سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید:من جوان  هستم و نمی توانم خود را از نگاه کردن به دختران باز دارم ، چاره ام چیست؟

عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد و هیچ چیزاز کوزه نریزد. واز یکی از شاگردانش درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند تا خوار شود.

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصدرساند. و حتی قطره ای از شیر از آن نریخت.

وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟
جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.

 عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.

(آیا انسان نمی داند که خدا او را می بیند ؟ علق 14)

چشم چرانی



برچسب‌ها: چشم چرانیدخترکوزهعالمشیرداستانداستانکداستان کوتاه
[ دوشنبه 94/1/10 ] [ 5:33 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

مرحوم حاج آقا فخر می گفت: یک روز، من و یکی از دوستان به نام مرحوم آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد رحمة الله بودیم. آقا شیخ مرتضی، تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و با کشیدن دست به این طرف و آن طرف، به دنبال تسبیحش می گشت و به ما هم گفت: شما این تسبیح مرا ندیدید؟ ما هم شروع به گشتن و پیدا کردن تسبیح ایشان در اتاق کردیم. بعد از دقایقی آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و گلویی بغض کرده فرمود : « ببنید این امر می تواند به این معنا باشد که مثلاً خداوند می خواهد به من بفرماید که ای مرتضی! یک عمر است که ما تو را نگه داشته ایم والا تو خودت تسبیحت را هم نمی توانی نگه داری. »     

 [ منبع : کتاب آقا شیخ مرتضای زاهد - نشریه 80 موعظه خوبان]

شیخ مرتضی زاهد



برچسب‌ها: شبخ مرتضی زاهدحاج آقا فخرتسبیح
[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 9:35 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم . زندگی ما حکایت یخ فروشی است که ازاو پرسیدند : فروختی ؟ گفت : نه ولی تمام شد !

[از فرمایشات آیت ا... بهجت - ره -نشریه موعظه خوبان]

زندگی زود گذر

 



برچسب‌ها: زندگیقیمتیخ فروشحکایتجملات کوتاهآموزندهآیت الله بهجت
[ چهارشنبه 93/12/27 ] [ 6:26 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

خاطره ای از شهید رجایی

صبح یک روز شهید رجائی (ره) که معمولاً از طریق اتاق من که دفتر ایشان بود وارد اتاق کار خود می شد پس از این که سلام کردم و ایشان جواب داد وارد اتاق خود شد. چند لحظه بعد آیفون زد و مرا خواست. خدمت شان رسیده گفتم: فرمایشی دارید؟ گفت: نه می خواستم از تو معذرت خواهی کنم. من که کمی از این حرف او جا خورده بودم ،پرسیدم مگر چی شده؟! گفت: به نظرم رسید امروز هنگام ورود به اتاق، خوب با شما صحبت و حال و احوال نکردم. چون از منزل که بیرون آمدم حواس من جای دیگری بود و به فکر بودجه کشور بودم . یادم هست شما با من سلام و احوال پرسی کردید ولی نمی دانم پاسخ من چقدر مثبت و مناسب حال شما بود. احساس می کنم مثل همیشه برخورد نکرده ام. لذا از شما می خواهم اگر کمبودی در رفتار و گفتار من بوده عذر مرا بپذیرید چون حواسم سر جای خودش نبود.

[ مجله ، مبلغان-آذر و دی 1382، شماره48 ص134- نشریه 77 موعظه خوبان].

شهید رجایی



برچسب‌ها: شهید رجاییخاطرهسلاممعذرت
[ شنبه 93/12/9 ] [ 9:21 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

 روایتی از سردار شهید محمد حسن فایده

یه روز که اومدم خونه چشماش سرخ شده بود نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب تو دستاش گرفته بهش گفتم: گریه کردی؟ یه نگاهی به من کرد و گفت : راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه؟ مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستاش گفته بود: هر کس غیبت بکنه 50 تومان بندازه توی صندوق ، باید جریمه بدید تا گناه تکرار نشه.

( منبع: افلاکیان ص 262 -نشریه شماره 70 موعظه خوبان)

شهید محمد حسن فایده




برچسب‌ها: غیبتگریهخاطرهسردار شیهیدمحمد حسن فایدهگناهان کبیرهآیت الله دست غیب
[ شنبه 93/11/25 ] [ 3:48 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

بیشتر روزهای کردستان را در مریوان بودیم. آنجا هیچ چیز نبود. روی خاک می‌خوابیدم. خیلی وقت‌ها گرسنه می‌ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر و ... خیلی سختی کشیدم. یک روز بعد از ظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک می‌ریختم که مصطفی سرزده آمد. دو زانو نشست و عذرخواهی کرد و گفت: من می‌دانم زندگی تو نباید این‌طور باشد. تو فکر نمی‌کردی به این روز بیفتی. اگر خواستی می‌توانی برگردی تهران ولی من نمی‌توانم. این راه من است. گفتم: می‌دانی بدون شما نمی‌توانم برگردم. گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید نه به خاطر من.

( منبع: کتاب خاطرات همسر شهید چمران -نشریه 69 موعظه خوبان)

شهید مصطفی چمران



برچسب‌ها: شهید مصطفی چمرانخاطرهکردستانمریوانگرسنگیخدا
[ شنبه 93/11/25 ] [ 3:27 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

ما چه حکومتی را بپذیریم که در رأس آن مثل آقای خامنه‌ای را پیدا کنیم؟!

کی بهتر از ایشان که با تمام وجود مقابل دنیای زورگو و بی‌منطق ایستاده است و دنیا هم از ایشان حساب می‌برد ؛

ما باید او را کمک کنیم ، .... ایشان نعمت بزرگ خداست ؛

اگر قدر ایشان را ندانیم چوب می‌خوریم.

( به نقل از آیت ا... صافی گلپایگانی/ دام عزه- نشریه 67موعظه خوبان)


امام خامنه ای

 



برچسب‌ها: امام خامنه ایقدرنعمتخاطرهمطالب زیباآیت الله صافی گلپایگانیحضرت آقا
[ جمعه 93/11/24 ] [ 8:28 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود. مثل همیشه پدر را مجبور به بستن مغازه کرد.

می گفت: کار کردن وقت نماز برکت نداره، بریم مسجد، بعد که برگشتیم خودم همه کارها رو می کنم.

اینطوری پولی که در می آوردید دیگه شبهه نداره ، آدم رو هم به یه جایی می رسونه...

[خاطره ای از زندگی شهید عطاءالله اکبری ، کتاب دریادلان 2-نشریه شماره 67 موعظه خوبان}

نماز اول وقت



برچسب‌ها: نماز اول وقتخاطرهکار کردنشیهدشهید عطاء الله اکبریشبهه
[ جمعه 93/11/24 ] [ 8:22 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

چشمش آسیب دید و دکترا گفتند بیناییش رو از دست داده ، می گفتند دیگه نمیشه کاری کرد و جراحی هم بی فایده است محمد اصرار می کرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجه اش نداشته باشید؛ به دکترا می گفت فقط عمل را با ذکر یا زهرا (س) شروع کنید؛ بعد از عمل دکترا از نتیجه عمل حیرت زده شده بودند عمل جراحی موفقیت آمیز بود با رمز یا زهرا (سلام الله علیها).

(خاطره ای از سردار شهید محمد اسلامی نسب ، کتاب خط عاشقی 2)

سردار شهید محمد اسلامی نسب



برچسب‌ها: سردار شهید محمد اسلامی نسبعملجراحییا زهراداستانداستان کوتاهخاطره
[ دوشنبه 93/11/20 ] [ 8:50 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

امیر شهر مدائن بود. روزی مردی از اهل شام که کاه با خود حمل می کرد، به مدائن رسید. نگاه خسته اش را به این سو و آن سو گرداند تا شاید کسی را بیابد که بار کاه را بردارد. وقتی او را دید، صدا زد و گفت: های! این بار را بردار! سلمان فارسی دسته کاه را بلند کرد و بر سر گذاشت و به سوی خانه مرد به راه افتاد.در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که برای آن مرد کاه حمل می کند. کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ می دانی این که بار تو را بر دوش دارد سلمان است؟!رنگ از روی مرد پرید، بی درنگ جستی زد تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال از امیر عذر خواست و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کردی؟ و بار را در چنگ گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا کاه ها را به خانه ات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت. آن‌گاه فرمود: « در این حمل بار سه ویژگی وجود دارد و به همین سبب من این بار را برایت حمل کردم. نخست اینکه کبر را از من دور می‌کند دوم اینکه یکی از مسلمانان را در مورد حاجتی که داشته یاری کرده‌ام و سوم اینکه اگر من این بار را برایت نمی‌آوردم، ممکن بود فرد دیگری که از من ضعیف‌تر است، ناگزیر شود این بار را حمل کند».

[ به نقل از قصص الاخلاق]

سلمان فارسی



برچسب‌ها: امیر مدائنسلمان فارسیکاهکبریاری مسلمان
[ یکشنبه 93/11/19 ] [ 4:26 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 301
بازدید دیروز : 321
کل بازدید : 1689492
کل یادداشتها ها : 828