ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
من یاغی نیستم! روزی مرحوم آخوند کاشی (رحمة الله علیه) مشغول وضو گرفتن بود که شخصی با عجله آمد، وضو گرفت، به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد. با توجّه با این که مرحوم آخوند خیلی خوب وضو میگرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا میآورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود. به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: چه کار میکردی؟ گفت: هیچ ، فرمود: تو هیچ کار نمیکردی؟ گفت: نه ! میدانست که اگر بگوید نماز میخواندم، کار بیخ پیدا میکند. آقا فرمود: مگر تو نماز نمیخواندی؟گفت: نه! آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز میخواندی! گفت: نه آقا اشتباه دیدی. سؤال کردند: پس چه کار میکردی؟ گفت: فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین؛! این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله علیه) خیلی تأثیر گذاشت. تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: من یاغی نیستم! ( منبع : حدیث دل سپردن، ص168)
برچسبها: داستانداستان کوتاهداستانکآموزندهآخوند کاشیوضونمازیاغی [ پنج شنبه 93/7/3 ] [ 3:51 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 802 بازدید دیروز : 80 کل بازدید : 1688395 کل یادداشتها ها : 828 |