فرجامی است خونین و دردناک که در آن با زور شمشیر و سرنیزه حکومتی به مردم جهان تحمیل می‌گردد. دوران معاصر، دورة نبرد الگوهای فرجام تاریخ و نظریه‌های پایان تاریخ است. در این نبرد کسی پیروز است که الگوی بهتری ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر رویکرد جامعه بشری به عدالت مهدوی است، راه رسیدن به آن ارائه تصویری روشن و منطقی از آن است. اگر بناست بشریت در ظهور حضرت به خاک و خون کشیده شود، آیا می‌توان انتظار همراهی از آنان داشت؟ آیا می‌توان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصویر خشونت‌باری که اردوگاه لیبرال دموکراسی از مهدویت شیعی ارائه می‌دهد، مبتنی بر برخی سخنانی است که شیعه خود در این‌باره گفته است؛ بدون این‌که به حساسیت مسئله توجه داشته باشد و تحلیل منطقی از این بحث ارائه دهد. از این‌رو بررسی دوباره موضوع اهمیت دارد.

2ـ3. دلیل: بخشی از روایات مهدویت، اختصاص به درگیری‌های هنگام ظهور دارد. در این دسته، روایاتی وجود دارند که دامنه درگیری‌ها را بسیار گسترده و آمار کشته‌شدگان را بسیار زیاد نقل می‌کند. در این بحث در پی نقل این متون نیستم، شما کم و بیش از این متون خبر داشته و گوشه‌هایی از آن را شنیده و یا خوانده‌اید.

2ـ4. نقد: همان‌گونه که اشاره شد، روایات فوق مبنای نظریه جنگ برای تحمیل شده است. در این نظریه حضرت مهدی(ع) ظهور می‌کند و پس از درگیری‌ها و خونریزی‌های بسیار فراوان، حاکمیت خود را بر پهنة گیتی می‌گستراند. اما این نظریه با اشکالات فراوانی روبه‌روست؛ چرا که یک نظریه اگر مخصوص بخشی از یک حقیقت باشد باید با دیگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگی میان اجزای یک مجموعه، ضرورت نظریه‌پردازی است و ناهماهنگی نشانه نادرستی یک یا چند نظریه درونی می‌باشد. نظریة جنگ برای تحمیل نیز با دیگر بخش‌های نظریة مهدویت و دولت امامت ناهماهنگ است. این ناهماهنگی در سه حوزه است که بدان می‌پردازیم:

الف) نظریة جنگ برای تحمیل نمی‌تواند پدیده غیبت را تحلیل کند. غیبت یکی از عناصر مهم در فرهنگ مهدوی است. اگر بناست که برای حاکمیت امام زمان (ع) نبردهای تحمیل کننده انجام شود، دیگر نیازی به این غیبت طولانی نمی‌بود؛ از همان آغاز این نبردها می‌توانست آغاز شود و حکومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غیبت چیست؟ شاید گفته شود حضرت مهدی(ع) در آغاز امامت بیش از پنج سال سن نداشته است و به همین دلیل غایب شده است. اما روشن است که کمی سن نمی‌تواند توجیه عقلانی برای دوازده قرن غیبت باشد.7 اگر کمی سن دلیل غیبت است و اگر بناست به وسیله جنگ حکومت حضرت برپا گردد، چند دهه غیبت برای تکمیل سن کافی ‌بود. این نشان‌گر ناکارآمدی نظریة جنگ برای تحمیل در تحلیل پدیده غیبت است.

ب) همان‌گونه که در بحث آسیب‌شناسی هنگامة‌ظهور گذشت، روایات معصومین(ع) و تحلیل‌‌های عقلانی، پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را آمادگی اجتماعی می‌دانند؛ اگر چنین است، نظریة جنگ برای تحمیل با این بخش از فرهنگ مهدویت نیز در تضاد است. اگر ظهور نیازمند آمادگی اجتماعی است؛ اگر غیبت، فرصتی برای کسب آمادگی است و اگر انتظار تلاش برای آماده‌سازی است، جنگ برای تحمیل چه معنایی خواهد داشت؟ این نظریه با هیچ یک از آن مفاهیم سه‌گانه نیز همخوانی ندارد.

ج) برخی از روایاتی که به موضوع نبردهای پس از ظهور پرداخته‌اند، تأکید کرده‌اند که هدف این نبردها منافقان و معاندان هستند و بر این اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نمی‌گیرند. نظریه جنگ برای تحمیل با این دسته از روایات هم ناسازگار است. در اندیشه دینی حتی منافق تا وقتی یک شهروند باشد، در امان است و تنها زمانی که قصد براندازی داشته باشد، با او برخورد می‌شود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوی شوند، با آنان ستیز خواهد شد. دولت امامت، هیچگاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نکرده است. خانه‌نشینی حضرت علی(ع) و انزوای معصومان (ع) دلیل روشن این حقیقت است. ستیز امام زمان(ع) با کسانی است که در برابر این جریان حق (که خواست عمومی است) سد ایجاد می‌کنند.

2ـ5. ماهیت نبردهای ظهور: اگر سؤال شود که آیا هیچ جنگی در آستانه تشکیل دولت مهدوی رخ نمی‌دهد؟ پاسخ آن منفی است. روایت‌های زیادی، اصل مسئله درگیری را تأیید و حتی برخی ویژگی‌های آن‌را نیز مشخص کرده‌اند. اما اگر سؤال شود که آیا پایه‌های حکومت مهدوی بر کشتار و خون‌ریزی توده مردم (همان‌ها که دولت مهدوی می‌خواهد بر ایشان حکومت کند) استوار است؟ پاسخ منفی است. بدون تردید نبرد و درگیری‌های نظامی سختی در خواهد گرفت اما سؤال این است که آیا این درگیری‌ها به خاطر تحمیل یک ایده به مردم است؟ یا دلیل دیگری دارد؟ آیا شمشیر حضرت مهدی(ع) شمشیر تحمیل حکومت به مردم است یا شمشیر مبارزه با کسانی است که در برابر خواست عمومی بشریت برای تحقق عدالت صف‌آرایی می‌کنند؟ میان این دو تفاوت وجود دارد. گاهی یک نفر یا یک گروه با تکیه بر سرنیزه حاکمیت خود را به مردم تحمیل می‌کند و گاهی جامعه‌ای به پامی‌خیزد و علیه ستم قیام می‌کند ولی زورگویان در برابر آنان مقاومت می‌کنند و لذا مردم نیز با آنان می‌جنگند. نمونه بارز آن در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. حضرت امام خمینی(ره) و یاران او جنگیدند و شهدای زیادی تقدیم انقلاب کردند. سؤال این است که این جنگ و کشتار به خاطر چه بود؟ آیا به زور سرنیزه به مردم می‌گفتند که باید انقلاب کنید و لذا نبرد آغاز شد؟ یا این‌که مردم قیام کردند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند ولی صاحبان زر و زور و تزویر در برابر این خواست عمومی ایستادند و لذا مردم هم تا اندازه‌ای که لازم بود با آنان درگیر شدند؟ داستان نبردهای ظهور نیز همین‌گونه است؛ نبردی است برای برچیدن سدهایی که ظالمان در راه تحقق عدالت ایجاد کرده‌اند. اگر به بحث پیشین نگاهی بیندازیم، مسئله روشن‌تر می‌گردد. پیش شرط ظهور، خواست عمومی بشر است. صورت مسئله این است که ابتدا بشر آماده پذیرش دولت مهدوی شده و آن‌گا‌ه او ظهور می‌کند. اما ابرقدرت‌هایی که منافع ظالمانه خود را در خظر می‌بینند، در برابر این حرکت با تمام قوا می‌ایستند و اینجاست که نبردهای ظهور آغاز می‌شود. حتی می‌توان ادعا کرد که استکبار جهانی پیش از ظهور و از هم اکنون در مقابل دولت مهدوی صف‌آرایی کرده و بلکه نبرد خود را آغاز نموده است.

بنابراین نظریة جنگ برای تحمیل نمی‌تواند تحلیل‌کننده درگیری‌های زمان ظهور باشد.

3 . مأموریت دولت ظهور

هر دولتی برنامه‌ها و اهدافی دارد که برای تحقق آنها تلاش می‌کند. برای تبلیغ هر دولتی نیز باید این‌را مشخص ساخت که برای چه می‌آید؛ چه برنامه‌ای دارد و می‌آید که چه کند؟ اینها پرسش‌هایی هستند که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. اگر به دنیا اعلام می‌کنیم که دولت پایان تاریخ، دولت امامت با محوریت حضرت مهدی (ع) است، باید به این پرسش‌ها نیز پاسخ دهیم که هدف دولت ظهور چیست؟ و دولت مهدوی برای چه می‌آید؟

3ـ1. اهمیت و فایده بحث: امروز روز نبرد ایده‌‌ها و اندیشه‌ها است. دنیا را نمی‌توان ساکت کرد. نه دیروز چنین بوده است و نه امروز چنین است. همه، الگوی حکومتی و مدل دولت موردنظر خویش را ارائه می‌دهند. شیعه نیز باید در این زمینه ایدة خویش را ارائه کند. امروز لیبرالیسم که خود را نقطه پایان تاریخ می‌داند، مدل دولت خویش را مشخص کرده و از مفاهیمی مثل آزادی، دموکراسی، رفاه و امنیت برای تبیین اهداف و برنامه‌های دولت خویش استفاده می‌کند. هدف یا مأموریت دولت مهدوی چیست؟ ما نمی‌توانیم این عرصه را خالی بگذاریم. خالی‌گذاری عرصه و یا عرضه نادرست، هر دو موجب رونق ایده لیبرالیسم و تأخیر در ظهور خواهد شد. عرضه درست و منطقی مدل دولت مهدوی، تک‌تازی تفکر لیبرالیسم و تفکرهای مادی را محدود می‌کند و رقیبی جدی برای آنان به وجود می‌آورد. با عرضه این مدل، برای مردم جهان امکان انتخاب به‌وجود خواهد آمد. اینجاست که پیدا کردن شناخت درست از برنامه دولت مهدوی و تبیین منطقی آن اهمیت می‌یابد. مخاطبان ما در سراسر جهان می‌خواهند بدانند جهان پس از ظهور، چگونه جهانی خواهد بود؟ و دولت ظهور چه ارمغانی برای آنان خواهد داشت؟ تبیین نادرست این موضوع می‌تواند ذائقه اجتماعی را تغییر دهد و انتظارات نادرستی را شکل دهد. این امر، یا به تأخیر در ظهور منجر می‌شود و یا پس از ظهور موجب تضاد میان انتظارات و واقعیت‌ها می‌گردد. در تبیین برنامة دولت ظهور، مهم این نیست که مردم چه می‌پسندند، مهم این است که حقیقت چیست. اگر پس از تشخیص برنامة دولت ظهور، به این نتیجه رسیدیم که میان خواست مردم عصر حاضر و ماهیت دولت مهدوی، همخوانی وجود ندارد، آن‌گاه است که وظیفه منتظران و تکالیف انتظار مشخص می‌شود؛ یعنی باید برای هماهنگ ساختن خواست مردم با ماهیت دولت مهدوی، با برنامه‌ریزی و تدوین طرح‌هایی به فرهنگ‌سازی اقدام نمود.

3ـ2. آسیب‌شناسی: بسیاری از افراد در تبیین ره‌آورد دولت مهدوی از دو عنصر به نام رفاه و امنیت یاد می‌کنند. روایت‌های متعددی نیز در این رابطه وجود دارد. در این روایات آمده است که به هنگام ظهور، زمین، گنجینه‌هایش را بیرون می‌اندازد؛ آسمان، برکاتش را فرومی‌فرستد؛ زمین، یکپارچه سبز و خرم و نعمت فراوان می‌گردد؛ برای مصرف زکات فقیری یافت نمی‌شود و... . درباره امنیت نیز آمده که حتی یک دختر جوان می‌تواند بدون هیچ خطری از شرق به غرب تنها سفر کند و ... .

براساس این متون از رفاه و امنیت به عنوان اساسی‌ترین ره‌آورد دولت ظهور یاد می‌شود. به گونه‌ای که گویا این دولت هیچ برنامه دیگری به جز تأمین رفاه و امنیت ندارد! این ایده، سطح دولت مهدوی را به یک دولت دنیوی که به چیزی جز حیات مادی نمی‌اندیشد، تنزل می‌دهد و در ردیف دیگر ایده‌های مدعی تأمین زندگی بهتر قرار می‌‌دهد. ناظرانی هم که نظریه‌های مختلف پایان تاریخ را مطالعه می‌کنند، تفاوت جدّی میان ایده اسلام و ایده‌های مادی نمی‌بینند.

از سوی دیگر بشر تشنه معنویت، گمشده خود را در میان این ایده‌ها نمی‌یابد. هرچند بشر هیچگاه از نیازهای مادی بی‌نیاز نبوده و نخواهد بود، اما در هیاهوی تمدنی که بر پایة بهره‌های مادی استوار است، بشریت، تشنه معنویت و در جستجوی هویت گمشدة خویش است. در برخی روایات آمده‌است هنگامی حضرت مهدی(ع) ظهور می‌کند که ایده‌های بشری ناکارآمدی خود را نشان داده باشند؛ حال اگر بشر سرخورده از ایده‌های مادی، در مهدویت شیعی نیز همان تمدن مادی را ببیند، گمشده و هویت انسانی خود را در کجا جستجو کند؟

سؤال این است که واقعاً برنامه دولت مهدوی چیست و چه ره‌آوردی برای بشریت دارد؟

3ـ3. نقد: در این‌که گسترش رفاه و امنیت، از جمله ویژگی‌های حکومت حضرت مهدی(ع) می‌باشند، تردیدی نیست. اما سؤال این است که آیا این‌دو، تنها برنامة دولت مهدوی است؟ آیا ارمغان ظهور فقط در رفاه و امنیت خلاصه می‌گردد؟ اکنون در تمدن مادی غرب، از رفاه و امنیت به‌عنوان مهم‌ترین ویژگی‌های حیات انسانی یاد می‌شود. به نظر می‌رسد در این هیاهو، برخی از شیعیان برای این‌که نشان دهند دولت دینی با زندگی در تضاد نیست، بر مفاهیمی از دولت ظهور تمرکز کرده‌اند که با معیارهای قابل قبول برای جهان مادی سازگار باشد. در متون دینی ویژگی‌های متعددی از دولت مهدوی برشمرده شده و به تناسب هرکدام، نامی بر آن نهاده شده که در ادامه به بررسی آنها می‌پردازیم تا بدانیم برنامه دولت ظهور کدام است و ره‌آورد آن چیست. اما مهم این است که بدانیم اگر برنامه دولت ظهور را در رفاه و امنیت خلاصه کنیم، چه تفاوتی میان این دولت و دیگر دولت‌ها خواهد بود؟ و چه دلیلی دارد که بشر از دیگر ایده‌ها روی برتابد و به این ایده روی آورد؟

4ـ3. ویژگی‌های دولت ظهور: اگر بخواهیم مهم‌ترین ویژگی‌های دولت مهدوی را برشماریم، موارد زیر از جمله آنهاست:

الف) دولت عدالت:

عدالت، شایع‌ترین و مشهورترین ویژگی دولت ظهور است. این چیزی است که روایات متعددی هم برآن دلالت دارد. کسانی که رفاه و امنیت را ره‌آورد دولت ظهور می‌دانند، دلیل آن را عدالت محوری آن دولت می‌دانند. اما سؤال این است که آیا عدالت فقط به معنای عدالت اقتصادی است؟ آیا عدالت فقط در قلمرو امور مادی زندگی معنا می‌شود یا عدالت معنای دیگر و قلمرو گسترده‌تری نیز دارد؟

عدالت یعنی هرچیزی را در جای خود قراردادن؛ و این اختصاص به قلمرو اقتصاد و معیشت مردم ندارد. هرچند یکی از قلمروهای آن همین است. پرسش این است که آیا در حال حاضر در حوزه معارف بشری عدالت برقرار است؟ آیا در نظام معرفتی و فکری بشر، هرچیز در جای خود قرار دارد؛ یا در جایی قرار دارد که ما می‌خواهیم نه آنجایی که باید باشد؟ آیا تئوری‌های بشری مطابق با واقعیت‌های نظام هستی پردازش می‌شوند یا مطابق خواسته‌های صاحبان زر و زور و تزویر ساخته و پرداخته می‌گردند؟

متأسفانه بشریت امروز در حال تئوریزه کردن هوای نفس است. بشر امروز هرآنچه را بخواهد عمل کند، دربارة آن تئوری‌پردازی کرده و آن‌را توجیه‌پذیر و گاه اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌دهد. دلیل روشن آن ایده‌ها و نظریه‌های غیردینی و غیرالهی است که توسط به اصطلاح اندیشمندان و روشنفکران پردازش و تولید شده است. بنابراین به وضوح روشن است که امروز در نظام معرفتی بشر عدالت وجود ندارد و یکی از ابعاد عدالت در دولت ظهور، حاکمیت عدالت در نظام معرفتی بشر است.

قلمرو دیگر عدالت، عرصة قانون است. آیا قوانین بشری عدالت محورند؟ آیا در قوانین امروز جهان هر چیز در آنجا که جای اوست قرار دارد؟ اگر هر چیز جایی دارد و برای حفظ کارایی سیستم باید در جای خود قرار گیرد، وظیفه قانون آن است که این مهم را تأمین و از آن پاسداری کند. آیا قوانین امروز دینا برای حفظ جایگاه هرچیز در نظام حیات انسانی است یا اینکه قوانین آن نظمی را که ما می‌پسندیم، ضابطه‌مند می‌سازند؟ متأسفانه در حوزة قانون و قانون‌‌گزاری نیز بشریتِ امروز در حال قانونمند کردن هوس‌های نفسانی است. بشر آنچه را که بخواهد، قانونمند می‌کند تا وجهه‌ای برای آن بتراشد. دلیل آن نیز وجود قوانین دموکراتیکی است که برخلاف دین و گفته خداوند تنظیم شده و می‌شوند. آیا این را می‌توان عدالت نامید؟ آیا عدالت آن چیزی است که قانون می‌گوید یا قانون باید مطابق عدالت باشد؟ بنا بر این می‌بینید که یکی از قلمروهای مهم عدالت، حوزة قانون و قانون‌گذاری که متأسفانه بشریت امروز که متأسفانه بشریت امروز در تحقق عدالت در این حوزه نیز ناتوان بوده است.

حوزة دیگر، مجریان قانون‌اند. قانون اگر عادلانه باشد، برای تحقق آن نیازمند مردان عدالت است. اگر مجریان قانون عادل نباشند، عدالت اجرا نمی‌گردد. امروز مجریان قانون در سطح بین‌الملل چه کسانی هستند؟ اجرای عدالت، مردان خاص خود را لازم دارد که هرکدام باید در جای خود باشند تا عدالت اجرا گردد. اگر علی‌بن ابی‌طالب(ع) که مرد عدالت است، سمت اجرایی نداشته باشد، عدالت الهی چگونه می‌تواند فهم شود و سپس اجرا گردد. عدالت در بعد اجرا یعنی این‌که هرکس در جای خود باشد، نه آن‌جایی که ما برای آنها می‌پسندیم یا خودشان برای خودشان قائل‌اند. امروز دموکراسی غربی در حال حاکم ساختن مجریان هوس‌های جمعی بر سرنوشت بشر است. به وسیله این نوع از دموکراسی‌ها، کسی که مطابق میل مردم باشد و به هوس‌های مردم جامه عمل بپوشاند حاکم می‌گردد. آیا این عدالت است؟

بنابراین اگر دولت ظهور، دولت عدالت است، فقط به معنای عدالت اقتصادی و اجتماعی که ره‌آورد آن رفاه و عدالت باشد، نیست. در این دولت، اندیشه‌های عدالت محور، قوانین عادلانه و مجریان عادل حاکمیت می‌یابند.

ب) دولت عقلانیت:
عقلانیت ویژگی دیگر دولت مهدوی است. دولت ظهور، دولت خِرد و عقلانیت است. هرچند جهان امروز شعار خود را عقلانیت قرار داده است اما عقلانیت واقعی نیست. براساس آنچه در متون دینی آمده عقل یعنی هرچیز را در جای خود قرار دادن. انسان عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد. اینجا است که پیوند عجیبی میان عدالت و عقلانیت مشاهده می‌شود و جای بررسی‌های بیشتری دارد که مجال بحث آن نیست. مهم این است که براساس تعریف، عقل به معنای سیاست بازی نیست. عقل، مایه عبودیت و بندگی است. روزی امام صادق(ع) در تعریف عقل فرمودند:

[ألعقل] ماعبد به الرّحمن واکتسب به الجنان.
عقل، آن چیزی است که به‌وسیله آن خداوند رحمان عبادت می‌شود و بهشت به‌دست می‌آید.

امام(ع) در این بیان نورانی از بود عقل سخن نگفته‌اند بلکه از نمود آن سخن گفته‌اند. پس از این جمله، کسی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: ای پسر رسول خدا! پس آن چیزی که در معاویه قرار داشت چه‌بود؟ حضرت فرمود:
تلک النّکراء و تلک الشّیطنة، هی شبیهة بالعقل و لیست بعقل.
آن شیطنت است و شبیه عقل است نه عقل واقعی.

آنچه اکنون در دنیا تحت عنوان عقلانیت حاکم است، عقلانیت اموی است نه عقلانیت الهی. دولت حضرت مهدی(ع) دولت عقلانیت است. در ادبیات دین، عقلانیت در مقابل جاهلیت قرار دارد (نه در برابر بی‌سوادی) و جاهلیت دو دوره دارد: یکی جاهلیت نخستین که پیش از اسلام بود و با ظهور اسلام رخت بر بست و دیگری جاهلیت واپسین که پیش از دولت حضرت مهدی(ع) وجود دارد و با ظهور آن حضرت برچیده خواهد شد. امروز، جهان غرب، ادعا می‌کند که از جاهلیت گذشته و به تمدن و مدنیت رسیده است، ولی اشتباه می‌کند. بشر امروز همچنان در جاهلیت به سر می‌برد اما جاهلیتی مدرن و پیشرفته . واقعیت این است که گذر بشر از دوره زندگی ابتدایی به دوره زندگی مدرن بوده است. پیشرفت بشر فقط در سخت‌افزار زندگی بوده نه نرم‌افزار آن. این سخت‌افزار مدرن و پیشرفته همچنان تحت برنامه آن جاهلیت است. دولت ظهور خط بطلانی بر جاهلیت کشیده و عقلانیت را برای بشر به ارمغان می‌آورد. این ره‌آورد دولت ظهور است که ارزش بالیدن دارد، نه صرف رفاه و امنیت.

ج) دولت هدایت:
 تعبیر دیگری که از دولت ظهور شده و نشان‌گر ماهیت و برنامه آن است، هدایت مردم است. هدف اساسی امامت، هدایت مردم است نه حکومت بر مردم. در اندیشه‌های بشری هدف اصلی کسب قدرت، شهرت و ثروت است. معاویه پس از امضای قرارداد صلح در یک سخنرانی گفت:
من با شما نجنگیدم تا شما را به نماز و روزه و حج وادارم. من با شما جنگیدم تا بر شما امیر شوم و موفق گشتم.
این ایده اموی است. اما هدف دولت امامت، هدایت مردم است هدف، تکامل انسان‌ها و رشد و تعالی آنها است و به همین خاطر خود را بر مردم تحمیل نمی‌کند چون هدایت با اجبار ناسازگار است.
بنابر آنچه بیان شد، معلوم می‌گردد که محدود کردن دولت ظهور به دولت رفاه و امنیت، نادرست و موجب تنزل شأن آن است.




پی‌نوشت‌ها:

1. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 633، ح 0711.

2. همان، ح 2711 .

3. صحیفه نور، ج 02 ، ص 691 .

4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 794ـ994.

5. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: عباس پسندیده، گفتمان عدالت پیش‌شرط ظهور
مجله موعود، سال ششم، شماره 53، دی و بهمن 1831.

6 . البته هدف امامت، کسب قدرت به معنای قدرت‌طلبی نیست بلکه مراد به دست آوردن
قدرت برای انجام مأموریت الهی که هدایت مردم است می‌باشد. وجود قدرت، شرط تکلیف است
و امام نیز برای انجام رسالت خویش باید قدرت انجام آن‌را داشته باشد. اینجا است که
ضرورت حکومت و حاکمیت یافتن امام مشخص می‌شود. قدرت، برای امامت، هدف نیست بلکه
مقدمه‌ای است که امام را نسبت به انجام رسالت الهی‌اش قادر می‌سازد.

7. همان‌گونه که مشهود است، این نظریه گذشته از آن که برمفهوم انتظار تأثیر منفی می‌گذارد،
مفهوم غیبت را نیز به نادرستی تفسیر می‌کند.

8. محمدباقر مجلسی، همان، ج 1، ص 116، ح 8.


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

جو حاکم در دوران حکومتهاى بنى‏امیه و بنى عباس و نظیر آنها سبب گردید که بسیارى از حقایق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود و در میان مسلمانان ترویج نشود و در مقابل بسیارى از چیزها که در مسیر سیاست آنها قرار مى‏گرفت‏به وجود آمد و تبلیغ شد. نظیر مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.

جلال‏الدین عبدالرحمان سیوطى (1) در حالات یزیدبن عبدالملک بن مروان‏ که بعد از عمر بن عبدالعزیز به حکومت رسید مى‏نویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن‏عبدالعزیز رفتار کنید، اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم دربارى) را پیش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابى نیست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بى‏بندو بارى) برگشت .

زمانى که منصور عباسى از مالک بن انس امام مذهب مالکى خواست کتاب موطا را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار نماید، با او شرط کرد که باید در کتابت از على بن ابى‏طالب(ع) حدیثى نقل ننمایى! و نیز (2) به او گفت: از شواذ بن مسعود و شدائد بن عمر و رخصتهاى ابن عباس‏ اجتناب کن به هر حال در اثر جریانهاى اشاره شده و (3) انزواى امامان: و شهادت، تبعید و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل‏بیت(ع) سبب گردید که مساله مهدویت در میان برادران اهل سنت‏به دست فراموشى سپرده شود و این مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است‏حجت‏بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده امید است دانشمندان اسلامى این حقایق را ترویج کرده و وظیفه الهى خویش را در رابطه با این حقیقت ادا نمایند.

با توجه به آنچه گذشت در این مقاله سعى شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شیعه و اهل سنت درباره امام زمان(ع) متفق‏القول‏اند وحدت نظر دارند. به عبارت دیگر:

اهل سنت نیز مانند شیعه مى‏گویند: مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهانى واحدى تشکیل خواهد داد.

پس به طور خلاصه مى‏توان گفت در این مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسى به اثبات مى‏رسد: در گفتار اول اثبات مى‏شود: مهدى موعود که آمدنش به طور متواتر از رسول‏الله(ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکرى: است و یک شخص مجهول و نامعلومى نیست.

در گفتار دوم با بررسى اقوال تنى چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان(ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و یقین بیان داشته‏اند معلوم مى‏شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بى‏اساس بوده است.

چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آورى شده و نگارنده از این کار دو نظر داشته است‏یکى اینکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذرى نیاورند و نگویند که این مطالب در کتابهاى ما نیست دیگر آنکه مطالعه کنندگان شیعه مذهب را سبب تحکیم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقیده دارند مورد تصدیق اهل سنت نیز مى‏باشد. این مزیت‏به نظر من سبب نزدیک شدن اهل سنت و شیعه نسبت‏به یکدیگر خواهد گردید.

مهدى شخصى ، نه مهدى نوعى

برادران اهل سنت در رابطه با مهدى موعود مى‏گویند: ما به مهدى نوعى عقیده داریم. به عبارت دیگر ما منکر موعود نیستیم . احادیثى که از رسول خدا(ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مى‏گوییم، او هنوز متولد نشده و معلوم نیست چه کسى است اما در آینده متولد مى‏شود و بعد از برزگ شدن قیام مى‏کند و حکومت جهانى واحد تشکیل مى‏دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسین (ع)است. (4)

مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف (5) مى‏گوید: شیعه عقیده دارد مهدى موعود که احادیث صحیحه در رابطه با او وارد شده ، همان پسر حسن عسکرى خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولى صحیح آن است که او هنوز متولد نشده و در آینده متولد شده و بزرگ مى‏شود واو از اشراف آل البیت الکریم است.

ابن ابى الحدید در شرح نهج‏البلاغه (6) ذیل خطبه‏16 مى‏گوید:

اکثر محدثین عقیده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصریح کرده‏اند و شیوخ مابه او اعتراف کرده‏اند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گردید.

ناگفته نماند که: اهل سنت‏بر این گفته خود دلیلى از احادیث‏یا آیات نیاورده‏اند. فقط شهرتى است که در میان ایشان به وجود آمده است و این از نتایج منزوى شدن اهل بیت(ع)و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهى احادیث منقوله در کتب اهل سنت عینا عقیده شعیه را مى‏رساند و در آن احادیث مى‏خوانیم که: مهدى موعود(ع) دوازدهمین امام از ائمه دوازده‏گانه و نهمین فرزند امام حسین(ع) و چهارمین فزرند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است.

و نیز روایات اهل سنت مى‏گویند که آن حضرت در سال 255 هجرى در نیمه‏شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنیا آمده است. بنابراین شیعه و اهل سنت در مهدى موعود شکى ندارند و هر دو عقیده به مهدى شخصى دارند. منتها، دورانهاى تاریک و انزواى اهل بیت و عصر حکومت‏سیاه بنى‏امیه و بنى‏عباس مانع از آن شد که اهل سنت چیزى را که در کتابهاى خود نوشته و نقل کرده‏اند در میان خود شهرت بدهند و مانند شیعه منتظر آمدن مهدى شخصى(ع) باشند.

ما اینک بعضى از دلایلى را که دلالت‏بر مهدى شخصى دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضیح مى‏دهیم:

1- محمد صالح حسینى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل کرده مى‏گوید:

دخلت على النبى (ص) فاذاالحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و فاه و یقول: انت‏سید ابن سیدانت امام ابن امام، نت‏حجة‏ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم. (7)

یعنى داخل محضر رسول خدا(ص) شدم ناگاه دیدم که حسین(ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسین را مى‏بوسید و مى‏فرمود: تو آقایى فرزند آقایى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نه‏نفر حجتى از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.

این حدیث‏شریف صریح است در اینکه مهدى موعود(ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) است على هذا متولد هم شده است. بنابراین حدیث نمى‏شود گفت معلوم نیست مهدى چه کسى است و هنوز متولد نشده است.

عبدالله بسمل‏ نیز همین حدیث را عینا نقل کرده است. (8)

2- ابوالموید موفق خوارزمى حنفى‏ (متوفاى 568) آن را با کمى تفاوت از سلیم بن قیس‏ از سلمان محمدى‏ چنین نقل مى‏کند:

قال دخلت على النبى(ص) واذاالحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و یقول انک سیدابن سیدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم (9)

مهدى موعود(ع) در کلام رسول خدا(ص) به احسن وجه تعیین شده و آن نهمین فرزند امام حسین(ع) است.

3- حافظ شیخ سلیمان حنفى قندوزى حدیث فوق را در ینابیع‏المودة باب 54 ص 168 و نیز در باب‏56 ص 258 از کتاب مودة القربى تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى‏786) نقل کرده است و نیز در باب‏77 ص 445 باز از مودة‏القربى و در باب 94 ، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد(ع) از پدرش امام حسین(ع) نقل کرده که دومى چنین است:

عن على بن الحسین عن ابیه الحسین بن على: دخلت على جدى رسول‏الله(ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فى‏الفضل و المنزلة عندالله سواء

امام مى‏فرماید: به محضر جدم رسول‏الله(ص) داخل شدم مرا روى زانوى خویش نشانید و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختیار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضیلت و مقام پیش خداوند یکسانند.

بنابراین مهدى(ع) یک مهدى معین و نهمین فرزند امام حسین(ع) است.

ناگفته نماند که کتاب مودة ذوى‏القربى‏ تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى‏786) حاوى چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفى همه آن کتاب را در ینابیع‏الموده‏ آورده و آن را باب پنجاه و ششم این کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم‏ حدیث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سلیم بن قیس هلالى از سلمان فارسى از رسول‏الله(ص) نقل کرده است.

پس بنابر آنچه ما به دست آورده‏ایم حدیث فوق در کتابهاى مقتل خوارزمى‏ در ارجح‏المطالب‏ مناقب مرتضوى‏ ، مودة ذوى‏القربى‏ و ینابیع المودة‏ نقل شده است و دلالت‏بر مهدى شخصى دارد یعنى مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است.

4- حموئى جوینى شافعى از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:

سمعت رسول الله(ص) یقول انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون‏ (10)

شنیدم که حضرت مى‏فرمود من ، على ، حسن ، حسین ، و نه نفر از فرزندان حسین همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستیم‏.

و نیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است (11) وهمچنین در ینابیع المودة‏ (12) از کتاب مودة القربى‏ (مودت دهم) واز فرائدالسمطین (13) نقل شده است.

از این حدیث نیز روشن مى‏شود که مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است و اگر بگویند چه مانعى دارد که فرزند امام حسین باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مى‏گوییم به قرینه روایات گذشته و روایات آینده، نه نفر پشت‏سر منظورند. یعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسین(ع) است.

5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در کتاب الاتحاف بحب‏الاشراف‏ (14) وابن صباغ مالکى در فصول المهمة‏ (15) نقل مى‏کنند که:دعبل‏بن‏على‏خزاعى مى‏گوید: چون به محضر حضرت رضا(ع) رسیدم و در ضمن قصیده خود این دو شعر را خواندم که

: خروج امام لا محالة خارج یقوم على اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزى على النعماء النقمات

حضرت رضا(ع) با گریه سرش را بلند کرد و فرمود: اى دعبل! در این دو شعر جبرئیل به زبان تو سخن گفته است آیا مى‏دانى آن امام کدام است که قیام مى‏کند؟ گفتم: نمى‏دانم، فقط شنیده‏ام که امامى از شما اهل بیت قیام کرده زمین را پر از عدل خواهد کرد.

فقال: یا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة‏القائم المنتظر فى غیبة المطاع فى ظهوره و لو لم یبق من‏الدنیا الایوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاء الارض عدلا کما ملئت جورا.

اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غیبت مورد اطاعت‏خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز ، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمین را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.

شایان ذکر است که این حدیث را شیخ‏الاسلام حموئى در فرائدالسمطین از ابوالصلت عبدالسلام هروى (16) و حافظ قندوزى حنفى از فوائد حموئى شافعى (17) نقل کرده است

6- شیخ‏الاسلام حموئى جوینى شافعى در فرائد السمطین (18) از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] على‏بن‏موسى‏الرضا(ع) فرمود کسى که ورع ندارد، دین ندارد و کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد و ان اکرمکم عندالله اتقیکم‏ یعنى عمل کننده‏تر به تقیه. گفته شد یابن رسول‏الله تا کى تقیه کنیم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسى تا قبل از خروج قائم تقیه را ترک کند از مانیست .

فقیل له یابن رسول‏الله و من القائم منکم اهل البیت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سیدة الاماء یطهر الله به الارض من کل جور و یقدسها من کل ظلم و هوالذى یشک الناس فى ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره‏

گفته شد یابن رسول‏الله کدامیک از شمااهل بیت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من ، پسر خانم کنیزان . خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالى مى‏گرداند. او همانست که مردم در ولایت وى شک کنند و او صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین بانورش روشن مى‏گردد.

او همانست که زمین براى وى پیچیده شود و براى وى سایه‏اى نباشد و او همان است که منادى درباره وى از آسمان ندا مى‏کند. ندایى که خدا آن را به گوش همه اهل زمین مى‏رساند. منادى مى‏گوید:بدانید حجت‏خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شوید که حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل که مى‏فرماید:

ان نشا ننزل علیهم من‏السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین‏ (19)

این حدیث مانند حدیث‏سابق دلالت‏بر مهدى معین دارد.

حافظ قندوزى همین حدیث را از فرائد السمطین نقل کرده و مى‏گوید:

قال الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینى الحموئى الشافعى فى کتابه فرائد السمطین عن دعبل الخزاعى ... (20)

7- ابن صباغ مالکى در الفصول‏المهمه‏ (21) که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مى‏گوید:

و روى ابن‏الخشاب فى کتابه موالید اهل بیت‏یرفعه بسنده الى على‏بن‏موسى‏الرضا(ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابى محمد الحسن بن على و هو صاحب الزمان القائم المهدى‏

ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى در کتاب خود که سندش را به امام رضا(ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسکرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است‏.

8 - شیخ الاسلام حموئى شافعى در فرایدالسمطین (22) و موفق بن احمد خوارزمى حنفى در کتاب مقتل‏الحسین‏ (23) (ع) نقل مى‏کنند از ابى‏سلمى که شترچران رسول خدا(ص) بود (24) مى‏گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که مى‏فرمود: در شب معراج از خداى جلیل خطاب آمد:

آمن الرسول بما انزل الیه من ربه‏ (25)

گفتم: والمومنون‏ خطاب رسید: راست گفتى اى محمد ، کدام کس را در میان امت‏خود گذاشتى؟ گفتم:بهترین آنها را خطاب رسید: على‏بن‏ابى‏طالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! خطاب رسید: یا محمد! من توجه کردم به زمین، توجه کاملى و تو را از اهل زمین اختیار کردم. نامى از نامهاى خود رابراى تو مشتق کردم. من یاد نمى‏شوم، مگر آنکه تو هم با من یادشوى .منم محمود و تویى محمد.

بعد دفعه دوم به زمین نظر کردم از آن على‏ را برگزیدم و نامى از نامهاى خود براى او مشتق کردم و منم اعلى و اوست على یا محمد! من تو را و على ، فاطمه و حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم (26) و ولایت‏شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه کردم . هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اى محمد! اگر بنده‏اى از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و یا مانند مشک خشکى گردد. پس در حال انکار لایت‏شما پیش من آید ، او را نمى‏آمرزم تا اقرار به ولایت‏شما کند. اى محمد! آیا میخواهى اوصیاى خود را ببینى؟ گفتم: آرى بار خدایا ، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:

فالتفت فاذا انا بعلى و فاطمه والحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و المهدى فى ضحضاح من نور قیاما یصلون و هو - یعنى‏المهدى - فى وسطهم کانه کوکب درى و قال یا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتى و جلالى انه الحجة‏الواجبة لا ولیائى والمنتقم من اعدائى‏.

من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه دیدم: على ، فاطمه ، حسن ، حسین ، محمد بن على ، باقر ، جعفربن محمد صادق ، موسى بن جعفر کاظم ، على بن موسى‏الرضا، محمد بن على جواد ، على بن محمد هادى ، حسن بن على عسکرى و مهدى در دریایى از نور ایستاده و نماز مى‏خوانند و مهدى در وسط آنها مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمد ! اینها حجتها هستند، مهدى منتقم عترت توست . به عزت و جلال خودم قسم او حجتى است که ولایتش بر اولیاى من واجب است و او انتقام گیرنده از دشمنان من است‏.

حافظ حنفى قندوزى ، این حدیث‏شریف را در ینابیع المودة‏ (27) از خوارزمى نقل کرده‏و مى‏گوید: حمویى نیز در فرائد آن را نقل کرده است و در ینابیع به جاى والمهدى‏ عبارت و محمد المهدى بن الحسن‏ آمده است. این حدیث گذشته از دلالت‏بر مهدى شخصى حاوى اسامى مبارک همه امامان صلوات‏الله علیهم اجمعین - است.

9- موفق بن احمد خوارزمى‏ در مقتل الحسین‏ (28) و شیخ الاسلام حمویى شافعى‏ در فرائدالسمطین‏ (29) سعید بن بشیر از على ابن ابى‏طالب(ع) نقل کرده‏اند که فرمود:

قال رسول‏الله(ص)انا واردکم على الحوض و انت‏یا على‏الساقى و الحسن الرائد (30) والحسین الامر و على‏بن الحسین الفارط و محمد بن على‏الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسى بن جعفر محصى المحبین و المبغضین و قامع المنافقین و على بن موسى معین المؤمنین و محمد بن على منزل اهل الجنة فى درجاتهم و على بن محمد خطیب شیعته و مزوجهم الحور العین والحسن بن على سراج اهل‏الجنة یستضئون به والمهدى شفیعهم یوم‏القیامه حیث لایاذن‏الله الا لمن یشاء و یرضى‏.

من پیشتر از شما وارد (31) حوض کوثر مى‏شوم تو یا على ساقى کوثر هستى و حسن مدیر آنست ، حسین فرمانده آن مى‏باشد، على بن الحسین سابق بردیگران در رسیدن به آن ، امام باقر مقسم آن ، جعفر صادق سوق‏دهنده به آن ، موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایل‏کننده منافقان ، على بن موسى یار مؤمنان ، محمد بن على جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى ، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، حسن بن على عسکرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایى آن روشنایى مى‏گیرند و مهدى موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانى که خدا اجازه شفاعت نمى‏دهد مگر به کسى که بخواهد و از او راضى باشد.

این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنت‏به صورت قبول ، آن را نقل کرده‏اند حاوى نامهاى پاک دوازده امام: است.

10- حافظ سلیمان قندوزى از جابربن یزید جعفى نقل کرده مى‏گوید: شنیدم جابر بن عبدالله انصارى مى‏گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود:

یا جابر! ان اوصیایى و ائمة المسلمین من بعدى اولهم على ، ثم‏الحسن ، ثم الحسین، ثم على بن الحسین ، ثم محمد بن على المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فاذالقیتة فاقرئه منى‏السلام ، ثم جعفربن محمد، ثم موسى بن جعفر ، ثم على بن موسى ، ثم محمد بن على ، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على ،ثم القائم، اسمه اسمى و کنیه کنیتى ابن الحسن بن على ذاک الذى یفتح‏الله على یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک‏الذى یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان‏ (32)

اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمین بعد از من اول آنها على بن ابى‏طالب است. بعد از او حسن ، بعد از او حسین ، بعد از او على بن حسین ، بعد از او محمد بن على معروف به باقر . اى جابر! تو او را درک خواهى کرد و چون به خدمتش رسیدى سلام مرا برسان ، بعد از او جعفر بن محمد ، بعد از او موسى‏بن جعفر ، بعد از او على بن موسى ، بعد از او محمد بن على، بعد از او على بن محمد ، بعد از او حسن بن على، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنیه‏اش کنیه من است پسر حسن بن على ، او همانست که خدا با دست وى شرق و غرب زمین را فتح مى‏کند، او همانست که از دوستان خویش مدت زیادى غایب مى‏شود، تا حدى که در اعتقاد به امامت او باقى نمى‏ماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ایمان امتحان کرده است‏

جابر مى‏گوید: گفتم یا رسول‏الله! آیا مردم در زمان غیبت از وجود وى منتفع مى‏شوند؟ فرمود: آرى به خدایى که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایى مى‏گیرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره مى‏برند با آنکه زیر ابرهاست. اى جابر! اینکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مى‏باشد آن را اظهار مکن مگر به کسى که اهلیت دارد.

در اینجا بدلیل ضیق مجال به ذکر موارد یادشده اکتفا کرده و طالبان را براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب اتفاق در مهدى موعود از همین نگارنده ارجاع مى‏دهیم.

________________________________________

پى نوشتها


 

1- جلال‏الدین عبدالرحمان سبوطى ، تاریخ الخلفاء ص‏246

2- امام الصادق و المذاهب الاربعه ج 2 ، ص 555 به نقل از مقدمة البیض ابن عبدالبر، ص‏9

3- مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطیف

4- منظور ما از مهدى نوعى‏ همین است و گر نه اهل سنت نیز آن حضرت را فاطمى و حسینى مى‏دانند

5 - بشراوى ، الاتحاف ، باب خامس ص 180 ذیل فصل الثانى عشر من‏الائمه ابوالقاسم محمد

6- ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 281

7- محمد صالح حسینى ترمذى ، مناقب مرتضوى باب دوم ص‏139

8- عبدالله بسمل ، ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر ص‏436

9- مقتل الحسین ، خوارزمى ، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسین، ص‏146

10- فرائدالسمطین ، ج 2، ص 132 ، حدیث 430

11- همان مدرک، 2، ص‏313، حدیث‏563

12- ینابیع‏المودة باب 58 ، ص 258

13- فرائد السمطین، باب‏77 ، ص 445

14- الاتحاف بحب الاشراف ، ط ادبیه مصر، ص‏146، 165

15- فصول المهمه، فصل 8 ، ص 265

16- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص‏337 ، حدیث 591

17- ینابیع المودة ، باب 80 ، ص 454

18- فرائد السمطین ، ج 2، ص‏336 ، حدیث 590

19- ما اگر بخواهیم از آسمان مشیت آیت قهرى نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار ایمان فرود آرند (سوره شعراء، آیه 4)

20- ینابیع المودة ، باب 80، ص 454 و باب‏86 ، ص 471

21- فصول المهمه ، فصل ثانى عشر ، ص‏309 ، 310

22- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص‏319 ، حدیث 571

23- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن ، و الحسین ، ص‏96

24- ابن اثیر در اسدالغابه‏ مى‏گوید: ابوسلمى چوپان شتران رسول خدا(ص) بود ، نامش را حریث‏ گفته‏اند. ابن حجر نیز در الاصابه‏ چنین گفته است:ناگفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل کرده است.

25- سوره بقره ، آیه 285

26- در نسخه فرائد شبح‏ و در نسخه مقتل خوارزمى من سنح نور من نورى‏ است .

27- ینابیع المودة ، باب‏93 ، ص‏487

28- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسین ، ص 94

29- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 321 ، حدیث 572

30- در لفظ مقتل الحسین الزائد با زاء است‏یعنى دورکننده دشمنان از حوض

31- وارد کسى است که قبل از قافله وارد محلى مى‏شود نظیر فارسلوا واردهم فادلى دلوه‏.

32- ینابیع المودة ، باب 94 ، ص

على اکبر قرشى


 


 


[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

 سیری‌ گذرا در کتب‌ مقدسه‌ ادیان‌ و مذاهب‌ مختلف‌ جهان، هر پژوهشگر با انصافی‌ را به‌ پذیرش‌ این‌ حقیقت‌ ناگزیر می‌سازد که‌ اعتقاد به‌ ظهور مصلحی‌ که‌ در آخرالزمان‌ ظهور کرده، جهان‌ را پُر از عدل‌ و داد خواهد کرد، یک‌ اعتقاد جهانی‌ و همگانی‌ است‌ و همه‌ پیامبران‌ از طرف‌ آفریدگار توانا به‌ قوم‌ خود نوید داده اند که‌ سرانجام‌ مصلحی‌ غیبی‌ ظهور کرده، طومار جنایتها و خیانتها را در هم‌ پیچیده‌ حکومت‌ واحد جهانی‌ را بر اساس‌ عدالت‌ و آزادی‌ واقعی‌ بنیاد خواهد نهاد. از این‌ رهگذر پیروان‌ راستین‌ همه‌ ادیان‌ آسمانی‌ در انتظار آن‌ مصلح‌ بزرگ‌ دقیقه‌ شماری‌ می‌کنند و نوید ظهور آن‌ انقلابگر پیروز در همه‌ کتابهائی‌ که‌ از نظر پیروانشان‌ کتاب‌ آسمانی  شناخته‌ می‌شود، یافت‌ می‌شود، که‌ در اینجا به‌ چند نمونه‌ کوتاه‌ اشاره‌ می‌کنیم:


1 - زبـور:
قرآن‌ کریم‌ تعبیری‌ را از زبور نقل‌ می‌کند که‌ در زبور فعلی‌ عینا‌ موجود است. قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید:
 وَ لَقَد کَتَبنا فی‌ الزَبور مِن‌ بَعد الذِکر انَ‌ الارضَ‌ یرثُها عبادیَ‌ الصالحونَ.  1
 علاوه‌ بر ذکر(تورات) در زبور نیز نوشتیم‌ که‌ بندگان‌ صالح‌ من‌ وارث‌ زمین‌ خواهند شد. 
و اینک‌ متن‌ زبور:
  زیرا که‌ شریران‌ منقطع‌ خواهند شد، و اما منتظران‌ خداوند، وارث‌ زمین‌ خواهند شد. هان‌ بعد از اندک‌ زمانی‌ شریر نخواهد بود، در مکانش‌ تا‌مل‌ خواهی‌ کرد و نخواهد بود. و اما حلیمان‌  وارث‌ زمین‌ خواهند شد...زیرا که‌ بازوان‌ شریر شکسته‌ خواهد شد. و اما صالحان‌ را خداوند تا‌یید می‌کند. خداوند روزهای‌ کاملان‌ را می‌داند و میراث‌ آنها خواهد بود، تا ابد الاباد.  2
و در جای‌ دیگر می‌فرماید:
 قومها را به‌ انصاف‌ داوری‌ خواهد کرد. آسمان‌ شادی‌ کند و زمین‌ مسرور گردد. دریا و پری‌ آن‌ غرش‌ نمایند. صحرا و هر چه‌ در آن‌ است‌ به وجد آید. آنگاه‌ تمام‌ درختان‌ جنگل‌ ترنم‌ خواهند نمود به‌ حضور خداوند. زیرا که‌ می‌آید. زیرا که‌ برای‌ داوری‌ جهان‌ می‌آید. رُبع‌ مسکون‌ را به‌ انصاف‌ داوری‌ خواهد کرد.  3 نویدهای‌ مصلح‌ غیبی‌ در زبور بسیار فراوان‌ است، طالبین‌ می‌توانند به‌ متن‌ مزامیر که‌ در ضمن‌ عهد عتیق چاپ‌ شده، مراجعه‌ فرمایند.


2  تـورات‌:
نویدهای‌ مصلحی‌ که‌ در آخرالزمان‌ ظهور کرده‌ جهان‌ را پر از عدل‌ و داد کند. در تورات‌ و دیگر کتابهای‌ مندرج‌ در عهد عتیق بسیار فراوان‌ است‌ که‌ به‌ سه‌ نمونه‌ کوتاه‌ بسنده‌ می‌کنیم: در  کتاب‌ اشعیا نبی‌ می‌خوانیم:
 مسکینان‌ را به‌ عدالت‌ داوری‌ خواهد کرد...گرگ‌ با بره‌ سکونت‌ خواهد کرد، پلنگ‌ با بزغاله‌ خواهد خوابید...و در تمامی‌ کوه‌ مقدس‌ من، ضرر و فسادی‌ نخواهند کرد، زیرا که‌ جهان‌ از  معرفت‌ خداوند پر خواهد شد.  4
و در کتاب‌ دانیال‌ نبی‌ می‌خوانیم‌ که‌ خداوند خطاب‌ به‌ حضرت‌ دانیال‌ می‌فرماید:
 و در آن‌ زمان‌ میکائیل، امیر عظیمی‌ که‌ برای‌ پسران‌ قوم‌ تو ایستاده (قائم) است‌ خواهد برخاست...و بسیاری‌ از انکه‌ در خاک‌ زمین‌ خوابیده‌اند، بیدار خواهند شد...انکه‌ بسیاری‌ را به‌  عدالت‌ رهبری‌ می‌نمایند مانند ستارگان‌ خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو ای‌ دانیال! کلام‌ را مخفی‌ دار و کتاب‌ را تا آن‌ زمان‌ مهر کن. بسیاری‌ به‌ سرعت‌ تردد خواهند نمود... خوشا بحال‌  آنان‌ که‌ انتظار کشند.  5
و در کتاب‌ حبقوق‌ نبی‌ آمده‌ است:
 اگر چه‌ تا‌خیر نماید برایش‌ منتظر باش، زیرا که‌ البته‌ خواهد آمد و درنگ‌ نخواهد کرد...بلکه‌ جمیع‌ امتها را نزد خود جمع‌ می‌کند و تمامی‌ قوم‌ها را برای‌ خویشتن‌ فراهم‌ می‌آورد.  6


3  انجیـل:‌
بیشتر نویدهای‌ انجیل‌ به‌ تعبیر  پسر انسان  است، که‌ این‌ تعبیر طبق‌ نوشته‌ مسترهاکس‌ آمریکائی، بیش‌ از 80 بار در انجیل‌ و ملحقات‌ آن‌ (عهد جدید) تکرار شده‌ که‌ فقط‌ 30 مورد آن‌
 با حضرت‌ عیسی‌ (ع) قابل‌ تطبیق‌ است 7 و 50 مورد دیگر آن‌ از نجات‌ دهنده‌ای‌ سخن‌ می‌گوید که‌ در آخرالزمان‌ ظهور خواهد کرد. عیسی‌ (ع) نیز با او خواهد آمد. و او را جلال خواهد
 داد. و اینک‌ چند نمونه‌ از متن‌ اناجیل:
 همچنانکه‌ برق‌ از مشرق‌ ساطع‌ شده‌ تا به‌ مغرب‌ ظاهر می‌شود، ظهور پسر انسان‌ نیز چنین‌ خواهد شد...انگاه‌ علامت‌ پسر انسان‌ در آسمان‌ پدید گردد و در آن‌ وقت‌ جمیع‌ طوایف‌  زمین‌ سینه‌ زنی‌ کند و پسر انسان‌ را ببینند که‌ برابرهای‌ آسمان‌ با قوت‌ و جلال‌ می‌آید... اما از آن‌ روز و ساعت‌ هیچکس‌ اط‌لاع‌ ندارد، حتی‌ ملائکه‌ آسمانی...لهذا شما نیز حاضر  باشید، زیرا در ساعتی‌ که‌ گمان‌ نبرید پسر انسان‌ می‌آید.  8
و در جای دیگری می گوید:
 در آن‌ وقت‌ فرشتگان‌ خود را از جهات‌ اربعه‌ از انتهای‌ زمین‌ تا به‌ اقصای‌ فلک‌ فراهم‌ خواهد آورد...ولی‌ از آن‌ روز و ساعت‌ غیر از پدر هیچکس‌ اط‌لاع‌ ندارد، نه‌ فرشتگان‌ در آسمان‌ و نه‌  پسر هم، پس‌ بر حذر باشید و بیدار شده‌ دعا کنید، زیرا نمی‌دانید که‌ آن‌ وقت‌ کی‌ می‌شود.  9
و نیز می فرماید:
 کمرهای‌ خود را بسته، چراغهای‌ خود را افروخته‌ بدارید...خوشا به‌ حال‌ آن‌ غلامان‌ که‌ آقای‌ ایشان‌ چون‌ آید ایشان‌ را بیدار یابد...پس‌ شما نیز مستعد‌ باشید، زیرا در ساعتی‌ که‌ گمان‌  نبرید پسر انسان‌ می‌آید.  10


4 - کتب‌ مقدّسه‌ هندوها:
در کتب‌ مقدسه‌ای‌ که‌ در میان‌ هندوها به‌ عنوان‌ کتاب‌ آسمانی شناخته‌ شده: اشارات‌ فراوانی، به‌ مصلح‌ آسمانی‌ منتظر هست‌ که‌ به‌ چند نمونه‌ بسنده‌ می‌کنیم:
 کالکی، مظهر دهم‌ و یشنو، در انقضای‌ کلی‌ یا عصر آهن‌ سوار بر اسب‌ سفیدی‌ در حالیکه‌ شمشیر برهنه‌ درخشانی‌ به‌ صورت‌ ستاره‌ دنباله‌ دار در دست‌ دارد، ظاهر می‌شود، و  شریران‌ را تماما‌ هلاک‌ می‌سازد و خلقت‌ را از نو تجدید، و پاکی‌ را رجعت‌ خواهد داد.  11
و در جای دیگری می گوید:
 دور دنیا تمام‌ شود به‌ پادشاه‌ عادلی‌ در آخرالزمان‌ که‌ پیشوای‌ ملائکه‌ و پریان‌ و آدمیان‌ باشد. حق‌ و راستی‌ با او باشد. آنچه‌ در دریاها و زمینها و کوهها پنهان‌ باشد، همه‌ را به‌ دست‌  آورد و از آسمانها و زمین‌ آنچه‌ باشد خبر می‌دهد. از او بزرگتر کسی‌ به‌ دنیا نیاید.  12
و نیز در جای دیگری می گوید:
 پادشاهی‌ و دولت‌ دنیا به‌ فرزند سید خلائق‌ در دو جهان‌ (کشن) تمام‌ شود و کسی‌ باشد که‌ بر کوههای‌ مشرق‌ و مغرب‌ حکم‌ براند و فرمان‌ کند و برابرها سوار شود و فرشتگان‌  کارکنان‌ او باشند، جن‌ و انس‌ در خدمت‌ او شوند و از سودان که‌ زیر خط‌ استوا است‌ تا سرزمین‌ تسعین که‌ زیر قطب‌ شمالی‌ است، و ماورا‌ بحار را صاحب‌ شود و دین‌ خدا زنده‌ گردد. و  نام‌ او  ایستاده  (قائم) باشد و خداشناسی‌ باشد.  13


5 - کتب‌ مقدّسه‌ مانـویه:‌
در کتاب‌  شابوهرگان  کتاب‌ مقدس‌ مانویه، نام‌  خردشهر ایزد  آمده‌ که‌ باید در آخرالزمان‌ ظهور کند و عدالت‌ را در جهان‌ بگسترد. همچنین‌ در تعالیم‌ مانی‌ از مرد بزرگواری‌ بحث شده  که دوازده جانشین دارد و بوسیله آنها ارواحی که شایستگی دارند به‌ بهشت‌ راه‌ می‌یابند. 14


6 - کتب‌ مقدسه‌ زردشتیان‌:
موعود آخرالزمان‌ در اوستا  استوت‌ ارت  یا  سوشیانت  نامیده‌ می‌شود، که‌ در پهلوی‌  سوشیانس  گویند. سوشیانس‌ به‌ معنای‌ سودمند است‌ و در گاتها به‌ معنای‌ رهاننده‌ یا نجات‌ دهنده‌ ذکر شده‌ است. در منابع‌ زردشتی‌ هر کجا سوشیانت‌ مطلق‌ آمده، آخرین‌ موعود اراده‌ شده‌ است.  نویدهای‌ مربوط‌ به‌ موعود آخرالزمان‌ در متن‌ اوستا موجود است‌ و در میان‌ منابع‌ زردشتی‌ در کتاب‌ هفتم‌ دینکرد بیش‌ از همه‌ از ظهور سوشیانت‌ بحث‌ شده‌ است:
 چاره‌ و درمان‌ جمیع‌ دردها و رنجها با اوست، رنج‌ و بیماری‌ و پیری‌ و ظلم‌ و بی دینی‌ و فساد را ریشه‌ کن‌ سازد. مردمان‌ ناپاک‌ را نابود سازد و همه‌ آنها را براندازد.  15
و در جای دیگری می گوید:
 سوشیانت‌ (نجات‌ دهنده‌ بزرگ) دین‌ را به‌ جهان‌ رواج‌ دهد، فقر و تنگدستی‌ را ریشه‌ کن‌ سازد، ایزدان‌ را از دست‌ اهریمنان‌ نجات‌ داده، مردم‌ جهان‌ را همفکر و هم‌ گفتار و هم‌ کردار  سازد.  16


7  جیـن‌هـا:
در کتب‌ مقدسه‌ جین‌ها آمده‌ است:
 هنگامی‌ که‌ فساد و انحطاط‌ و تباهی‌ جهان‌ را فرا گیرد شخص‌ کاملی‌ که‌ آن‌ را  تیرتنگو  (نوید دهنده) گویند، ظهور کرده، تباهی‌ را از بین‌ می‌برد و پاکی‌ و صافی‌ را از نو برقرار  می‌سازد.  17


8 - برهمائیان:‌
در کتب‌ مقدسه‌ برهمائیان‌ از ظهور  ویشنو  نویدهای‌ فراوانی‌ هست:
 ویشنو در میان‌ مردم‌ ظاهر می‌گردد...او از همه‌ کس‌ قویتر و نیرومندتر است... در یک‌ دستِ‌ ویشنو شمشیری‌ به‌ مانند ستاره‌ دنباله‌ دار و در دست‌ دیگر انگشتری‌ درخشنده‌ دارد.  هنگام‌ ظهور وی، خورشید و ماه‌ تاریک‌ می‌شوند و زمین‌ خواهد لرزید.  18


9 - چینیان:‌
در  مهابهارت  یک‌ فصل‌ تمام‌ به‌  کریشنا  اختصاص‌ داده‌ شده، و  بهگود گیتا  شرح‌ و بسط‌ همان‌ فصل‌ است. در  مهابهارت  پس‌ از تقدیس‌ فراوان‌ از کریشنا چنین‌ آمده‌ است:
 کریشنا ظهور کرده‌ جهان‌ را نجات‌ می‌دهد.  19


10 - ملل‌ مختلف‌ جهان:‌
پس‌ از یک‌ بررسی‌ عمیق‌ در تاریخ‌ زندگی‌ و اعتقادات‌ ملل‌ مختلف‌ جهان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ همه‌ ملل‌ مختلف‌ بر اساس‌ اعتقاداتی‌ که‌ از کتابهای‌ مذهبی‌ یا رجال‌ دینی‌ خود فراگرفته‌اند، در انتظار مصلحی‌ هستند که‌ در آخرالزمان‌ ظهور کرده‌ جهان‌ را پر از عدل‌ و داد خواهد نمود: اسن‌ها، اسلاوها، سلت‌ها، ژرمنها، اهالی‌ صربستان‌ و اقوام‌ اسکاندیناوی‌ در انتظار ظهور موعودهائی‌ به‌ نامهای‌ مختلف، چون:  آرتور ،  اودین ،  کالویبرک ،  مارکوکرالیویچ ،   بوخص ،  بوریان‌ بورویهم  و عناوین‌ دیگر، می‌باشند که‌ معتقدند موعودهایشان‌ روزی‌ ظهور کرده، به‌ جنایتها و خیانتهای‌ جهان‌ خاتمه‌ داده، عدالت‌ و داد را در جهان‌ گسترش‌ خواهند  داد.     
================================================
پی نوشتها
================================================
1 - انبیا 105
2 - مزامیر، مزمور 37،
3-  مزامیر، مزبور 96
4 - کتاب اشعیا نبی فصل 11
5 -کتاب دانیال نبی فصل 12
6 - کتاب حبقوق نبی فصل 2
7-  قاموس مقدس ص 219
8-  انجیل متی فصل 24
9-  انجیل مرقس فصل 13
10-  انجیل لوقا فصل 12
11-  اوپانشیاد ص 737
12-  باسک از کتب مقدسه هندوها
13-  شاکمونی از کتب مقدسه هندوها
14-  شابوهرگان ترجمه مولر
15-  سوشیانت ص 104
16- جاماسب نامه ص 121
17-  اوپانیشاد مقدمه ص 54
18-  ریک ودا ماندالای 4، 16 و 24
19-  اوپانیشاد ص


 


 


[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


اعتقاد به نجات‏بخش موعود منجى‏، به عنوان انسان برترى که در آخرالزمان زمین را از عدالت پر مى‏سازد و انسانهاى در بند را رهایى مى‏بخشد، در همه ادیان و مذاهب وجود دارد. اما آنچه که در این میان شیعه را متمایز ساخته، این است که در این مذهب منجى موعود تنها به عنوان یک آرمان مطرح نیست‏بلکه او به عنوان تداوم‏بخش رسالت انبیا، وارث اولیاى الهى و در یک کلام حجت‏خدا بر روى زمین نیز مطرح است; حجتى که زنده، شاهد و ناظر بر اعمال آدمیان است. و بنابراین نقش او در زندگى فردى و اجتماعى انسانها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمى‏شود و وجود او در لحظه لحظه زندگى ساکنان زمین نقش دارد.

براى درک مفهوم حجت‏ و روشن شدن تفاوت میان این دو اعتقاد; یعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان منجى‏ و یا اعتقاد به او به عنوان حجت‏ و منجى‏ لازم است که جایگاه این واژه را در قرآن و روایات مورد بررسى قرار دهیم; اما پیش از آن نگاهى اجمالى خواهیم داشت‏به معناى لغوى حجت.

حجت در لغت
حجت‏ در لغت‏به معنى دلیل، برهان و راهنما است. به عبارت دیگر آنچه به آن دعوى یا مطلبى را ثابت کنند حجت گویند. (1)

مرحوم راغب اصفهانى نیز حجت را اینگونه معنا کرده است:

الدلالة‏المبینة للمحجة اى‏المقصدالمستقیم والذى یقتضى صحة احدالنقیضین.

راهنمایى آشکار به راه مستقیم و آنچه که به وسیله آن مى‏توان به درستى یکى از دو مخالف پى برد. (2)

حجت در قرآن
در آیات متعددى از قرآن کریم کلمه حجت‏ به کار رفته که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على‏الله حجة بعدالرسل و کان‏الله عزیزا حکیما. (3)

پیامبرانى مژده‏دهنده و بیم‏دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.

در این آیه خداوند هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت‏به مردم و سد کردن راه استدلال و بهانه‏جویى بر آنها، دانسته است، بنابراین مى‏توان گفت که انبیا حجت‏ خدا بر مردم‏اند و با آمدن آنها دیگر کسى نمى‏تواند در درگاه خدا مدعى شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادى.

در آیه دیگرى مى‏خوانیم:

قل فلله‏الحجة‏البالغة فلو شاء لهدیکم اجمعین. (4)

بگو: خاص خداست دلیل محکم و رسا، اگر مى‏خواست همه شما را هدایت مى‏کرد.

حجت در روایات

در روایات شیعه نیز حجت‏ جایگاه خاصى دارد; تا آنجا که مرحوم کلینى در مجموعه گرانقدر الکافى‏ بخشى دارد با عنوان کتاب الحجة‏ که در آن با بیان دهها روایت ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است. در اینجا به برخى از روایاتى که در این زمینه وارد شده‏اند، اشاره مى‏کنیم:

امام على، علیه‏السلام، در بیان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى‏فرماید:

اللهم بلى، لا تخلواالارض من قائم لله بحجة; اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته... (5)

بلى، زمین تهى نماند از کسى که حجت‏بر پاى خداست، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست. تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود...

امام باقر، علیه‏السلام، در روایتى مى‏فرماید:

و الله ما ترک‏الله ارضا منذ قبض آدم، علیه‏السلام، الا و فیها امام یهتدى به الى‏الله و هو حجته على عباده، و لا تبقى‏الارض بغیر امام حجته لله على عباده. (6)

به خدا سوگند که خداوند از روزى که آدم، علیه‏السلام، قبض [روح] شد، هیچ سرزمینى را از پیشوایى که [مردم] به وسیله او به سوى خدا هدایت مى‏شوند، خالى نگذاشته است. این پیشوا حجت‏خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامى که حجت‏خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى‏ماند.

امام صادق، علیه‏السلام، نیز در این باره مى‏فرماید:

ان‏الحجة لا تقوم لله عز و جل على خلقه الا بامام حتى [حى] (7) یعرف. (8)
حجت‏خدا بر آفریدگانش تنها با امام [زنده‏اى]که شناخته‏شود، اقامه مى‏شود.

همچنین آن حضرت در پاسخ این پرسش که: آیا زمین بدون امام باقى مى‏ماند؟ مى‏فرماید:

لو بقیت‏الارض بغیر امام لساخت. (9)
اگر زمین بدون امام بماند، [اهلش را] در خود فرو مى‏برد.

امام هادى، علیه‏السلام، نیز مى‏فرماید:

ان‏الارض لا تخلو من حجة و انا والله ذلک‏الحجة. (10)
زمین هرگز از حجت‏خالى نمى‏ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم.

حجت در ادعیه و زیارات
در دعاهایى که از ائمه، علیهم‏السلام، وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت‏برمى‏خوریم; از جمله در قسمتى از دعاى معروفى که خواندن آن در زمان غیبت‏سفارش شده، آمده است:
... اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم‏تعرفنى‏حجتک‏ضللت‏عن‏دینى. (11)

بار خدایا، مرا با حجت‏خود آشنا ساز; که اگر مرا با حجتت آشنا نکنى از دینم گمراه مى‏شوم.

در قسمتى از زیارت آل یاسین‏ که از امام عصر، علیه‏السلام، نقل شده، پس از آنکه تک تک امامان را به عنوان حجت‏خدا مى‏خوانیم و بر این موضوع گواهى مى‏دهیم، خطاب به آنها مى‏گوییم:
فالحق ما رضیتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم به والمنکر ما نهیتم عنه.

حق آن است که شما از آن خشنود شوید و باطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید، و منکر آن‏است که شما از آن نهى کنید.

حال که به اجمال با معناى حجت و جایگاه آن در معارف شیعى آشنا شدیم، به موضوع اصلى این مقاله مى‏پردازیم تا روشن شود اینکه ما حضرت مهدى، علیه‏السلام، را حجت‏حى خداوند بدانیم یا تنها نجات‏بخش موعود، در عمل چه تاثیرى در زندگى فردى و اجتماعى ما مى‏تواند داشته باشد؟

بر اساس آنچه که درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن و روایات گفته شد، حجت‏خداوند بر روى زمین از طرفى دلیل و راهنماى آشکار مردم به سوى صراط مستقیم و از طرف دیگر ملاک و معیارى است که انسانها مى‏توانند با رجوع به او میزان انطباق خود را با دین خدا بسنجند.

با توجه به این مفهوم آنکه معتقد به ظهور حجت است‏خود را مکلف مى‏کند که تا همه مناسبات فردى و جمعى‏اش انعکاس انتظارش باشد که در غیر اینصورت انتظار مفهوم خود را از دست مى‏دهد و به لقلقه زبان تبدیل مى‏شود. منتظر نمى‏داند حجتش کدامین روز مى‏آید؟ اما مى‏داند چنان بایستى آماده باشد، که هر زمانى که ظهور کرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود.

به بیان دیگر تنها کسانى در زمان ظهور سربلندند که در زمان غیبت‏ در جهت تامین رضایت مولایشان تلاش کرده باشند.
این معنا را بصراحت مى‏توان از قرآن و روایات استفاده کرد.

در یکى از آیات‏ قرآن‏ کریم آمده است:

یوم یاتى بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیرا قل انتظروا انا منتظرون (12) .

روزى که برخى نشانه‏هاى خدا آشکار شود، ایمان کسى که پیش از آن ایمان نیاورده یا به هنگام ایمان کار نیکى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم.

در ذیل آیه یاد شده، روایات متعددى به طریق شیعه و اهل سنت نقل شده که در آنها روزى که برخى نشانه‏هاى خدا آشکار شود به زمان ظهور حضرت مهدى، علیه‏السلام، تفسیر شده است. (13)

از جمله در روایتى که از امام صادق، علیه‏السلام، در تفسیر آیه مزبور وارد شده، چنین آمده است:

الآیات هم‏الائمة، والآیة المنتظرة هوالقائم، علیه‏السلام، فیومئذ لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف و ان آمنت‏بمن تقدمه من آبائه، علیهم‏السلام.(14)

مراد از نشانه‏ها امامان هستند و آن نشانه‏اى که انتظارش کشیده مى‏شود، قائم، علیه‏السلام، است. در آن زمان ایمان کسى که پیش از قیام آن حضرت با شمشیر، ایمان نیاورده براى او سودى نخواهدداشت، اگرچه به پدران آن حضرت که پیش از او بودند، ایمان آورده باشد.

امام صادق، علیه‏السلام، در روایت دیگرى آیه یاد شده را چنین تفسیر مى‏کنند:

یعنى خروج‏القائم‏المنتظر منا، ثم قال، علیه‏السلام، یا ابا بصیر طوبى لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فى غیبته و المطیعین له فى ظهوره، اولئک اولیاءالله‏الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. (15)

[مراد از آن روز] زمان خروج قائم ماست که انتظارش کشیده مى‏شود، آنگاه فرمود: اى ابابصیر! خوشا به حال شیعه قائم ما که در زمان غیبت او چشم به راه ظهور اویند و در زمان ظهورش او را پیروى مى‏کنند. آنها دوستان خدا هستند که نه بیمناک مى‏شوند و نه اندوهگین مى‏گردند.

نکته‏اى که از روایت‏بالا استفاده مى‏شود این است که هر کس باید تا پیش از آشکار شدن حجت‏خداوندى چنان زندگى کند و خود و جامعه‏اش را چنان بسازد که بتواند به هنگام ظهور در پیشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا که در آن روز دیگر توبه و پشیمانى سودى ندارد.

حضرت‏صاحب‏الامر،علیه‏السلام، خود درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت مى‏فرماید:

فلیعمل کل امرى‏ء منکم بما یقرب به من محبتنا، و یتجنب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة و لا ینجیه من عقابنا ندم على حوبة. (16)

پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستى ما مى‏شود، پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودى ما مى‏گردد، دورى گزیند. زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانى فرا مى‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت‏براى او سودى ندارد و پشیمانى گناه نمى‏تواند او را از کیفر ما نجات بخشد.

روشن است که بدون شناخت‏حجت‏خدا و امام زمان نمى‏توان رضایت او را دریافت و ناخشنودى او را باز شناخت. اینجاست که رمز این همه تاکید و سفارش بر شناخت امام زمان روشن مى‏شود و در مى‏یابیم که چرا کسى که امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت‏ از دنیا مى‏رود؟

مگر نه این است که امام، حجت‏خدا و میزان حق و باطل است؟ و مگر نه این است که معروف و منکر با امر و نهى امام تفسیر مى‏شود؟ آیا کسى مى‏تواند بدون شناخت میزان حق و باطل به حق دست‏یابد و زندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و یا بدون شناخت امر و نهى امام، معروف را به پا دارد و منکر را ترک کند؟ مسلما خیر! بنابراین مى‏توان گفت هر کس که امام و حجت زمان خویش را بشناسد و زندگى خود را بر مدار خواسته او شکل دهد، دیگر براى او تفاوتى نخواهد داشت که ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زیرا هر زمان که حجت‏حق آشکار شود او با سربلندى مى‏تواند در پیشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانکه در روایتى که از امام باقر، علیه‏السلام، نقل شده، مى‏خوانیم:

من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة، و من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذاالامر او تاخره و من مات عارفا لامامه کان کمن هو مع‏القائم فى فسطاطه (17).

هر کس بمیرد و امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است. و هر آنکه در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن و یا تاخیر این امر (دولت آل محمد، علیهم‏السلام) او را زیان نرساند. و هر کس بمیرد در حالى که امامش را شناخته همچون کسى است که در خیمه قائم با آن حضرت باشد.

با توجه به آنچه گفته شد درمى‏یابیم که انتظار حجت‏ انتظارى است زنده و پویا که مى‏تواند در لحظه لحظه حیات آدمى جارى شود و زندگى فردى و اجتماعى او را متحول سازد. به بیان دیگر انتظار حجت‏ تنها به زمان آینده‏ مربوط نمى‏شود بلکه زمان حال‏ را هم در برمى‏گیرد. به خلاف انتظار منجى‏ که هیچ نقشى در وضعیت‏حال منتظر ندارد و نمى‏تواند چنانکه باید منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.


پى‏نوشتها:



1. ر.ک: الفیومى، احمد بن محمد، المصباح‏المنیر، ص‏121; ابن منظور، لسان‏العرب،
ج‏3، ص‏53; الشرتونى‏اللبنانى، سعیدالخورى، اقرب‏الموارد فى فصح‏العربیة و الشوارد،
ج‏1، ص‏164; جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج‏1، ص‏808; عمید،
حسن، فرهنگ عمید، ج‏1، ص‏779.

2. الراغب‏الاصفهانى، ابوالقاسم‏الحسین بن محمد، مفردات‏الفاظ‏القرآن فى
غریب‏القرآن، ص‏107.

3. سوره نساء (4)، آیه 165.

4. سوره انعام (6)، آیه‏149.

5. نهج‏البلاغه، کلمات قصار147، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص‏388.

6. الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج‏1، کتاب‏الحجة، ص‏179 - 178، ح‏8.

7. در برخى از نسخه‏هاى الکافى‏ به جاى حتى‏ کلمه حى‏ آمده است. امام رضا،
علیه‏السلام، نیز به نقل از امام باقر، علیه‏السلام، چنین روایت مى‏کنند:
ان‏الحجة لا تقوم لله عزوجل على خلقه الا بامام حى یعرفونه‏. (الحمیرى، ابوالحسن
عبدالله بن جعفر، قرب‏الاسناد، ص‏351.)

8. الکلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏177، ح‏2.

9. همان، ص‏179، ح‏10.

10. همان، ح‏9.

11. الشیخ‏الصدوق، ابو جعفر محمد بن على، کمال‏الدین و تمام‏النعمة، ج‏2، ص‏512.

12. سوره انعام (6)، آیه 158.

13. ر.ک: البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج‏3، ص‏121 -123; مؤسسة
المعارف‏الاسلامیة، معجم احادیث الامام‏المهدى، علیه‏السلام، ج‏5، ص‏109 - 100.

14. الشیخ‏الصدوق، همان، ص‏18.

15. همان، ص‏357، ح‏54.

16. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52، ص‏176.

17. الکلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏372-371، ح‏5.

ابراهیم شفیعى سروستانى


[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


بررسی اعتقاد به مصلح در کتاب زبور حضرت داوود

قران کریم تعبیری را در سوره انبیاء آیه 105 اززبورنقل می کند که در زبور فعلی عیناً موجود است.قرآن کریم می فرماید:علاوه بر ذکر(تورات)درزبور نیز نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
و اینک گوشه هایی از متن زبور:
در مزمور27 آمده است"ای خدا، احکام خود را به ملک زاده عطا فرما تا آنکه قوم تورا به عدالت و فقرای تورا به انصاف حکم نماید.به قوم کوهها سلامت و کویرها عدالت برساند.فقیران تورا حکم نماید و ظالم را بشکند...در روزهایش صدیقان شکوفه خواهند نمود...بلکه تمامی ملوک به او کرنش خواهند نمود و تمامی امم او را بندگی خواهند کرد زیراکه قفیر را وقتی فریاد می کند و مسکینی که نصرت کننده ندارد .خلاصی خواهد داد."


بررسی اعتقاد به ظهور مصلح در آخرالزمان در آیین زرتشت
زرتشت جزء پیامبران الهی دارای کتاب می باشد و دین او دین غالب ایرانیان تا قبل ازظهور اسلام بوده است.در این مذهب مسئله آخرالزمان .مطرح شده و چنین توصیف شده:وقتی "سوشیانت"یا موعود ظهور کند، آخرالزمان آغاز می شود
موعود همان سوشیانس که در فارسی سوشیانت و گاه به صورت جمع "سوشیانسها"آمده است.نجات بخشی که اهورامزدا به مردمان نیک وعده داده است، وظیفه اش پاییدن و نگهبانی جهان راستی است، جهانی که اندکی پیبش از رستاخیز آراسته خواهد شد و درآن راستگو بر دروغگو چیره خواهد شد، جهانی که در آن حق غالب است و باطل و دروغ مغلوب.از این جهت سوشیانس نامیده خواهد شد زیراکه سراسر .جهان مادی را سود خواهد بخشید
سوشیانس به معنی سودمند است و در گاتها به معنای رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده است.در اوستا موعود آخرالزمان "استوت ارت"هم
.نامیده شده است
،در دین زرتشت موعودها سه تن بوده اند که مهمترین آنان آخرین ایشان است و او "سوشیانت پیروزگر"خوانده شده است و این سوشیانت همان موعود است ،چنانکه گفته اند:"سوشیانت مَزدیَنشان ،به منزله کَریشنای بَرَهمان ،بودای پنجم بودائیان ،فارقلیط عیسویان و مهدی مسلمانان ."است. در هر روزگاری و در میان هر قومی و امتی و در هر سرزمینی و به زبان هر پیامبری یا حکیم یا بزرگی ،که سخن از "موعود"رفته است .به تعبیرها و اصطلاحها و نامهای متعارف در میان همان قوم و مردم بوده است و منظور از همه ان تعبیرها و اشارتها و نامها ،سرانجام موعودآخرالزمان است و آن موعود مهدی است،مهدی موعود .
در کتابهای زرتشتیان در این زمینه مطالب بسیاری آمده است.از جمله در:

کتاب اوستا
کتاب زند
کتاب جاماسب نامه
کتاب داتستان دینیک
کتاب زرتشت نامه


نویدهای مربوط به موعود آخرالزمان در متن اوستا موجود است و در میان منابع زرتشتی در کتاب هفتم اینکرد بیش از همه از ظهور سوشیانت بحث شده است :
"چاره و درمان جمیع دردهاورنجها با اوست،رنج وبیماری وظلم وبی دینی وفساد را ریشه کن سازد.مردمان ناپاک را نابود سازدوهمه آنها رابراندازد."
درکتاب جاماسب نامه درصفحه 121 آمده است:
"گشتاسب پادشاه وقت می پرسد وقتی "سوشیانس"ظهور کرد چگونه فرمانروایی و دادستانی میکند و چگونه اداره خواهد شد و چه آیینی دارد؟جاماسب در پاسخ میگوید"سوشیانت(نجات دهنده بزرگ)دین را به جهان رواج دهد مردم جهان را همفکر و همگفتارو هم کردار سازد ".
و باز در همین کتاب شاگرد زرتشت می گوید:
"مردی بیرون آید اززمین تازیان از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سروبزرگ تن و بزرگ ساق، و به دین جد خویش بود و زمین را پر داد کند.و باز در کتاب جاماسب نامه جاماسب از قول استادش زرتشت خبر می دهد :پیش از ظهور سوشیانس پیمان شکنی و دروغ و بی دینی در جهان رواج می یابد و
مردم از خدا دوری جسته، ظلم و فساد و فورمایگی آشکار می گردد.همین ها نیز اوضاع جهان را دگرگون ساخته زمینه را برای ظهور نجات دهنده مساعد می گرداند.وقایعی که مصادف با ظهور می شود عبارتست از علامات شگفت انگیزی که در آسمان پدید می آید و دال برآمدن شهر ایزد میباشد و فرشتگان از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می شود و به همه دنیا پیام می فرستد اما اشخاص شرور او را انکار می کنند و کاذب میشمارند .و نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینها در برابر او سر فرود می آورند در کتاب زند در این باره آمده است:"لشگراهریمنان با ایزدیان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالباً پیروزی با اهریمنان باشد....آنگاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان می شود و اهریمنان را منقرض می سازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در .آسمان راه ندارند و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان ،عالم کیهان،به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم برتخت نیکبختی خواهند نشست."


بررسی اعتقاد به مصلح آخرالزمان در آئین یهود و مسیح
پیامبر دین یهود یا بنی اسرائیل حضرت موسی (ع) می باشد.یهود یکی ازسه دین بزرگ توحیدی جهان است.کتاب مقدس یهودیان تورات وهربخش آن به نام "سِفَر"،و هر سفر به چند باب و آیاتی چند تقسیم شده است و تفسیری که علمای یهود بر آن نوشته اند"تلمود"نام دارد.حضرت موسی (ع)در1200 سال پیش از میلاد قیام نمود.اسم خاص خداوند دراین دین"یَهُوَه"می باشد.حضرت موسی(ع)در قرآن چهره بسیار روشنی دارد و چندین بار داستان او(تولد،کودکی،پرورش نزد فرعون،قیام و رهبری و مشکلات)یادآوری شده است.نام آن حضرت در قرآن 136 بار آمده است.درقرآن کریم سوره ای به نام بنی اسرائیل آمده و در آن از فرازونشیبها و از فسادها و گرفتاریهای بنی اسرائیل و سرکوبی آنان به وسیله ابرقدرتها به طور کلی یاد شده است که تطبیق آن موارد روشن،دچار مشکل تاریخی می باشد.به هر حال این آیات نشان دهنده این است که این قوم بارها با لطف خداوند یاری شدند،اما سرکشی نموده و دچار ذلت شده اند.در قرآن کریم سپس از یک سنت حاکم بر تاریخ یاد می شود:"اگر بدی کنید،پاداش بد نصیب شما می شود".این رمز سقوط و صعود امتها و تمدنها است.قوم یهود بعد از تفرقه بین خویش،زمینه سلطه رومیان بر خود را فراهم می کنند و این ملت مغلوب و شکست خورده را به امید پیدایش نجات دهنده غیبی انواع . شداید و مظالم قوم غالب را تحمل می کردند، و اعتقاد حازم داشتند که خداوند قوم برگزیده خود را چنین خوارو زار نخواهد گذاشت.
در آثار دینی یهود و اسفار تورات و دیگر کتابهای انبیای آنان همواره،به موعود اشاره شده است که به پاره ای از این کتابها اشاره خواهیم کرد.اگر به مطالب کتاب"نَبُوئِت هَیِلد"(وحی کودکی)استناد کنیم،به مطالب بسیاری،درباره ظهور پیامبراکرم و به قسمتهایی از تاریخ و احوال پیامبرو حوادث مربوط به بعثت وپاره ای ازعلائم آخرالزمان و رجعت واشاراتی به شخصیت حضرت حجت بن الحسن المهدی(ع)و حتی اشاراتی درباره واقعه عاشورا دست خواهیم یافت.به هر حال چون یهودیان به حضرت مسیح ایمان نیاوردند، به طبع موعود آنان هنوز ظهور :نکرده است.اگر در مجموع آنچه
درآثارمقدس یهودی آمده است تأمل شود،چهره سه موعود،در آنها ترسیم می شود:
 
حضرت مسیح(ع)
حضرت محمد(ص)
حضرت مهدی(عج)


با این حساب،انتظار در یهودیت،کیفیتی ویژه میابد و چون این قوم،نه به حضرت مسیح و نه بر حضرت محمد به هیچ کدام نگرویدند، باید در برابر مسئله موعود و انتظار، بسیارحساس و نگران باشند و باید از این همه اشارات و بشارات که در کتابها و آیات خودشان آمده است به سادگی و غفلت نگذرند.آنان باید از دیگر منتظران ، منتظرتر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگی برای ظهور فکر کنند و از این همه ظلم و خیانت و تجاوز وانسان کشی دشت بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند.آنان دو موعود خود، مسیح و محمد،را نپذرفتند، لیکن از دست موعود سوم رها نخواهند گشت. این است که در روایات آمده است که جماعتی از یهودیان کرد "دجال"را می گیرند و با ظهور مهدی و فرود آمدن عیسی و کشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام می شوند و دامنه تاریخ و دامن بشریت از وجود آن جماعت پاک می گردد
اینک نام چند کتاب از کتابهای یهودیت و عهدعتیق که در آنها سخنانی درباره موعود است :

کتاب دانیال پیامبر
کتاب حجّی(حکا)ی پیامبر
کتاب صفنیای پیامبر
کتاب اشعیای پیامبر


صحیفه"دانیال نبی"که مشتمل است بر یاد ایّام گذشته و تاریخ باستانی و از دوره اسارت بابلی سخن می گوید:" بشارت می دهد که دنیای پر از .آفت و شر،به پایان خواهد رسید."
دورنمای از این جهان نوین و ظهور مسیحا چنان که در آثار دانیال نبی و دیگر نویسندگان همفکر او مسطور است،عبارت است از میان این معنا که در آخرالزمان،حق تعالی جهان را دگرگون خواهد فرمود و صالحان و ابرار از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد و این روزگار پر از ظلم و .جور به پایان خواهد رسید.هر چند این پیروزی در آثار یهود به رهبری مسیح با القابی مانند " فرزند منتخب داود"انجام می شود.
بدین ترتیب اندیشه ساده مسیحا از جنگاوری که قوم را در برابر بیگانه حفظ خواهد کرد،تحول یافت و به انتظار قیام پادشاهی بزرگ و شکوهمند از خاندان داود مبدل گشت و به فرمان الهی و با دمیده شدن روح خدا در او حکومت شایسته ای را بر تپّه صهیون بر پا خواهد کرد.آن سرزمین در همه جهان نمونه خواهد شد و ملتها برای آموختن راههای الهی به آنجا رهسپار خواهند شد.
در کتاب دانیال نبی می خوانیم که خداوند خطاب به حضرت دانیال می فرماید:" و در زمان میکائیل،امیر عظیمی که برای پسران قوم تو "ایستاده" (قائم)است،خواهد برخاست و چنان زمان ننگی خواهد شد که از حَینی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده و در آن زمان هریک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد.آنانکه بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد.اما تو ای دانیال!کلام را مخفی دار و کتاب را تا آن زمان مُهر کن.بسیاری ".به سرعت ترددّ خواهند نمود...خوشا به حال آنانکه انتظار کشند."
در باب7 کتاب دانیال نبی نیز آمده است:" پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قومها و امتها و همه او را خدمت نمایند."
از کتاب اشعیای نبی باب دوم بندهای 2-4 نقل شده:
"و در ایام آخر واقع خواهد شد...داوری میان امتها به سوی آن روان خواهند شد. او امتها را داوری خواهد نمود.قومهای بسیاری را تنبیه خواهد نمود. امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید و باردیگر جنگ را نخواهند آموخت ."
در تمامی کوه مقدس من،ضرر و فسادی نخواهند کرد،زیرا :که جهان از معرفت خداون پر خواهد شد."
موارد دیگری نیز از کتاب اشعیای نبی در کتاب"مهدی از دیدگاه دیگران"آمده است که عبارتند از:
"بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود...کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت."(اشعیای نبی-باب 11 بندهای4و6)
"طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت.آنگاه انصاف در بیابان ساکن خواهدشد و عدالت در بوستان مقیم خواهد گردید و عمل عدالت ،سلامتی و نتیجه عدالت ،آرامی و اطمینان خواهدبود تا قوم من در مسکن سلامتی و در ساکن مطمئن و در منزلهای آرامی ساکن خواهند شد."(اشعیای نبی-باب11 بندهای 8و9)
درسِفَرپیدایش شماره 10و42 تورات آمده که:"عصای قدرت وسلطنت یهود دور نخواهد شد و نه فرمانروایی ازمیان پاهای دی تا(شیلو)بیاید و او را اطاعت امتها خواهد بود ."(شیلو،کسی که دارای حق است و صلح و سلامتی می آورد)
و در کتاب حیقوق نبی آمده است که: "اگر چه تأخیر نماید برایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود،بلکه امتها را نزد خود جمع می کند و تمامی قومها را برای خویش فراهم می آورد."
در کتاب صفنیای نبی فصل 3در آیه های6تا9 آمده است:"به منظور گردآوردن طوایف بشر بر یک دین حق،سلاطین دُوَل مختلفه را نابود کنم. آنوقت برگردانیم به قومها لب پاکیزه برای خواندن همه به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ."
و هچمنین در کتاب زکریای نبی نقل شده است:"اینک روز خداوند می آید و غنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد و جمیع امتها را به ضدّاورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد و شهر را خواهند گرفت و خانه ها راتاراج خواهند نمود و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود."یَهُوَه"بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود.
در اینجا قسمتی ازبشارتهای مذکوررا که در آثار مقدس یهود آمده بود را بیان کردیم.از این اشارتها بعضی تحقق پیدا کرده و پاره ای تحقق خواهد یافت. ولی آنها حق را نپذیرفتند، نه اززبان مسیح و نه اززبان محمد. با اینکه بشارت آمدن این دو پیامبر بزرگ، در کتابهای خود یهود آمده است،اما از زمان شمشیر مهدی (ع)خواهند پذیرفت .در هر حال، چه یهود حقپوش بپذیرد و چه نپذیرد، پس از حضرت موسی،حضرت عیسی آمد و او دین موسی را نسخ کرد و اکنون یهود دین نسخ شده و باطله است وپس از حضرت عیسی پیامبر اکرم(ص)ظهور کردو دین مسیح را نسخ کرد.دین مسیح منسوخ و شریعت باطله است و از هنگام طلوع اسلام،تاکنون و تا دامنه قیامت،تنها دین آسمانی موجود در روی زمین دینی که مبتنی بروحی و پیامبری است،دین مقدس اسلام است.و کتاب خدا در میان خلق همواره قرآن است و موعود،اکنون مهدی است و بشارتها واشارتهایی که از پیامبران و دیگر بزرگان سلف رسیده است،در حق مهدی (ع) صادق است و به ظهور او ناظر است،واوست مصداق واقعی .آنها همه بررسی اعتقاد به مصلح آخرالزمان در آیین مسیحیت حضرت عیسی(ع)با تولدی معجزه آسا بدون پدر،از مادر باکره خویش حضرت مریم پا به جهان گذارد.محل تولد "بیت اللحم"است و در منطقه جلیل از شهر "ناصریه"پرورش یافت.
باز در همین کتاب آمده است: " مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد...گرگ با بره سکونت خواهد کرد، پلنگ با بزغاله خواهد خوابیدو...
گسترش تاریخی و دایره نفوذ،این دین به طور عمده،در مغرب زمین شیوع یافت.نام کتاب مقدس مسیحیان،"انجیل"می باشد که توسط چهار نفر جمع آوری شده و :به نام نویسندگان آن مشهور گشته است.
انجیل کنونی ،مشتمل بر چهار انجیل می باشد که عبارتنداز :

انجیل متی
انجیل لوقا
انجیل مرقس
انجیل یوحنا

البته انجیل دیگری نیزتحت عنوان "برنابا" وجود دارد که کمتر از اناجیل دیگر در دسترس می باشد . حضرت مسیح چنانکه قرآن کریم می فرماید، به همراهی حواریون خویش به تبلیغ می پردازد . پیام وی به آسانی مورد توجه مردم قرار گرفته و گروه گروه به وی می پیوندند
بنا به تصریح قرآن،عیسی مسیح معجزاتی را همانند پیامبران گذشته به مردم ارائه نموده و به همین جهت به زودی پیروان چشم گیری می یابد
از سویی دیگر رهبران کارکسته یهود، به او به عنوان یک انقلابی نگریسته و تعلیماتش را خطرناک توصیف می کنند،و چون فعالیت های وی را منافی اقتدار خویش می بینند،ازدشمنان سرسخت او شده و سرانجام دادگاه عالی یهود او را به مرگ محکوم می نماید.از دیدگاه مسیحیان،حضرت مسیح به صلیب کشیده شده وبه شهادت می رسد،اما قرآن کریم چنین امری را نمی پذیرد وبا بیان"او به نزد خدا عروج نموده"از خاتمه ماجرای
مسیح روی زمین یاد می کند.درباره موعود آخرالزمان در کتابهای مقدس این آیین نیز بشارتهای بیشترو روشن تری آمده است و علت آن یکی .این است که زمان در مقیاس کلی، به ظهور حضرت مهدی نزدیکتر شده و علت دیگر تحریف کمتری است که در این آثار پدید آمده است
البته برای ظهور حضرت مهدی تاریخ مشخصی در بشارت انجیل نمی یابیم و از این جهت شباهت دقیقی با اعتقاد اسلامی درباره زمان ظهور وجود دارد، در انجیل آمده است:"اما آن روز و آن ساعت را نمی داند کسی از بشرو فرشتگان آسمان،مگر پدر"این انتظار در دین مسیح و مسیحیان عصر حاضر هنوز زنده است.در مصاحبه با یکی از رهبران مسیحی ایران از او سوال شده:"آیا شما ارامنه و مسیحیان منتظر شخص یا شخصیتی هستید که بیاید و تغییراتی در اجتماع بشری به وجود آورد؟"پاسخ:"دین ما نیز مثل اکثر ادیان دیگر که به آمدن فردی اعتقاد دارند،ظهور مجدد حضرت عیسی اعتقاد دارند."همه مسیحیان هم به این معتقدند چون خود حضرت مسیح اعلام کرده اند و در انجیل هم آمده است که حضرت عیسی فرموده:"من اکنون می روم و باز خواهم گشت."حتی کلیسای ما یکی از یکشنبه های عید خود را "یکشنبه .بازگشت"نامیده است
در مورد موعود آخرالزمان بیشتر نویدهای انجیل به تعبیر"پسر انسان"است که این تعبیر بیش از80بار در انجیل و ملحقات آن تکرار شده که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است و 50 مورد دیگرآن از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و :عیسی نیز با او خواهد آمدو او را جلال خواهد داد.و اینک قسمتهایی از متن انجیل :انجیل متی-باب 25-آیه31تا34
و چون فرزند انسان درجلال خود خواهد آمد با جمیع ملائکه مقدسه بر کسی خود قرار خواهد گرفت.همگی قبایل نزد وی جمع خواهند گشت
واو آنها را از یکدیگر جدا خواهد نمود،چنانکه شبانی میشها را از بزها جدا نماید.پس میشها را بر راست و بزها را برچپ خود ایستاده خواهد نمود.آنگاه ملک با اصحاب دست راست خواهد گفت:ای برکت یافتگان خدا بیایید و آن مملکت را که از ابتدای عالم برای شما مهیا شده بود .تصرف کنید.

 
 


 


[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


 

ظهور مردى از خاندان رسالت، به منظور برپایى حکومت عدل جهانى، در آینده تاریخ بشر (آنگاه که جهان پر از ظلم و جور مى‏گردد) یکى از مسلمات عقاید اسلامى است که جمهور مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احادیثى که در این مورد نقل شده به حد تواتر مى رسد. طبق محاسبه محققین، تعداد 657 روایت در این باره وارد شده است، که از آن میان تنها به نقل حدیث از مسند احمد بن حنبل بسنده مى کنیم.

پیامبر گرامى - صلى الله علیه واله و صلم - فرمودند: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج رجل من ولدى فیملاها عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا: اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى کند تا مردى از فرزندان من قیام نماید و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه که با جور و ستم پر شده است.

بنابراین قیام و ظهور مردى از خاندان پیامبر در آخر الزمان مورد اتفاق عموم مسلمانان - از شیعه و سنى - است.

خصوصیات این مصلح جهانى در روایات اسلامى که فریقین به نقل آنها پرداخته اند به شرح زیر بیان شده است:

1 . از اهل بیت پیامبر اکرم صلى الله علیه واله و سلم است 389 روایت

2 . از فرزندان امیر المؤمنین على علیه السلام است 214 روایت

3 . از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام است 192 روایت

4 . نهمین فرزند از اولاد امام حسین علیه السلام است 148 روایت

5 . از فرزندان امام زین العابدین علیه السلام است 185 روایت

6 . از فرزندان امام حسن عسکرى علیه السلام است 146 روایت

7 . دوازدهمین امام از ائمه اهل بیت علیهم السلام است 136 روایت

8 . روایاتى که او والدت او گزارش مى دهد 214 روایت

9 . عمر طولانى خواهد داشت 318 روایت

10 . غیبت طولانى خواهد داشت 91 روایت

11 . به هنگام ظهور او اسلام جهانگیر مى شود 27 روایت

12 . زمین را پر از عدل و داد مى کند 132 روایت

بنابر روایات فوق، وجود چنین مصلح جهانى در اینده تاریخ بشر از دیدگاه روایت اسلامى امرى مسلم و غیر قابل تردید است: آنچه مورد اختلاف مى باشد این استن که آیا از مادر متولد شده وهم اکنون در قید حیات است، یا در آینده به دنیا خواهد آمد؟ شیعه و گروهى از محققان اهل سنت طرفدار راى نخست بوده و معتقدند که آن حضرت در سال 255 هجرى قمرى از مادر متولد شده و هم اکنون در قید حیات است، ولى گروهى از اهل بیت مى‏گویند وى در آینده متولد خواهد شد.

منشور عقاید امامیه صفحه 174 


[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 163
بازدید دیروز : 170
کل بازدید : 1659261
کل یادداشتها ها : 828