ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
مساله مهدویت در اسلام - و بالاخص در تشیع - یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجىاست، نه در شعاع زندگى یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکهدر شعاع زندگى بشریت.مربوط به این نیست که یک منجى بیاید و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهانرا نجات دهد، مربوط به این است که یک منجى و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگىبشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. ممکن است افرادىخیال کنند که دلیلى ندارد در عصر علم و دانش، در عصرى که بشرزمین را در زیر پاى خود کوچک مىبیند و آهنگ تسخیر آسمانها را دارد، تصور کنیمکه خطرى بشریت را تهدید مىکند و بشریت نیازى به چنین مدد غیبى دارد. بشریت روز به روز مستقلتر و بالغتر و کاملتر مىشودو طبعا نیازمندىاش به کمکها و مددهاى غیبى(به فرض قبول آنها) کمتر مىگردد.عقل و علم تدریجا این خلاها و نیازهارا پر مىکند و از میان مىبرد.خطر، آن زمان بشریت را تهدید مىکرد که جهالت و نادانى حکمفرما بود و افراد بشر به موجبجهالت و نادانى موجبات نیستى خود را فراهم مىکردند، تعادل و توازن را در زندگى به هم مىزدند،اما پس از روشن شدن فضاى جهان به نور علم و دانش دیگر خطرى نیست. متاسفانهاین خیال، خیال باطلى است.خطراتى که به اصطلاح در عصر علم و دانشبراى بشریت است از خطرات عصرهاى پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیمتر است. اشتباه است اگر خیال کنیم منشا انحرافاتبشر همیشه نادانى بوده است. علماى اخلاق و تربیت همواره این مسالهرا طرح کرده و مىکنند که آیا تنها منشا انحرافات بشر نادانى است جاه طلبى، برترى طلبى، لذت طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى است؟بدونشک نظریه دوم صحیح است. اکنون ببینیمدر عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوتو غضب بشر، حس جاهطلبى و برترى طلبى بشر، حس افزون طلبى بشر، حساستخدام و استثمار بشر، نفس پرستى و نفع پرستى بشر و بالاخره ستمگرى بشر در چه حالى است؟آیا در پرتو علم همه اینها ساکنو آرام شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حد خود و عفاف و راستى و درستى جایگزین آن شده است، یا کار کاملابر عکس است، غرایز بشر بسى دیوانهتر از سابق گشته است و علم و فن، ابزار و آلت کارىاى شده در دست این غرایز، فرشتهعلم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبى و مدعیانانا ربکمالاعلى (1) گشتهاند؟! گمان نمىکنم بتوان کوچکترین تردیدى در این مطلب روا داشت که پیشرفتهاى علمى کوچکترینتاثیرى روى غرایز بشر نکرده است، برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانى او را افروختهتر کرده است و به همین جهتخودعلم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر در آمده است، یعنى همینچیزى که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر شده است.چرا؟ علم چراغ است، روشنایى است.استفاده از آنبستگى دارد که بشر این چراغ را در چه مواردى و براى چه هدفى به کار ببرد، به قول سنایى براى مطالعه یک کتاب از آناستفاده کند و یا براى دزدیدن یک کالا در شب تاریک و چو دزدى با چراغ آید گزیدهتر برد کالا . بشر علم را همچون ابزارى براى هدفهاىخویش استفاده مىکند، اما هدف بشر چیست و چه باید باشد؟علم دیگر قادر نیست هدفهاى بشر را عوض کند، ارزشها را در نظرشتغییر دهد، مقیاسهاى او را انسانى و عمومى بکند.آن دیگر کار دین است، کار قوهاى است که کارش تسلط بر غرایز و تمایلاتحیوانى و تحریک غرایز عالى و انسانى اوست.علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار مىدهد مگر انسان و غرایز اورا.انسان علم را در اختیار مىگیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کارمىبرد، اما دین انسان را در اختیار مىگیرد، جهت انسان راو مقصد انسان را عوض مىکند. .............................................................. ویل دورانت در مقدمه لذات فلسفه دربارهانسان عصر ماشین مىگوید: ما از نظر ماشین توانگر شدهایم و از نظر مقاصد فقیر (1) . انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصردر اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرق نکرده است.علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد.علمنتوانسته است ماهیتحجاجها، چنگیزها، نادرها، ابو مسلمها، سزارها را عوض کند.آنها با همان ماهیت بعلاوه مقدار زیادى نفاقو دورویى و تظاهر بر جهان حکومت مىکنند با این تفاوت که علم دست آنها را درازترکرده است، تیغ یک ذرعىشان تبدیل شده به موشک بمبافکن قاره پیما. آینده جهان ما به دلیل اینکهمؤمن و مسلمانیم و در عمق ضمیرمان این اصل وجود دارد که: جهان را صاحبى باشد خدا نام هر چه دردنیا پیشامدهایى مىشود هرگز احساس خطر عظیم، خطرى که احیانا بشریت را نیست و نابود کند و کره زمین را تبدیلبه توده خاکستر کند و زحمات چند هزار ساله بشریت را کان لم یکن نماید نمىکنیم.در ته دل خودمان باور داریم که سالهاى سال،قرنها، شاید میلیونها سال دیگر، در روى این زمین زندگى و حیات موج خواهد زد.فکر مىکنیم بعد از ما آنقدر مسلمانها بیایندو زندگى کنند و بروند که فقط خدا عدد آنها را مىداند.آرى، ما در ته دل خود اینطور فکر مىکنیم و هرگز این اندیشهرا به خود راه نمىدهیم که ممکن است عمر جهان یعنى عمر بشر و عمر زمین ما به پایان رسیده باشد. تعلیمات انبیاء، نوعى امنیتو اطمینان خاطر به ما داده است و در واقع در ته قلب خود به مددهاىغیبى ایمان و اتکا داریم. اگر به ما بگویند یک ستاره عظیم در فضا در .............................................................. حرکت است و تا شش ماه دیگر به مدار زمینمىرسد و با زمین ما برخورد مىکند و در یک لحظه زمین ما به یک توده خاکستر تبدیل مىشود باز هم با همه ایمان و اعتقادىکه به پیش بینىهاى دانشمندان داریم به خود ترس راه نمىدهیم، در ته دلمان یک نوع ایمان و اطمینانى هست کهبنا نیست بوستان بشریت که تازه شکفته است در اثر باد حوادث ویران گردد. آرى، همان طورى کهباور نمىکنیم زمین ما به وسیله یک ستاره، یک حادثه جوى نیست ونابود شود، باور نمىکنیم که بشریت به دستخود بشر و به وسیله نیروهاىمخربى که به دست بشر ساخته شده منهدم گردد.آرى، ما به حکم یک الهام معنوى که از مکتب انبیاء گرفتهایم باور نمىکنیم. دیگران چطور؟آیا آنها همباور نمىکنند؟آیا همین اطمینان و خوشبینى نسبت به آینده انسانو زمین و زندگى و تمدن و خوشبختى و بهروزى و عدالت و آزادى در آنها وجود دارد؟ابدا. هر چندى یک بار در روزنامهها، در نطقهاو سخنرانیهاى گردانندگان سیاست جهان آثار بدبینى شومى نسبت به آینده بشریت و تمدن مشاهده مىکنیم.اگر از آن درسى کهدین به ما آموخته صرف نظر کنیم و ایمان به مددهاى غیبى را از دست بدهیم و تنها بر اساس علل ظاهرى حکم کنیمباید به آنها حق بدهیم که بدبین باشند.چرا بدبین نباشند؟در دنیایى که سرنوشتش بستگى پیدا کرده به دگمهاى کهانسانى فشار دهد و پشتسرش وسائل مخرب که قدرت آنها را خدا مىداند به کار بیفتد، در دنیایى که به راستى بر روى انبارىاز باروت قرار گرفته و جرقهاى کافى است که یک حریق جهانى به وجود بیاورد،چه جاى خوشبینى به آینده است؟راسل در کتاب امیدهاى نو مىگوید: زمان حاضر زمانى است که در آن حس حیرت توامبا ضعف و ناتوانى همه را فرا گرفته است.مىبینیم به طرف جنگى پیش مىرویم که تقریبا هیچکس خواهان آن نیست،جنگى که همه مىدانیم قسمت اعظم نوع بشر را به دیار نیستى خواهد فرستاد.و با وجود این مانند خرگوشى که در برابر مارافسون شده باشد خیره خیره به خطر نگاه مىکنیم بدون آنکه بدانیم براى جلوگیرى از آن چه باید کرد؟ در همه جا داستانهاى مخوف از بمب اتمى و هیدروژنى و شهرهاى با خاک یکسان شده و خیل قشون روس(1) و قحطى و سبعیت و درنده خویى براى یکدیگر نقل مىکنیم،ولى با اینکه عقل حکم مىکند که از مشاهده چنین دورنمایى بر خود بلرزیم،چون جزئى از وجودمان از آن لذت مىبرد و شکافى عمیق روح ما را به دو قسمتسالم و ناسالم تقسیم مىکند،براى جلوگیرى از بدبختى تصمیم قاطعى نمىگیریم (2) . چه تصمیمى؟مگر بشر قادر است چنین تصمیمىبگیرد؟هم او مىگوید: دوره به وجود آمدن انسان نسبت به دوره تاریخى،طولانى، ولى نسبت به دورههاى زمین شناسى کوتاه است.تصور مىکنند انسان یک میلیون سال است که به وجود آمده.اشخاصىهستند و از آن جمله اینشتاین که به زعم آنها بسیار محتمل است که انسان دوره حیات خود را طى کرده باشد ودر ظرف سنین معدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خویشتن را نابود کند (3) . انصافا اگر بر اساس علل مادى و ظاهرى قضاوتکنیم این بدبینىها بسیار بجاست.فقط یک ایمان معنوى، ایمان به امدادهاى غیبى و اینکه جهان را صاحبى باشدخدا نام لازم است که این بدبینىها را زایل و تبدیل به خوشبینى کند و بگوید بر عکس، سعادت بشریت، رفاه و کمال بشریت،زندگى انسانى و زندگى مقرون به عدل و آزادى و امن و خوشى بشر، در آینده است و انتظار بشر را مىکشد. اگر این بدبینى را بپذیریمواقعا مساله صورت عجیب و مضحکى به خود مىگیرد، مثل بشر مثلطفلى مىشود که در اولین لحظهاى که قادر مىشود چاقو به دست بگیردآن را به شکم خود مىزند، خودکشى مىکند و کوچکترین حظى از وجود خود نمىبرد. مىگویند از عمر زمیندر حدود چهل میلیارد سال مىگذرد و از عمر انسان در حدود یک میلیونسال.مىگویند اگر همه زمین و حیوان و انسان را که بر روى زمین به وجود آمده، کوچک کنیم و نسبت بگیریم، مثلا عمر زمین را یک سال فرض کنیم و نسبتبگیریم، هشت ماه از این سال گذشته و اساسا جاندارى در آن وجود نداشته است،در حدود ماه نهم و دهم اولین جاندارها به صورت ویروسها، باکتریها و موجودات تک سلولى به وجود آمده است، درهفته دوم ماه آخر سال پستانداران به وجود آمدهاند، در ربع آخر از ساعت آخر از روز آخر سال انسان به وجود آمده است. ..............................................................
دورهاى که دوره تاریخى انسان به شمار مىرودو انسان قبل از آن در حال توحش در جنگلها و غارها زندگى مىکرده ستشصت ثانیه اخیر آن است که در اینشصت ثانیه اخیر است که استعداد انسان ظهور کرده و عقل و علم بشر دست اندرکار شده و تمدن عظیم و شگفت آور بهوجود آمده است و انسان استعداد خود را کم و بیش به ظهور رسانده است.در همین شصت ثانیه است که انسان خلیفة الله بودنخود را به ثبوت رسانیده است.حالا اگر بنا باشد که انسان به همین زودى با مهارت شگرف علمى خود، خود را نابود کندو اگر واقعا انسان با قدرت علمى خود گور خود را به دستخود کنده باشد و چند گامى بیشتر تا گور خود فاصله نداشته باشد،اگر واقعا چنین خودکشى اجتماعى در انتظار بشر باشد باید بگوییم خلقت این موجود بسى بیهوده و عبث بوده است. آرى، یک نفر مادى مسلک مىتواند اینچنین فکرکند ولى یک نفر تربیتشده در مکتب الهى اینطور فکر نمىکند، او مىگوید: ممکن نیست که جهان به دست چند نفردیوانه ویران شود، او مىگوید: درست است که جهان بر سر پیچ خطر قرار گرفته است ولى خداوند همان طور که درگذشته - البته در شعاع کوچکترى - این معجزه را نشان داده، بر سر پیچهاى خطر بشر را یارى کرده و از آستین غیب مصلح ومنجى رسانده است، در این شرایط نیز چنان خواهد کرد که عقلها در حیرت فرو رود، او مىگوید: کار جهان عبث نیست، او مىگوید: اگر چنان شودکه مادى مذهبان مىگویند و ظهور انسان در روى زمین مصداق مثل معروف عربىبشود: ما ادرى اسلم ام ردع (1) ، یا مصداق سخن حافظ بشود که: راستى خاتم فیروزه بو اسحاقى خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود .............................................................. با حکمت و عنایتپروردگار منافى خواهد بود: اذ مقتضى الحکمة و العنایة ایصال کل ممکن لغایة(1) خیر، عمر جهان به پایان نرسیده است، هنوز اولکار است، دولتى مقرون به عدل و عقل و حکمت و خیر و سعادت و سلامت و امنیت و رفاه و آسایش و وحدت عمومى وجهانى در انتظار بشریت است، دولتى که در آن دولتحکومت با صالحین است و انتخاب اصلح به معنى واقعى در آن صورت خواهد گرفت.روزبهروزى خواهد رسیدو اشرقت الارض بنور ربها (2) ، روزى که اذا قام القائم حکم بالعدل، ارتفع فی ایامه الجور و امنتبه السبل، و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومذ موضعا لصدقته و لا بره و هو قوله تعالى: و العاقبةللمتقین(4) (3) در آن روز به عدالتحکم شود و ستم براى همیشه رخت بر بندد، راهها امن گردد، زمین برکات و استعدادهاىخود را ظاهر گرداند و حداکثر استفاده از منابع و خیرات زمین صورت گیرد، فقیرى پیدا نشود که مردم صدقات و زکواتخود را به او بدهند و این است معنى سخن خدا: عاقبت از آن متقیان است. بجاى اینکه مایوسانه بنشینیم و بگوییم کاربشر تمام شده و بشر به دستخود گور خود را کنده و چند گامى بیشتر با آن فاصله ندارد و روزهاى خوش بشر دارد به پایان مىرسد، مىگوییم: باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایجسحر است همان طور که ظهورهاى گذشته پس از سختیهایىبوده، قطعا این ظهور نیز پس از سختیها و شدتها خواهد بود.همیشه برقها در ظلمتها مىجهد. ..............................................................
على(علیه السلام)اشاره به ظهور مهدى موعودمىکند و چنین مىفرماید: حتى تقوم الحرب بکم على ساقبادیا نواجذها، مملوئة اخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها، الاو فى غد - و سیاتى غد بما لا تعرفون - یاخذ الوالى من غیرها عمالها على مساوى اعمالهاو تخرج له الارض افالیذ کبدها و تلقى الیه سلما مقالیدها فیریکم کیف عدل السیرة و یحیى میت الکتاب و السنة (1) . جنگ قد علم خواهد کرد در حالى که دندانهاىخود را نشان مىدهد.پستانهایش پر است و آماده است.شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ.همانا فردا - و فردا چیزىظاهر خواهد کرد که او را نمىشناسید و انتظارش را ندارید - آن حاکم انقلابى هر یک از عمال حکومتهاى قبلى را بهسزاى خویش خواهد رسانید، زمین پارههاى جگر خود را از معادن و خیرات و برکات براى او بیرون خواهد آورد و کلیدهاى خودرا با تمکین به او تسلیم خواهد کرد، آنوقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعى چیست، و کتاب خدا و سنت پیامبر را احیاء خواهد کرد. على(علیه السلام)نیزاز یک آینده عبوس و خشمناک و جنگهاى وحشتزا یاد مىکند ولىعلى در پایان این شب سیه یک سفیدى میمونى را نوید مىدهد.قرآن کریم هم مىفرماید: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون. ما از پیش اطلاع دادهایمکه وارث اصلى زمین، بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود(براىهمیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هواى نفس نخواهد بود). آرى، این است فلسفه بزرگ مهدویت، در عین اینکهپیش بینى یک سلسله تکانهاى شدید و نابسامانیها و کشتارها و بىعدالتیهاست، پیش بینى یک آینده سعادتبخش و پیروزى کامل عقل بر جهل، توحید بر شرک، ایمان بر شک، عدالت بر ظلم، سعادت بر شقاوت است، لهذا نوید و آرزوست. اللهم انا نرغب الیک فى دولة کریمةتعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها منالدعاة الى طاعتک و القادة الى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الاخرة (2) . .............................................................. مجموعه آثار جلد 3 صفحه 356
استاد شهید مرتضى مطهرى
[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:10 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
ابراهیم شفیعیسروستانی
[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:8 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کمااستخلف الذین من قبلهم..." ظاهر اینکه آیه در اینجا قرار گرفته این است که در ذیل آیات سابق سوره نازل شدهباشد، و چون سوره مدنى است، و در مکه و قبل از هجرت نازل نشده، این آیه نیز مدنى است،همچنان که سیاقش و مخصوصا سیاق ذیلش این احتمال را تایید مىکند. در نتیجه این آیه وعده جمیل و زیبایى استبراى مؤمنین که عمل صالح هم دارند، به آنان وعده مىدهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برایشان درستمىکند و زمین را در اختیارشان مىگذارد و دینشان را در زمین متمکن مىسازد، و امنیت راجاىگزین ترسى که داشتند مىکند، امنیتى که دیگر از منافقین و کید آنان، و از کفار وجلوگیریهایشان بیمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند، و چیزى را شریک او قرارندهند. پس در جمله"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات"کلمه"من"تبعیضىخواهد بود نه بیانى، و خطاب در آن، به عموم مسلمین است که در میان آنان، هم منافق هستو هم مؤمن، و مؤمنین ایشان نیز دو طایفهاند، یکى کسانى که عمل صالح مىکنند، و گروهدیگر آنان که عمل صالح ندارند، ولى وعدهاى که در آن آمده مخصوص کسانى است که همایمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد و بس. و در جمله"لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم"دو احتمالهست، یکى اینکه مراد از استخلاف این باشد که خداى تعالى به ایشان خلافتى الهى نظیرخلافت آدم و داوود و سلیمان داده باشد، همچنان که درباره خلافت آدم فرمود: "انى جاعلفى الارض خلیفة" (1) و درباره داوود فرموده: "انا جعلناک خلیفة فى الارض" (2) و دربارهسلیمان فرموده: "و ورث سلیمان داود" (3) که اگر مراد از خلافت این باشد، قهرا خلفاى قبل ازایشان خلفاى خدا، یعنى انبیاى او و اولیایش خواهد بود، و لیکن به دلیلى که مىآید ایناحتمال بعید است. احتمال دوم اینکه مراد از"خلافت"ارث دادن زمین به ایشان و مسلط کردن آنان برزمین باشد، همچنان که در این معنا فرموده: "ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده، والعاقبة للمتقین" (4) و نیز فرموده: "ان الارض یرثها عبادى الصالحون" (5) که بنابر این احتمال،مراد از خلفاى قبل از ایشان مؤمنین از امتهاى گذشته خواهد بود، که خدا کفار و منافقین آنها راهلاک کرد، و مؤمنین خالص ایشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب، همچنان که در آیه"و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا فاوحى الیهمربهم لنهلکن الظالمین، و لنسکننکم الارض من بعدهم ذلک لمن خاف مقامى و خافوعید" (6) است و اینان کسانى هستند که خود را براى خدا خالص کردند و خدا نجاتشان داد، و درنتیجه جامعه صالحى تشکیل داده و در آن زندگى کردند، تا آنکه مهلتشان طول کشیده، دلهایشان قساوت یافت. اما قول کسى (7) که گفته: مراد از مستخلفین قبل از ایشان، بنى اسرائیل است که خدابعد از هلاک کردن فرعون و لشگریانش سر زمین مصر و شام را به ایشان ارث داده، و در آنمکنتشان داد، همچنان که درباره آنان فرمود: "و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فى الارض" (8) حرف صحیحى نیست. زیرا آیه مورد بحث از مردمى خبر مىدهد که بعد از ارث بردن زمین، اجتماعى صالحتشکیل دادند و قوم بنى اسرائیل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از کفر و نفاق و فسقخالص نگشتند، و مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات" نشدند، و به نص قرآن کریم درآیاتى بسیار هرگز و در هیچ دورهاى چنین روزى به خود ندیدند، و با اینکه اجتماع ایشانهمواره از کفار و منافقین و صالحان و طالحان متشکل مىشده، دیگر معنا ندارد که استخلافایشان را مثل بزند براى استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات". و اگر مراد از تشبیه اصل استخلاف ایشان، به استخلاف خلفاى قبل از ایشان - کهفرضا بنى اسرائیل باشند چه خوب و چه بد - بوده باشد، در این صورت احتیاجى نبود کهمجتمع اسرائیلى را پیش بکشد، و به آنان تشبیه کند و حال آنکه امتهاى موجود در زمان نزولآیه و قبل از آن بسیار قوىتر و پرجمعیتتر از بنى اسرائیل بودند مانند روم و فارس و کلده و غیرایشان، همچنان که در آیه"اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح" (9) و آیه"اذ جعلکم خلفاء منبعد عاد" (10) بدون هیچ تشبیهى این امت را جانشینان امتهاى قبل دانست، و حتى کفار ازاین امت را هم خلفاى اقوام پیشین خواند و فرمود: "و هو الذى جعلکم خلائف الارض" (11) و نیزفرمود: "هو الذى جعلکم خلائف فى الارض فمن کفر فعلیه کفره" (12) . حال اگر بگویى چرا جایز نباشد که تشبیه در آیه مورد بحث، تشبیه به بنى اسرائیلباشد؟آنگاه حق این مجتمع صالح را با جمله بعدىاش اداء نموده و بفرماید: "لیمکنن لهمدینهم..."؟در جواب مىگوییم: بله، اشکالى ندارد، جز اینکه همان طور که گفتیم، بنابر ایندیگر وجهى ندارد که امت اسلام از میان همه امم تنها جانشین بنى اسرائیل باشند، وجانشینى این امت تنها به جانشینى بنى اسرائیل تشبیه گردد. "و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم"تمکین هر چیزى بر قرار کردن آن است درمکان و این کنایه است از ثبات آن چیز، و زوال و اضطراب و تزلزلناپذیرى آن، به طورى کهاگر اثرى داشته باشد هیچ مانعى جلوى تاثیر آن را نگیرد و در آیه مورد بحث تمکین دین عبارتاست از اینکه: آن را در جامعه مورد عمل قرار دهد، یعنى هیچ کفرى جلوگیرش نشود، و امرشرا سبک نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، درباره آن اختلاف و تخاصمىنباشد، و این حکم را خداى سبحان در چند جاى از کلامش کرده که اختلاف مختلفین درامر دین علت و منشاى جز طغیان ندارد، مانند این آیه"و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البینات بغیا بینهم" (13) . و مراد از دین ایشان، آن دینى که برایشان پسندیده، دین اسلام است.و اگر دین را بهایشان اضافه کرد، از باب احترام بود و نیز از این جهتبود که دین مقتضاى فطرت خود آنان بود. و جمله"و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا"مانند جمله"و لیمکنن لهم"عطف استبرجمله"لیستخلفنهم"و اصل معنا"لیبدلن خوفهم امنا"بوده، به طور سادهتر اینکه در واقع بایدمىفرمود"ترس ایشان را مبدل به امنیت کردیم"ولى فرموده"ایشان را بعد از ترس، مبدل بهامنیت کردیم"و تبدیل را به خود آنان نسبت داد، حالا یا از باب مجاز عقلى است، و یا آنکه مضاف را چون معلوم بوده حذف کرده، زیرا جمله"من بعد خوفهم"مىفهماند که آن محذوفخوف، و تقدیر"لیبدلن خوفهم"بوده، و یا آنکه از این باب نبوده، بلکه کلمه"امنا"به معناىآمنین بوده که در این صورت معنا این مىشود که: خدا ایشانرا بعد از ترسشان مبدل کرد به ایمنانو به هر حال، مراد از خوف آن ترسى است که مؤمنین صدر اسلام از کفار و منافقینداشتند. و جمله"یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا"را اگر بخواهیم با سیاق آیات بهتر وفقدهیم، باید حال از ضمیر در جمله"لیبدلنهم" بگیریم، که معنا چنین مىشود: "خدا ترسایشان را مبدل به امنیت کرد، در حالى که ایشان مرا پرستش کنند، و چیزى شریک منندانند". و اگر در این آیه التفاتى از غیبت"یبدلنهم"به تکلم"مرا عبادت کنند"بکار برده وجمله"یعبدوننى"را با جمله"چیزى را شریک من ندانند"تاکید کرده، و کلمه"شیئا"رانکره آورده، که خود دلالت مىکند بر نفى شریک به طور اطلاق، همه این نکات حکممىکند بر اینکه مراد از عبادت، خداپرستى خالص است، به طورى که هیچ شائبهاى ازشرک - چه شرک جلى و چه شرک خفى - در آن راه نداشته باشد، و خلاصه معنا این مىشودکه خدا مجتمع آنان را مجتمعى ایمن مىسازد، تا در آن جز خدا هیچ چیز دیگرى پرستشنشود، و هیچ ربى غیر از خدا قائل نباشند. و کلمه"ذلک"در جمله"و من کفر بعد ذلک"به طورى که سیاق شهادت مىدهداشاره استبه موعود، بنابر این، مناسبتر آن است که کلمه"کفر"را به معناى کفران، و درمقابل شکر بدانیم، و چنین معنا کنیم که: "و هر کس کفران کند و خدا را شکر نگوید، وبعد از تحقق این وعده عوض شکر با کفر و نفاق و سایر گناهان مهلکه، کفران نعمت کند، چنین کسانى کاملا در فسقند"و فسق هم عبارت است از بیرون شدن از زى بندگى. مفسرین در این آیه شریفه اختلافاتى شدید و زیادى دارند. بعضى (14) گفتهاند: درباره اصحاب رسول خدا(ص)نازل شده، و خداوعدهاى را که به ایشان داد منجز کرد، و زمین را در اختیار ایشان قرار داد، و دین ایشان راتمکین داد، و ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، آرى بعد از در گذشت رسول خدا(ص)در ایام خلفاى راشدین، اسلام را پیش برد، و عزت داد، و در نتیجه آن ترسى کهمسلمین از کفار و منافقین داشتند، از میان برفت. و مراد از استخلاف ایشان استخلاف خلفاى چهارگانه بعد از رسول خدا(ص)، و یا تنها خلفاى سهگانه اول است، و اگر استخلاف را به همه نسبت داده، بااینکه همه مسلمین خلیفه نبودند، و خلافت مختص به سه و یا چهار نفر بود، از قبیل نسبتدادن چیزى است که مخصوص به بعض استبه همه، مثل اینکه مىگویند: بنى فلان کشتهشدند، با اینکه بعضى از آنان کشته شدند. بعضى (15) دیگر گفتهاند که: این آیه شامل عموم امت محمد(ص)مىشود، و مراد از استخلاف امت وى و تمکین دین ایشان و تبدیل خوفشان به امنیت ایناست که زمین را به ایشان ارث داد، آنچنانکه به امتهاى قبل از اسلام ارث داد. و یا مراد استخلاف خلفاى بعد از رسول خدا(ص)، و تمکین اسلام وشکست دادن دشمنان دین مىباشد، که خداى تعالى بعد از رحلت آن جناب وعده خود را وفاکرد، و اسلام و مسلمین را یارى نموده، شهرها و اقطار عالم براى آنان فتح شد. بنابر این دو قول، آیه شریفه از پیشگویىهاى قرآن خواهد بود، چون خبر از امورى دادهکه هنوز در عالم تحقق نیافته، و حتى آن روز امیدش هم نمىرفت. بعضى (16) دیگر گفتهاند: این آیه مربوط به مهدى موعود(ع)است، که اخبارمتواتر از ظهورش خبر داده، و فرموده که: زمین را پر از عدل و داد مىکند همان طور که پر ازظلم و جور شده باشد، و مراد از"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت او(ع)است. ولى آنچه از سیاق آیه شریفه به نظر مىرسد صرف نظر از مسامحههایى که چه بسابعضى از مفسرین در تفسیر آیات قرآنى دارند، این است که بدون شک آیه شریفه دربارهبعضى از افراد امت است نه همه امت و نه اشخاص معینى از امت، و این افراد عبارتند ازکسانى که مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"بوده باشند، و آیه نص در این معنا است، و هیچ دلیلى نه در الفاظ آیه و نه از عقل که دلالت کند بر اینکه مقصود از آنان تنها صحابهرسول خدا، و یا خود رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)مىباشدنیست، و نیز هیچ دلیلى نیستبر اینکه مراد از"الذین"عموم امتبوده، و اگر وعده در آیهمتوجه به طایفه مخصوصى از ایشان شده به خاطر صرف احترام از آنان یا عنایتبیشتر به آنانبوده باشد، زیرا همه این حرفها سخنانى خود ساخته و بى دلیل است. و مراد از استخلاف آنان در زمین نظیر استخلاف نیاکان و امم گذشته این است کهاجتماعى صالح از آنان تشکیل دهد، که زمین را ارث ببرند، آن طور که نیاکان و امم گذشتهصاحبان قوت و شوکت ارث بردند، و این استخلاف قائم به مجتمع صالح ایشان است، نه بهافراد معینى از ایشان، همچنان که در امتهاى قبل از ایشان قائم به مجتمع بود. و اما اینکه مراد از آن، خلافت الهى به معناى ولایت و سلطنت الهى، نظیر سلطنتداوود و سلیمان و یوسف(ع)بوده باشد، بسیار بعید است، چون از قرآن کریم بعیداست که از انبیاء به عبارت"الذین من قبلهم"تعبیر فرماید، و این تعبیر به همین لفظ و یا بهمعناى آن در بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم آمده، و در هیچ جا مقصود از آن انبیاى گذشتهنبوده، با اینکه گفتگو درباره انبیاى گذشته در قرآن کریم بسیار آمده، بله در بعضى موارد بهعبارت"رسل من قبلک"یا"رسل من قبلى"یا نظیر اینها با اضافه کلمه قبل به ضمیر راجع بهرسول خدا(ص)آمده است. و مراد از تمکین دین مرضى آنان در زمین - همان طور که گذشت - این است که دینپسندیده ایشان را پاى بر جا بدارد، به طورى که اختلافشان در اصول، و سهلانگارىهایشاندر اجراى احکام، و عمل به فروع آن، دین آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لکه نفاقپاک باشد. و مراد از تبدیل خوفشان به امنیت این است که امنیت و سلام بر مجتمع آنان سایهبیفکند، به طورى که نه از دشمنان داخلى بر دین و دنیاى خود بترسند، و نه از دشمنانخارجى، نه از دشمنى علنى، و نه پنهانى. و اینکه بعضى (17) از مفسرین گفتهاند: "مراد تنها ترس از دشمنان خارجى است، همچنان که همه ترس مسلمانان صدر اول از کفار و مشرکین بود، که مىخواستند نور خدا راخاموش ساخته و دعوت حقه دین را باطل سازند"حرف صحیحى نیست، و دلیلى بر گفتارخود ندارند، چون لفظ آیه مطلق است، و هیچ قرینهاى که مدعاى آنان را اثبات کند در آننیست، علاوه بر این آیه شریفه در مقام امتنان است، و این چه منتى است که خدا بر جامعهاىبگذارد که دشمن خارجى را بر آنان مسلط نکرده، در حالى که داخل آن جامعه را فساد احاطهکرده باشد، و از هر سو بلاهاى گوناگون آن جامعه را تهدید کند، نه امنیتى در جان خود داشتهباشند، و نه در عرض و نه در مال، تنها قدرت حاکمه بر آن اجتماع حریت داشته، و طبقهستمگر در رفاه و پیشرفتباشند؟. و مرادش از اینکه فرمود: "خداى را عبادت مىکنند و چیزى را شریک اونمىگیرند"همان معنایى است که لفظ به طور حقیقتبر آن دلالت کند، و آن عبارت است ازاینکه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا کند و بنیان هر کرامتى غیر از کرامت تقوى منهدمگردد. آنچه از همه مطالب بر آمد این شد که خداى سبحان به کسانى که ایمان آورده و عملصالح انجام مىدهند، وعده مىدهد که به زودى جامعهاى برایشان تکوین مىکند که جامعهبه تمام معنا صالح باشد، و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برد و درعقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزى حاکم نباشد، ایمن زندگى کنند، ترسى ازدشمن داخلى یا خارجى نداشته باشند، از کید نیرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگویىزورگویان آزاد باشند. و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتى که از فضیلت و قداست دارد هرگز تاکنون دردنیا منعقد نشده، و دنیا از روزى که پیامبر(ص)مبعوث به رسالت گشته تاکنون، چنین جامعهاى به خود ندیده، ناگزیر اگر مصداقى پیدا کند، در روزگار مهدى(ع)خواهد بود، چون اخبار متواترى که از رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعهاى خبر مىدهد، البته این درصورتى است که روى سخن در آیه را متوجه مجتمع صالح بدانیم، نه تنها حضرت مهدى(ع). خواهید گفت: طبق این نظریه چه معنا دارد که روى سخن را در زمان نزول آیه به"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"کند در حالى که مهدى(ع)آن روز نبود، (نهخودش بود و نه یکى از اهل زمانش). در پاسخ مىگوییم: این سؤال ناشى از این است که پرسش کننده میان خطابهاىفردى با خطابهاى اجتماعى خلط کرده، چون خطاب دو جور ممکن است متوجه اشخاصشود، یکى اینکه اشخاصى را مورد خطابى قرار دهند، بدین جهت که خصوصیات خود آنانمورد نظر است، دیگر اینکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از این جهت کهشخص خود آنان مورد نظر باشد، بلکه از این جهت که جمعیتى هستند داراى صفاتى معین، در صورت اول خطاب از مخاطبین به غیر مخاطبین متوجه نمىشود.و شامل آنها نمىگردد، نهوعدهاش و نه وعیدش و نه هیچ چیز دیگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتى ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات کذایى است، که در این صورت به دیگران نیز متوجه مىشود. در آیه شریفه خطاب از قبیل خطابهاى دوم است، که بیانش گذشت و اغلبخطابهاى قرآنى که یا مؤمنین را مخاطب کرده، و یا کفار را از این قبیل است، و همچنینخطابهایى که متضمن بدگویى از اهل کتاب و مخصوصا یهود است، از این قبیل است، بهمخاطبین بدگویى مىکند به اینکه نیاکان و اجداد چند پشت قبل ایشان چنین و چنانکردند، و همچنین خطابهاى متوجه به مشرکین که شما بودید که چنین و چنان کردید، بهاینکه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم مىشود که روى سخن با دارندگان فلانصفات زشت است. و مخصوصا از این قبیل است وعدهاى که به یهود داده و فرموده: "فاذا جاء وعد الآخرةلیسوؤا وجوهکم" (18) که وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پیشگویى زنده نماندند، ودر عین حال روى سخن با یهود عصر نزول است، که شما چنین و چنان مىشوید. و نظیر آن وعده در گفتار ذى القرنین است، که بنا به حکایت قرآن کریم گفت: "فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا" (19) . و نیز وعدهاى که به مردم داده که قیامت قیام مىکند و بساط حیات دنیوى به وسیلهنفخه صور بر چیده مىشود، چنانکه فرمود: "ثقلت فى السموات و الارض لا تاتیکم الا بغتة" (20) که مؤمنین صالح را به عنوان اینکه مؤمن و صالحند وعدهاى داده، که اشخاص حاضر در زماننزول آن را ندیدند و مردند، ولى همین که در آخرین روز از روزگار دنیا افرادى صالح و مؤمنشاهد نفخه صور مىشوند، مجوز این شده که این وعده را به همه صالحان مؤمن در همه اعصار، و مخصوصا افراد حاضر در زمان نزول بدهد. پس حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معناى آیه را به آن بدهیم(و همهتعصبات را کنار بگذاریم)آیه شریفه جز با اجتماعى که به وسیله ظهور مهدى(ع)بهزودى منعقد مىشود قابل انطباق با هیچ مجتمعى نیست. و اما اگر پاى مسامحه و سهل انگارى در تفسیر مفردات و جملات آن راهدهیم، آن وقت ممکن استبگوییم مراد از استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"استخلاف همه امت است، (نه همان طور که گفتیم دستهاى مخصوص)، آن وقت در جواباینکه همه امت مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"نیستند، بگوییم این از باب تغلیباست، که از آن باب به شمس و قمر مىگوییم: شمسین، (دو آفتاب)یا قمرین(دو ماه)و یاپاسخى نظیر آن بدهیم. و مراد از تمکین دینشان، آن دین که برایشان پسندیده، این بگیریم که آنان را در دنیامعروف به امت اسلام مىکند، و دین اسلام را دین ایشان مىداند، هر چند که هفتاد و سهفرقه شوند، و هر فرقهاى فرق دیگر را کافر بداند، و بعضى خون بعضى دیگر را مباح بشمارد، وعرض و مال او را حلال بداند. و مراد از تبدیل خوف ایشان به امنیت، و اینکه خدا را بپرستند و چیزى را شریک اونگیرند این باشد که خدا اسلام را عزت و شوکت دهد، و بر معظم معموره زمین گسترده کند، در معظم معموره زمین آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند که از میان خود آنانامنیت رختبر بسته باشد، و حق و حقیقتبا سکنه آنها خدا حافظى کرده باشد. که در این صورت موعود به این وعده امت، و مراد از استخلاف، ایشان عزت و شوکتىاست که بعد از هجرت رسول خدا(ص)و بعد از رحلت آن جناب نصیبمسلمین شد، ولى اگر معنا این باشد باز وجهى نیست که تنها شامل زمان خلفاى راشدینباشد، بلکه بعد از آنان را نیز تا زمان انحطاط خلافت اسلامى شامل مىشود. خوب، این وجهى است که مىتوان براى آیه تصور کرد، و اما تطبیق آیه با دورهخلفاى راشدین و یا سه نفر اول و یا تنها دوره على(ع)هیچ وجهى ندارد.
پىنوشتها:
(1)مىخواهم در زمین خلیفهاى قرار دهم.سوره بقره، آیه 30. (2)ما تو را خلیفهاى در زمین قرار دادیم.سوره ص، آیه 26. (3)سوره نمل، آیه 16. (4)زمین از آن خدا است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث مىدهد، و سر انجام از آنپرهیزگاران است.سوره اعراف، آیه 128. (5)زمین را بندگان صالح من ارث مىبرند.سوره انبیاء، آیه 105. (6)کسانى که کافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمین خود بیرونمىکنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید، پس پروردگارشان به ایشان وحى فرستاد که به طور قطعستمکاران را هلاک خواهیم کرد، و بعد از ایشان شما را در زمین سکونتخواهیم داد، این روش ما استنسبتبه کسى که از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. سوره ابراهیم، آیه 14. (7)روح المعانى، ج 18، ص 203. (8)اراده کردیم بر کسانى که در زمین به دست کفار ضعیف شدند، منت نهیم، و ایشان راپیشوایان و وارثان نموده، و در زمین مکنت دهیم.سوره قصص، آیات 5 و 6. (9)چنانکه شما را خلیفه بعد از قوم نوح قرار داد.سوره اعراف، آیه 69. (10)چنانکه شما را خلفاى بعد از قوم عاد قرار داد.سوره اعراف، آیه 74. (11)خدا کسى است که شما را خلیفههاى زمین قرار داد.سوره انعام، آیه 165. (12)او کسى است که شما را خلیفههاى زمین قرار داد پس هر کس کفر بورزد کفرش علیه خود اواست.سوره فاطر، آیه 39. (13)در این دین اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه معجزات و بیناتى بر صحت و حقانیت آنچه بهسویشان آمد قائم شد.و این به خاطر ستمگرى و سر پیچى از دین بود.سوره بقره، آیه 213. (14)تفسیر کشاف، ج 3، ص 252. (15 و 16)مجمع البیان، ج 7، ص 152. (17)کشاف، ج 3، ص 251. (18)سوره اسراء، آیه 7. (19)پس چون وعده پروردگارم برسد، خدا آن را ویران مىکند، و وعده پروردگار من حق است.سوره کهف، آیه 98. (20)قیامت چه سنگین است در آسمانها و زمین، و به سر وقتشما نمىآید مگر ناگهانى.سورهاعراف، آیه 187. کتاب: ترجمه المیزان، ج 15، ص
علامه طباطبایى
[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
قران کریم تعبیری را در سوره انبیاء آیه 105 اززبورنقل می کند که در زبور فعلی عیناً موجود است.قرآن کریم می فرماید:علاوه بر ذکر(تورات)درزبور نیز نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
شیعه معتقد است که در آینده، مردی از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد کرد و با تشکیل آخرین دولت، پایان تاریخ را رقم خواهد زد. این از اصول راهبردی باورهای شیعه است. اصلی که آینده را روشن میسازد و جهتگیری حرکت شیعه را مشخص میکند.
[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
جو حاکم در دوران حکومتهاى بنىامیه و بنى عباس و نظیر آنها سبب گردید که بسیارى از حقایق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود و در میان مسلمانان ترویج نشود و در مقابل بسیارى از چیزها که در مسیر سیاست آنها قرار مىگرفتبه وجود آمد و تبلیغ شد. نظیر مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها. جلالالدین عبدالرحمان سیوطى (1) در حالات یزیدبن عبدالملک بن مروان که بعد از عمر بن عبدالعزیز به حکومت رسید مىنویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربنعبدالعزیز رفتار کنید، اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم دربارى) را پیش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابى نیست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بىبندو بارى) برگشت . زمانى که منصور عباسى از مالک بن انس امام مذهب مالکى خواست کتاب موطا را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار نماید، با او شرط کرد که باید در کتابت از على بن ابىطالب(ع) حدیثى نقل ننمایى! و نیز (2) به او گفت: از شواذ بن مسعود و شدائد بن عمر و رخصتهاى ابن عباس اجتناب کن به هر حال در اثر جریانهاى اشاره شده و (3) انزواى امامان: و شهادت، تبعید و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهلبیت(ع) سبب گردید که مساله مهدویت در میان برادران اهل سنتبه دست فراموشى سپرده شود و این مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته استحجتبر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده امید است دانشمندان اسلامى این حقایق را ترویج کرده و وظیفه الهى خویش را در رابطه با این حقیقت ادا نمایند. با توجه به آنچه گذشت در این مقاله سعى شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شیعه و اهل سنت درباره امام زمان(ع) متفقالقولاند وحدت نظر دارند. به عبارت دیگر: اهل سنت نیز مانند شیعه مىگویند: مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهانى واحدى تشکیل خواهد داد.
پس به طور خلاصه مىتوان گفت در این مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسى به اثبات مىرسد: در گفتار اول اثبات مىشود: مهدى موعود که آمدنش به طور متواتر از رسولالله(ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکرى: است و یک شخص مجهول و نامعلومى نیست. در گفتار دوم با بررسى اقوال تنى چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان(ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و یقین بیان داشتهاند معلوم مىشود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بىاساس بوده است. چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آورى شده و نگارنده از این کار دو نظر داشته استیکى اینکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذرى نیاورند و نگویند که این مطالب در کتابهاى ما نیست دیگر آنکه مطالعه کنندگان شیعه مذهب را سبب تحکیم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقیده دارند مورد تصدیق اهل سنت نیز مىباشد. این مزیتبه نظر من سبب نزدیک شدن اهل سنت و شیعه نسبتبه یکدیگر خواهد گردید. مهدى شخصى ، نه مهدى نوعى برادران اهل سنت در رابطه با مهدى موعود مىگویند: ما به مهدى نوعى عقیده داریم. به عبارت دیگر ما منکر موعود نیستیم . احادیثى که از رسول خدا(ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مىگوییم، او هنوز متولد نشده و معلوم نیست چه کسى است اما در آینده متولد مىشود و بعد از برزگ شدن قیام مىکند و حکومت جهانى واحد تشکیل مىدهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسین (ع)است. (4) مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف (5) مىگوید: شیعه عقیده دارد مهدى موعود که احادیث صحیحه در رابطه با او وارد شده ، همان پسر حسن عسکرى خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولى صحیح آن است که او هنوز متولد نشده و در آینده متولد شده و بزرگ مىشود واو از اشراف آل البیت الکریم است. ابن ابى الحدید در شرح نهجالبلاغه (6) ذیل خطبه16 مىگوید: اکثر محدثین عقیده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصریح کردهاند و شیوخ مابه او اعتراف کردهاند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گردید. ناگفته نماند که: اهل سنتبر این گفته خود دلیلى از احادیثیا آیات نیاوردهاند. فقط شهرتى است که در میان ایشان به وجود آمده است و این از نتایج منزوى شدن اهل بیت(ع)و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهى احادیث منقوله در کتب اهل سنت عینا عقیده شعیه را مىرساند و در آن احادیث مىخوانیم که: مهدى موعود(ع) دوازدهمین امام از ائمه دوازدهگانه و نهمین فرزند امام حسین(ع) و چهارمین فزرند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى(ع) است. و نیز روایات اهل سنت مىگویند که آن حضرت در سال 255 هجرى در نیمهشعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنیا آمده است. بنابراین شیعه و اهل سنت در مهدى موعود شکى ندارند و هر دو عقیده به مهدى شخصى دارند. منتها، دورانهاى تاریک و انزواى اهل بیت و عصر حکومتسیاه بنىامیه و بنىعباس مانع از آن شد که اهل سنت چیزى را که در کتابهاى خود نوشته و نقل کردهاند در میان خود شهرت بدهند و مانند شیعه منتظر آمدن مهدى شخصى(ع) باشند. ما اینک بعضى از دلایلى را که دلالتبر مهدى شخصى دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضیح مىدهیم: 1- محمد صالح حسینى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل کرده مىگوید: دخلت على النبى (ص) فاذاالحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و فاه و یقول: انتسید ابن سیدانت امام ابن امام، نتحجةابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم. (7) یعنى داخل محضر رسول خدا(ص) شدم ناگاه دیدم که حسین(ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسین را مىبوسید و مىفرمود: تو آقایى فرزند آقایى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نهنفر حجتى از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست. این حدیثشریف صریح است در اینکه مهدى موعود(ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) است على هذا متولد هم شده است. بنابراین حدیث نمىشود گفت معلوم نیست مهدى چه کسى است و هنوز متولد نشده است. عبدالله بسمل نیز همین حدیث را عینا نقل کرده است. (8) 2- ابوالموید موفق خوارزمى حنفى (متوفاى 568) آن را با کمى تفاوت از سلیم بن قیس از سلمان محمدى چنین نقل مىکند: قال دخلت على النبى(ص) واذاالحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و یقول انک سیدابن سیدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم (9) مهدى موعود(ع) در کلام رسول خدا(ص) به احسن وجه تعیین شده و آن نهمین فرزند امام حسین(ع) است. 3- حافظ شیخ سلیمان حنفى قندوزى حدیث فوق را در ینابیعالمودة باب 54 ص 168 و نیز در باب56 ص 258 از کتاب مودة القربى تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) نقل کرده است و نیز در باب77 ص 445 باز از مودةالقربى و در باب 94 ، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد(ع) از پدرش امام حسین(ع) نقل کرده که دومى چنین است: عن على بن الحسین عن ابیه الحسین بن على: دخلت على جدى رسولالله(ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فىالفضل و المنزلة عندالله سواء امام مىفرماید: به محضر جدم رسولالله(ص) داخل شدم مرا روى زانوى خویش نشانید و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختیار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضیلت و مقام پیش خداوند یکسانند. بنابراین مهدى(ع) یک مهدى معین و نهمین فرزند امام حسین(ع) است. ناگفته نماند که کتاب مودة ذوىالقربى تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) حاوى چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفى همه آن کتاب را در ینابیعالموده آورده و آن را باب پنجاه و ششم این کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم حدیث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سلیم بن قیس هلالى از سلمان فارسى از رسولالله(ص) نقل کرده است. پس بنابر آنچه ما به دست آوردهایم حدیث فوق در کتابهاى مقتل خوارزمى در ارجحالمطالب مناقب مرتضوى ، مودة ذوىالقربى و ینابیع المودة نقل شده است و دلالتبر مهدى شخصى دارد یعنى مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است. 4- حموئى جوینى شافعى از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت: سمعت رسول الله(ص) یقول انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون (10) شنیدم که حضرت مىفرمود من ، على ، حسن ، حسین ، و نه نفر از فرزندان حسین همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستیم. و نیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است (11) وهمچنین در ینابیع المودة (12) از کتاب مودة القربى (مودت دهم) واز فرائدالسمطین (13) نقل شده است. از این حدیث نیز روشن مىشود که مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است و اگر بگویند چه مانعى دارد که فرزند امام حسین باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مىگوییم به قرینه روایات گذشته و روایات آینده، نه نفر پشتسر منظورند. یعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسین(ع) است. 5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در کتاب الاتحاف بحبالاشراف (14) وابن صباغ مالکى در فصول المهمة (15) نقل مىکنند که:دعبلبنعلىخزاعى مىگوید: چون به محضر حضرت رضا(ع) رسیدم و در ضمن قصیده خود این دو شعر را خواندم که : خروج امام لا محالة خارج یقوم على اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزى على النعماء النقمات حضرت رضا(ع) با گریه سرش را بلند کرد و فرمود: اى دعبل! در این دو شعر جبرئیل به زبان تو سخن گفته است آیا مىدانى آن امام کدام است که قیام مىکند؟ گفتم: نمىدانم، فقط شنیدهام که امامى از شما اهل بیت قیام کرده زمین را پر از عدل خواهد کرد. فقال: یا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجةالقائم المنتظر فى غیبة المطاع فى ظهوره و لو لم یبق منالدنیا الایوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاء الارض عدلا کما ملئت جورا. اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غیبت مورد اطاعتخواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز ، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمین را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد. شایان ذکر است که این حدیث را شیخالاسلام حموئى در فرائدالسمطین از ابوالصلت عبدالسلام هروى (16) و حافظ قندوزى حنفى از فوائد حموئى شافعى (17) نقل کرده است 6- شیخالاسلام حموئى جوینى شافعى در فرائد السمطین (18) از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] علىبنموسىالرضا(ع) فرمود کسى که ورع ندارد، دین ندارد و کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد و ان اکرمکم عندالله اتقیکم یعنى عمل کنندهتر به تقیه. گفته شد یابن رسولالله تا کى تقیه کنیم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسى تا قبل از خروج قائم تقیه را ترک کند از مانیست . فقیل له یابن رسولالله و من القائم منکم اهل البیت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سیدة الاماء یطهر الله به الارض من کل جور و یقدسها من کل ظلم و هوالذى یشک الناس فى ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره گفته شد یابن رسولالله کدامیک از شمااهل بیت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من ، پسر خانم کنیزان . خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالى مىگرداند. او همانست که مردم در ولایت وى شک کنند و او صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین بانورش روشن مىگردد. او همانست که زمین براى وى پیچیده شود و براى وى سایهاى نباشد و او همان است که منادى درباره وى از آسمان ندا مىکند. ندایى که خدا آن را به گوش همه اهل زمین مىرساند. منادى مىگوید:بدانید حجتخدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شوید که حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل که مىفرماید: ان نشا ننزل علیهم منالسماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین (19) این حدیث مانند حدیثسابق دلالتبر مهدى معین دارد. حافظ قندوزى همین حدیث را از فرائد السمطین نقل کرده و مىگوید: قال الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینى الحموئى الشافعى فى کتابه فرائد السمطین عن دعبل الخزاعى ... (20) 7- ابن صباغ مالکى در الفصولالمهمه (21) که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مىگوید: و روى ابنالخشاب فى کتابه موالید اهل بیتیرفعه بسنده الى علىبنموسىالرضا(ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابى محمد الحسن بن على و هو صاحب الزمان القائم المهدى ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى در کتاب خود که سندش را به امام رضا(ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسکرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است. 8 - شیخ الاسلام حموئى شافعى در فرایدالسمطین (22) و موفق بن احمد خوارزمى حنفى در کتاب مقتلالحسین (23) (ع) نقل مىکنند از ابىسلمى که شترچران رسول خدا(ص) بود (24) مىگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که مىفرمود: در شب معراج از خداى جلیل خطاب آمد: آمن الرسول بما انزل الیه من ربه (25) گفتم: والمومنون خطاب رسید: راست گفتى اى محمد ، کدام کس را در میان امتخود گذاشتى؟ گفتم:بهترین آنها را خطاب رسید: علىبنابىطالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! خطاب رسید: یا محمد! من توجه کردم به زمین، توجه کاملى و تو را از اهل زمین اختیار کردم. نامى از نامهاى خود رابراى تو مشتق کردم. من یاد نمىشوم، مگر آنکه تو هم با من یادشوى .منم محمود و تویى محمد. بعد دفعه دوم به زمین نظر کردم از آن على را برگزیدم و نامى از نامهاى خود براى او مشتق کردم و منم اعلى و اوست على یا محمد! من تو را و على ، فاطمه و حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم (26) و ولایتشما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه کردم . هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اى محمد! اگر بندهاى از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و یا مانند مشک خشکى گردد. پس در حال انکار لایتشما پیش من آید ، او را نمىآمرزم تا اقرار به ولایتشما کند. اى محمد! آیا میخواهى اوصیاى خود را ببینى؟ گفتم: آرى بار خدایا ، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر: فالتفت فاذا انا بعلى و فاطمه والحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و المهدى فى ضحضاح من نور قیاما یصلون و هو - یعنىالمهدى - فى وسطهم کانه کوکب درى و قال یا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتى و جلالى انه الحجةالواجبة لا ولیائى والمنتقم من اعدائى. من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه دیدم: على ، فاطمه ، حسن ، حسین ، محمد بن على ، باقر ، جعفربن محمد صادق ، موسى بن جعفر کاظم ، على بن موسىالرضا، محمد بن على جواد ، على بن محمد هادى ، حسن بن على عسکرى و مهدى در دریایى از نور ایستاده و نماز مىخوانند و مهدى در وسط آنها مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمد ! اینها حجتها هستند، مهدى منتقم عترت توست . به عزت و جلال خودم قسم او حجتى است که ولایتش بر اولیاى من واجب است و او انتقام گیرنده از دشمنان من است. حافظ حنفى قندوزى ، این حدیثشریف را در ینابیع المودة (27) از خوارزمى نقل کردهو مىگوید: حمویى نیز در فرائد آن را نقل کرده است و در ینابیع به جاى والمهدى عبارت و محمد المهدى بن الحسن آمده است. این حدیث گذشته از دلالتبر مهدى شخصى حاوى اسامى مبارک همه امامان صلواتالله علیهم اجمعین - است. 9- موفق بن احمد خوارزمى در مقتل الحسین (28) و شیخ الاسلام حمویى شافعى در فرائدالسمطین (29) سعید بن بشیر از على ابن ابىطالب(ع) نقل کردهاند که فرمود: قال رسولالله(ص)انا واردکم على الحوض و انتیا علىالساقى و الحسن الرائد (30) والحسین الامر و علىبن الحسین الفارط و محمد بن علىالناشر و جعفر بن محمد السائق و موسى بن جعفر محصى المحبین و المبغضین و قامع المنافقین و على بن موسى معین المؤمنین و محمد بن على منزل اهل الجنة فى درجاتهم و على بن محمد خطیب شیعته و مزوجهم الحور العین والحسن بن على سراج اهلالجنة یستضئون به والمهدى شفیعهم یومالقیامه حیث لایاذنالله الا لمن یشاء و یرضى. من پیشتر از شما وارد (31) حوض کوثر مىشوم تو یا على ساقى کوثر هستى و حسن مدیر آنست ، حسین فرمانده آن مىباشد، على بن الحسین سابق بردیگران در رسیدن به آن ، امام باقر مقسم آن ، جعفر صادق سوقدهنده به آن ، موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایلکننده منافقان ، على بن موسى یار مؤمنان ، محمد بن على جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى ، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، حسن بن على عسکرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایى آن روشنایى مىگیرند و مهدى موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانى که خدا اجازه شفاعت نمىدهد مگر به کسى که بخواهد و از او راضى باشد. این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنتبه صورت قبول ، آن را نقل کردهاند حاوى نامهاى پاک دوازده امام: است. 10- حافظ سلیمان قندوزى از جابربن یزید جعفى نقل کرده مىگوید: شنیدم جابر بن عبدالله انصارى مىگفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: یا جابر! ان اوصیایى و ائمة المسلمین من بعدى اولهم على ، ثمالحسن ، ثم الحسین، ثم على بن الحسین ، ثم محمد بن على المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فاذالقیتة فاقرئه منىالسلام ، ثم جعفربن محمد، ثم موسى بن جعفر ، ثم على بن موسى ، ثم محمد بن على ، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على ،ثم القائم، اسمه اسمى و کنیه کنیتى ابن الحسن بن على ذاک الذى یفتحالله على یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاکالذى یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان (32) اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمین بعد از من اول آنها على بن ابىطالب است. بعد از او حسن ، بعد از او حسین ، بعد از او على بن حسین ، بعد از او محمد بن على معروف به باقر . اى جابر! تو او را درک خواهى کرد و چون به خدمتش رسیدى سلام مرا برسان ، بعد از او جعفر بن محمد ، بعد از او موسىبن جعفر ، بعد از او على بن موسى ، بعد از او محمد بن على، بعد از او على بن محمد ، بعد از او حسن بن على، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است پسر حسن بن على ، او همانست که خدا با دست وى شرق و غرب زمین را فتح مىکند، او همانست که از دوستان خویش مدت زیادى غایب مىشود، تا حدى که در اعتقاد به امامت او باقى نمىماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ایمان امتحان کرده است جابر مىگوید: گفتم یا رسولالله! آیا مردم در زمان غیبت از وجود وى منتفع مىشوند؟ فرمود: آرى به خدایى که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایى مىگیرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره مىبرند با آنکه زیر ابرهاست. اى جابر! اینکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مىباشد آن را اظهار مکن مگر به کسى که اهلیت دارد. در اینجا بدلیل ضیق مجال به ذکر موارد یادشده اکتفا کرده و طالبان را براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب اتفاق در مهدى موعود از همین نگارنده ارجاع مىدهیم. ________________________________________ پى نوشتها
1- جلالالدین عبدالرحمان سبوطى ، تاریخ الخلفاء ص246 2- امام الصادق و المذاهب الاربعه ج 2 ، ص 555 به نقل از مقدمة البیض ابن عبدالبر، ص9 3- مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطیف 4- منظور ما از مهدى نوعى همین است و گر نه اهل سنت نیز آن حضرت را فاطمى و حسینى مىدانند 5 - بشراوى ، الاتحاف ، باب خامس ص 180 ذیل فصل الثانى عشر منالائمه ابوالقاسم محمد 6- ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 281 7- محمد صالح حسینى ترمذى ، مناقب مرتضوى باب دوم ص139 8- عبدالله بسمل ، ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر ص436 9- مقتل الحسین ، خوارزمى ، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسین، ص146 10- فرائدالسمطین ، ج 2، ص 132 ، حدیث 430 11- همان مدرک، 2، ص313، حدیث563 12- ینابیعالمودة باب 58 ، ص 258 13- فرائد السمطین، باب77 ، ص 445 14- الاتحاف بحب الاشراف ، ط ادبیه مصر، ص146، 165 15- فصول المهمه، فصل 8 ، ص 265 16- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص337 ، حدیث 591 17- ینابیع المودة ، باب 80 ، ص 454 18- فرائد السمطین ، ج 2، ص336 ، حدیث 590 19- ما اگر بخواهیم از آسمان مشیت آیت قهرى نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار ایمان فرود آرند (سوره شعراء، آیه 4) 20- ینابیع المودة ، باب 80، ص 454 و باب86 ، ص 471 21- فصول المهمه ، فصل ثانى عشر ، ص309 ، 310 22- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص319 ، حدیث 571 23- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن ، و الحسین ، ص96 24- ابن اثیر در اسدالغابه مىگوید: ابوسلمى چوپان شتران رسول خدا(ص) بود ، نامش را حریث گفتهاند. ابن حجر نیز در الاصابه چنین گفته است:ناگفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل کرده است. 25- سوره بقره ، آیه 285 26- در نسخه فرائد شبح و در نسخه مقتل خوارزمى من سنح نور من نورى است . 27- ینابیع المودة ، باب93 ، ص487 28- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسین ، ص 94 29- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 321 ، حدیث 572 30- در لفظ مقتل الحسین الزائد با زاء استیعنى دورکننده دشمنان از حوض 31- وارد کسى است که قبل از قافله وارد محلى مىشود نظیر فارسلوا واردهم فادلى دلوه. 32- ینابیع المودة ، باب 94 ، ص على اکبر قرشى
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
سیری گذرا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، هر پژوهشگر با انصافی را به پذیرش این حقیقت ناگزیر میسازد که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخرالزمان ظهور کرده، جهان را پُر از عدل و داد خواهد کرد، یک اعتقاد جهانی و همگانی است و همه پیامبران از طرف آفریدگار توانا به قوم خود نوید داده اند که سرانجام مصلحی غیبی ظهور کرده، طومار جنایتها و خیانتها را در هم پیچیده حکومت واحد جهانی را بر اساس عدالت و آزادی واقعی بنیاد خواهد نهاد. از این رهگذر پیروان راستین همه ادیان آسمانی در انتظار آن مصلح بزرگ دقیقه شماری میکنند و نوید ظهور آن انقلابگر پیروز در همه کتابهائی که از نظر پیروانشان کتاب آسمانی شناخته میشود، یافت میشود، که در اینجا به چند نمونه کوتاه اشاره میکنیم:
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:6 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
ابراهیم شفیعى سروستانى
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
قران کریم تعبیری را در سوره انبیاء آیه 105 اززبورنقل می کند که در زبور فعلی عیناً موجود است.قرآن کریم می فرماید:علاوه بر ذکر(تورات)درزبور نیز نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
ظهور مردى از خاندان رسالت، به منظور برپایى حکومت عدل جهانى، در آینده تاریخ بشر (آنگاه که جهان پر از ظلم و جور مىگردد) یکى از مسلمات عقاید اسلامى است که جمهور مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احادیثى که در این مورد نقل شده به حد تواتر مى رسد. طبق محاسبه محققین، تعداد 657 روایت در این باره وارد شده است، که از آن میان تنها به نقل حدیث از مسند احمد بن حنبل بسنده مى کنیم. پیامبر گرامى - صلى الله علیه واله و صلم - فرمودند: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج رجل من ولدى فیملاها عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا: اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى کند تا مردى از فرزندان من قیام نماید و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه که با جور و ستم پر شده است. بنابراین قیام و ظهور مردى از خاندان پیامبر در آخر الزمان مورد اتفاق عموم مسلمانان - از شیعه و سنى - است. خصوصیات این مصلح جهانى در روایات اسلامى که فریقین به نقل آنها پرداخته اند به شرح زیر بیان شده است: 1 . از اهل بیت پیامبر اکرم صلى الله علیه واله و سلم است 389 روایت 2 . از فرزندان امیر المؤمنین على علیه السلام است 214 روایت 3 . از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام است 192 روایت 4 . نهمین فرزند از اولاد امام حسین علیه السلام است 148 روایت 5 . از فرزندان امام زین العابدین علیه السلام است 185 روایت 6 . از فرزندان امام حسن عسکرى علیه السلام است 146 روایت 7 . دوازدهمین امام از ائمه اهل بیت علیهم السلام است 136 روایت 8 . روایاتى که او والدت او گزارش مى دهد 214 روایت 9 . عمر طولانى خواهد داشت 318 روایت 10 . غیبت طولانى خواهد داشت 91 روایت 11 . به هنگام ظهور او اسلام جهانگیر مى شود 27 روایت 12 . زمین را پر از عدل و داد مى کند 132 روایت بنابر روایات فوق، وجود چنین مصلح جهانى در اینده تاریخ بشر از دیدگاه روایت اسلامى امرى مسلم و غیر قابل تردید است: آنچه مورد اختلاف مى باشد این استن که آیا از مادر متولد شده وهم اکنون در قید حیات است، یا در آینده به دنیا خواهد آمد؟ شیعه و گروهى از محققان اهل سنت طرفدار راى نخست بوده و معتقدند که آن حضرت در سال 255 هجرى قمرى از مادر متولد شده و هم اکنون در قید حیات است، ولى گروهى از اهل بیت مىگویند وى در آینده متولد خواهد شد. منشور عقاید امامیه صفحه 174
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 8:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 143 بازدید دیروز : 253 کل بازدید : 1690843 کل یادداشتها ها : 828 |