ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
3- دو حکایت از آیة اللّه سید کاظم قزوینى یکى از فضلاى حوزه علمیه قم مىگوید در آخر ماه شوال (1411ه?.ق ) به خدمت آیة اللّه سید کاظم قزوینى؛ رسیدم واز ایشان درباره توجهات وعنایات امام زمان علیه السلام در دوره غیبت سؤال کردم، ایشان دو حکایت در مورد عریضه نویسى را که براى خودشان پیش آمده بود متذکر شدند، که در اینجا با کمى تصرّف وتلخیص آن دو حکایت را مىآوریم: حکایت اول: آیة اللّه قزوینى در حالى که معلوم بود از یادآورى آن جریان بسیار متأثر شده بودند فرمودند: در سال 1392ه .ق که توفیق مجاورت حائر حسینى علیه السلام را داشتم، از طرف یکى از مراجع معظم، امر رسیدگى به امور شهریه طلاب به عهده من گذارده شد. در یکى از ماهها که شب اوّلش مصادف با شب جمعه بود، متوجّه شدم که براى پرداخت شهریه طلاب پولى وجود ندارد و تقریبا حدود هزار دینار لازم بود تا شهریه طلاب پرداخته شود، به فکر افتادم که این پول را از کجا تهیه کنم؟ هرچه بررسى کردم، دیدم به هیچ وجه امکان تهیه آن مقدار پول در آن شرایط برایم میسّر نیست و در ضمن از چنان پشتوانه واعتبارى هم برخوردار نبودم که کسى آن پول را به من قرض بدهد. بعد از مدّتها فکر کردن به یاد امام زمانعلیه السلام افتادم، عریضهاى به محضر مبارک حضرت ولىعصر -سلام اللّه علیه- به این مضمون نوشتم: ?اگر داستان آیة اللّه العظمى مرحوم سید مهدى بحرالعلوم (سید مهدى بحر العلوم) در مکّه معظمه صحت دارد عنایتى بفرمایید، این پول را حواله کنید تا بتوانیم مشکل طلاب را برطرف نماییم?. سپس در همان شب عریضه را در ضریح مقدّس اباعبداللّه الحسین علیه السلام انداختم. صبح زود، بین الطلوعین بود که دیدم کسى درِ منزل را مىزند، وقتى در را باز کردم، دیدم شخصى از تجّار معروف بغداد است؛ تعارف کرده او را وارد خانه نمودم و صبحانه را با هم خوردیم، وقتى سفره صبحانه جمع شد، ایشان آماده خداحافظى گشت. خواستم که او را بدرقه نمایم، او پولى را از جیب خود در آورده وبه من داد و گفت: این پول را هر کجا که لازم مىدانید صرف کنید. من وقتى وضع را به این منوال دیدم، حالت بسیار عجیبى به من دست داد، ولى بهر زحمتى که بود خودم را کنترل کردم تا او از در خانه بیرون رفت. آنگاه بىاختیار در حالى که اشک مجالم نمىداد خطاب به امید عالمیان عرض کردم: ?آقا جان! آن قدر بزرگوارى فرمودید که نگذاشتید حتى آفتاب طلوع کند؟?. حکایت دوّم: آیت اللّه قزوینى در این زمینه باز فرمودند: یک وقتى در استرالیا بودیم و دوستى داشتیم به نام آقاى سید قاسم جمعه که وى نیز جهت معالجه فرزندش به آنجا آمده بود ودر یکى از بیمارستانهاى بسیار مجهّز و معروف شهر سیدنى او را بسترى کرده بود. یک روز سراسیمه وبسیار مضطرب به محل اقامت ما آمد. وقتى سبب ناراحتى اش را پرسیدم گفت: دکتر معالج فرزندم، وضع اورا وخیم توصیف مىکند، حالا نمىدانم چکار کنم، آیا او را به بیمارستان دیگرى منتقل کنم یا دنبال دکتر دیگرى بگردم؟ خلاصه مانده ام که چه کنم! به او گفتم: هیچ یک از این کارهایى که گفتى لازم نیست انجام دهى، فقط کارى را که مى گویم سعى کن با اخلاص کامل و حضور قلب انجام دهى. او در حالى که از محکم صحبت کردن من تعجب کرده بود به من گفت: شما بفرمائید چه باید بکنم! قول مى دهم کوچکترین تخطّى از گفته هاى شما نداشته باشم، من حاضرم براى نجات پسرم هر کارى که باشد انجام دهم. گفتم: براى حضرت صاحب الزمان علیه السلام عریضهاى بنویس و بهبودى فرزندت را از آن حضرت درخواست کن. گفت: چطور باید عریضه بنویسم؟! شما تفصیل آن را بفرمایید تا من این کار را انجام دهم. به او گفتم: فرض کن همین حالا به تو اجازه داده شده است که خدمت آن حضرت برسى و درخواست شفاى فرزندت را از آن حضرت بنمایى، به هر صورت که خودت دوست دارى این کار را انجام بده. بعد خداحافظى کرد و از پیش ما رفت؛ ساعتى نگذشته بود که دیدم برگشت و مطلبى را که نوشته بود باخود آورد و آن را به من داد و گفت: ببینید این گونه نوشتن مناسب است؟ دیدم در آن عریضه با تعابیر مختلفى صحت و سلامتى دوباره فرزندش را درخواست نموده است و از جمله نوشته بود: آقا جان شما را قسم مىدهم به لباسهاى عمه ات زینب علیها السلام در این دیار غربت امید مرا نا امید مکن، پسرم را شفا بده، راضى نباش که تنها ودست خالى به وطن برگردم و... وقتى مطالب عریضه او را خواندم، در دلم خطاب به امام زمان علیه السلام عرض کردم: آقا جان از در خانه شما هیچکس دست خالى برنگشته و برنمى گردد، این مؤمن را هم که امیدش از همه جا قطع است واینگونه به عنایت شما امیدوار شده است ناامید نفرمائید. بعد به او گفتم: متن عریضه هیچ ایرادى ندارد، انشاءاللّه آقا عنایتشان شامل حال شما مىشود وبا سلامتى کامل به همراه فرزندت پیش خانواده بر مىگردى. یادم هست که فرداى همان روز حدود ساعت هشت ونیم صبح بود که از بیمارستان به ایشان زنگ زده بودند که آزمایشات از رفع خطر و بهتر شدن حال مریض حکایت دارد. و بعد که از سلامتى کامل او مطمئن شدند او را از بیمارستان مرخص کردند. به این ترتیب حال آن پسر بچه علیرغم داشتن یک بیمارى صعب العلاج روز به روز بهتر شد واین در حالى بود که اغلب پزشکانى که او را معاینه کرده بودند ویا نتایج آزمایشاتش را دیده بودند، با ناباورى این پیشامد را دنبال مىکردند. چون باتوجّه به تجربیات و معیارهاى عادى علمى، چنین پیشامدى به نظر آنها حد اقل در این مرحله از معالجات غیر ممکن بود.
به هر حال از آن تاریخ تا الآن که جریانش را تعریف مىکنم، حدود پنج سال مىگذرد که به لطف خدا و عنایت حضرت صاحب الزمان علیه السلام فرزند آقاى جمعه در کمال سلامتى وتندرستى به زندگى خود ادامه مىدهد و الحمدللّه اثرى هم از آن ناراحتى در ایشان وجود ندارد. برچسبها: سید مهدى بحرالعلومسید کاظم قزوینىشفای مریض [ جمعه 93/4/6 ] [ 12:43 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 325 بازدید دیروز : 253 کل بازدید : 1691025 کل یادداشتها ها : 828 |