ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
4- حکایت ورّام بن ابى فراس سیّد بن طاووس نقل کرده است که رشید ابوالعبّاس واسطى روزى در راه سامرّا به من حکایت کرد: زمانى شیخ ورّام براساس حاجتى که داشت، نامهاى را در کاظمین براى حضرت امام زمانعلیه السلام نوشتند. وقتى با خبر شدند که من قصد سفر به سامرّا را دارم فرمودند: اگر مقدورت هست این نامه مرا هم با خود به سامرّا ببر و وقتى خواستى به سرداب مقدّس شرفیاب شوى، این نامه را بعد از آن که همه مردم از آنجا بیرون آمدند در آنجا بگذار و صبح فرداى آن روز به آنجا مراجعه کن، اگر نامه مرا در آنجا ندیدى، در اینباره به کسى چیزى نگو. رشید مىگوید: وقتى من به سامرّا رسیدم بعد از زیارت حرم عسکریین علیهم السّلام عازم سرداب شدم و صبر کردم تا اواخر وقت فرا رسید، وقتى آنجا کاملا خالى شد، تقریبا آخرین نفر من بودم که هنگام خارج شدن از آنجا نامه ورّام را در همان محلّى که خودشان سفارش کرده بودند قرار دادم و سپس بیرون آمدم؛ صبح تقریبا جلوتر از همه خودم را به آنجا رساندم، ولى اثرى از نامه نبود!!
بعد از چند روز وقتى به کاظمین برگشتم، سراغ ورّام را از آشنایان گرفتم. آنها گفتند: او به حلّه برگشت. از آن تاریخ مدّتى نگذشته بود که سفر حلّه پیش آمد، در آنجا وقتى به ملاقات ورّام رفتم، او به من گفت: حاجتى را که در آن عریضه به محضر مبارک حضرت بقیةاللّه الاعظمعلیه السلام نوشته و درخواست برآورده شدنش را نموده بودم، به عنایت آن حضرت، همان وقت برآورده شد و در نتیجه زودتر برگشتم. برچسبها: ورّام بن ابى فراسرشید ابوالعبّاس واسطىسرداب [ جمعه 93/4/6 ] [ 12:45 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 50 بازدید دیروز : 66 کل بازدید : 1687062 کل یادداشتها ها : 828 |