سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کمااستخلف الذین من قبلهم..."

ظاهر اینکه آیه در اینجا قرار گرفته این است که در ذیل آیات سابق سوره نازل شده‏باشد، و چون سوره مدنى است، و در مکه و قبل از هجرت نازل نشده، این آیه نیز مدنى است،همچنان که سیاقش و مخصوصا سیاق ذیلش این احتمال را تایید مى‏کند.

در نتیجه این آیه وعده جمیل و زیبایى است‏براى مؤمنین که عمل صالح هم دارند، به آنان وعده مى‏دهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برایشان درست‏مى‏کند و زمین را در اختیارشان مى‏گذارد و دینشان را در زمین متمکن مى‏سازد، و امنیت راجاى‏گزین ترسى که داشتند مى‏کند، امنیتى که دیگر از منافقین و کید آنان، و از کفار وجلوگیریهایشان بیمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند، و چیزى را شریک او قرارندهند.

پس در جمله"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات"کلمه"من"تبعیضى‏خواهد بود نه بیانى، و خطاب در آن، به عموم مسلمین است که در میان آنان، هم منافق هست‏و هم مؤمن، و مؤمنین ایشان نیز دو طایفه‏اند، یکى کسانى که عمل صالح مى‏کنند، و گروه‏دیگر آنان که عمل صالح ندارند، ولى وعده‏اى که در آن آمده مخصوص کسانى است که هم‏ایمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد و بس.

و در جمله"لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم"دو احتمال‏هست، یکى اینکه مراد از استخلاف این باشد که خداى تعالى به ایشان خلافتى الهى نظیرخلافت آدم و داوود و سلیمان داده باشد، همچنان که درباره خلافت آدم فرمود: "انى جاعل‏فى الارض خلیفة" (1) و درباره داوود فرموده: "انا جعلناک خلیفة فى الارض" (2) و درباره‏سلیمان فرموده: "و ورث سلیمان داود" (3) که اگر مراد از خلافت این باشد، قهرا خلفاى قبل ازایشان خلفاى خدا، یعنى انبیاى او و اولیایش خواهد بود، و لیکن به دلیلى که مى‏آید این‏احتمال بعید است.

احتمال دوم اینکه مراد از"خلافت"ارث دادن زمین به ایشان و مسلط کردن آنان برزمین باشد، همچنان که در این معنا فرموده: "ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده، والعاقبة للمتقین" (4) و نیز فرموده: "ان الارض یرثها عبادى الصالحون" (5) که بنابر این احتمال،مراد از خلفاى قبل از ایشان مؤمنین از امتهاى گذشته خواهد بود، که خدا کفار و منافقین آنها راهلاک کرد، و مؤمنین خالص ایشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب، همچنان که در آیه"و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا فاوحى الیهم‏ربهم لنهلکن الظالمین، و لنسکننکم الارض من بعدهم ذلک لمن خاف مقامى و خاف‏وعید" (6) است و اینان کسانى هستند که خود را براى خدا خالص کردند و خدا نجاتشان داد، و درنتیجه جامعه صالحى تشکیل داده و در آن زندگى کردند، تا آنکه مهلتشان طول کشیده، دلهایشان قساوت یافت.

اما قول کسى (7) که گفته: مراد از مستخلفین قبل از ایشان، بنى اسرائیل است که خدابعد از هلاک کردن فرعون و لشگریانش سر زمین مصر و شام را به ایشان ارث داده، و در آن‏مکنتشان داد، همچنان که درباره آنان فرمود: "و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى‏الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فى الارض" (8) حرف صحیحى نیست.

زیرا آیه مورد بحث از مردمى خبر مى‏دهد که بعد از ارث بردن زمین، اجتماعى صالح‏تشکیل دادند و قوم بنى اسرائیل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از کفر و نفاق و فسق‏خالص نگشتند، و مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات" نشدند، و به نص قرآن کریم درآیاتى بسیار هرگز و در هیچ دوره‏اى چنین روزى به خود ندیدند، و با اینکه اجتماع ایشان‏همواره از کفار و منافقین و صالحان و طالحان متشکل مى‏شده، دیگر معنا ندارد که استخلاف‏ایشان را مثل بزند براى استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات".

و اگر مراد از تشبیه اصل استخلاف ایشان، به استخلاف خلفاى قبل از ایشان - که‏فرضا بنى اسرائیل باشند چه خوب و چه بد - بوده باشد، در این صورت احتیاجى نبود که‏مجتمع اسرائیلى را پیش بکشد، و به آنان تشبیه کند و حال آنکه امتهاى موجود در زمان نزول‏آیه و قبل از آن بسیار قوى‏تر و پرجمعیت‏تر از بنى اسرائیل بودند مانند روم و فارس و کلده و غیرایشان، همچنان که در آیه"اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح" (9) و آیه"اذ جعلکم خلفاء من‏بعد عاد" (10) بدون هیچ تشبیهى این امت را جانشینان امتهاى قبل دانست، و حتى کفار ازاین امت را هم خلفاى اقوام پیشین خواند و فرمود: "و هو الذى جعلکم خلائف الارض" (11) و نیزفرمود: "هو الذى جعلکم خلائف فى الارض فمن کفر فعلیه کفره" (12) .

حال اگر بگویى چرا جایز نباشد که تشبیه در آیه مورد بحث، تشبیه به بنى اسرائیل‏باشد؟آنگاه حق این مجتمع صالح را با جمله بعدى‏اش اداء نموده و بفرماید: "لیمکنن لهم‏دینهم..."؟در جواب مى‏گوییم: بله، اشکالى ندارد، جز اینکه همان طور که گفتیم، بنابر این‏دیگر وجهى ندارد که امت اسلام از میان همه امم تنها جانشین بنى اسرائیل باشند، وجانشینى این امت تنها به جانشینى بنى اسرائیل تشبیه گردد.

"و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم"تمکین هر چیزى بر قرار کردن آن است درمکان و این کنایه است از ثبات آن چیز، و زوال و اضطراب و تزلزل‏ناپذیرى آن، به طورى که‏اگر اثرى داشته باشد هیچ مانعى جلوى تاثیر آن را نگیرد و در آیه مورد بحث تمکین دین عبارت‏است از اینکه: آن را در جامعه مورد عمل قرار دهد، یعنى هیچ کفرى جلوگیرش نشود، و امرش‏را سبک نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، درباره آن اختلاف و تخاصمى‏نباشد، و این حکم را خداى سبحان در چند جاى از کلامش کرده که اختلاف مختلفین درامر دین علت و منشاى جز طغیان ندارد، مانند این آیه"و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البینات بغیا بینهم" (13) .

و مراد از دین ایشان، آن دینى که برایشان پسندیده، دین اسلام است.و اگر دین را به‏ایشان اضافه کرد، از باب احترام بود و نیز از این جهت‏بود که دین مقتضاى فطرت خود آنان‏ بود.

و جمله"و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا"مانند جمله"و لیمکنن لهم"عطف است‏برجمله"لیستخلفنهم"و اصل معنا"لیبدلن خوفهم امنا"بوده، به طور ساده‏تر اینکه در واقع بایدمى‏فرمود"ترس ایشان را مبدل به امنیت کردیم"ولى فرموده"ایشان را بعد از ترس، مبدل به‏امنیت کردیم"و تبدیل را به خود آنان نسبت داد، حالا یا از باب مجاز عقلى است، و یا آنکه ‏مضاف را چون معلوم بوده حذف کرده، زیرا جمله"من بعد خوفهم"مى‏فهماند که آن محذوف‏خوف، و تقدیر"لیبدلن خوفهم"بوده، و یا آنکه از این باب نبوده، بلکه کلمه"امنا"به معناى‏آمنین بوده که در این صورت معنا این مى‏شود که: خدا ایشانرا بعد از ترسشان مبدل کرد به ایمنان‏و به هر حال، مراد از خوف آن ترسى است که مؤمنین صدر اسلام از کفار و منافقین‏داشتند.

و جمله"یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا"را اگر بخواهیم با سیاق آیات بهتر وفق‏دهیم، باید حال از ضمیر در جمله"لیبدلنهم" بگیریم، که معنا چنین مى‏شود: "خدا ترس‏ایشان را مبدل به امنیت کرد، در حالى که ایشان مرا پرستش کنند، و چیزى شریک من‏ندانند".

و اگر در این آیه التفاتى از غیبت"یبدلنهم"به تکلم"مرا عبادت کنند"بکار برده وجمله"یعبدوننى"را با جمله"چیزى را شریک من ندانند"تاکید کرده، و کلمه"شیئا"رانکره آورده، که خود دلالت مى‏کند بر نفى شریک به طور اطلاق، همه این نکات حکم‏مى‏کند بر اینکه مراد از عبادت، خداپرستى خالص است، به طورى که هیچ شائبه‏اى ازشرک - چه شرک جلى و چه شرک خفى - در آن راه نداشته باشد، و خلاصه معنا این مى‏شودکه خدا مجتمع آنان را مجتمعى ایمن مى‏سازد، تا در آن جز خدا هیچ چیز دیگرى پرستش‏نشود، و هیچ ربى غیر از خدا قائل نباشند.

و کلمه"ذلک"در جمله"و من کفر بعد ذلک"به طورى که سیاق شهادت مى‏دهداشاره است‏به موعود، بنابر این، مناسب‏تر آن است که کلمه"کفر"را به معناى کفران، و درمقابل شکر بدانیم، و چنین معنا کنیم که: "و هر کس کفران کند و خدا را شکر نگوید، وبعد از تحقق این وعده عوض شکر با کفر و نفاق و سایر گناهان مهلکه، کفران نعمت کند، چنین کسانى کاملا در فسقند"و فسق هم عبارت است از بیرون شدن از زى بندگى.

مفسرین در این آیه شریفه اختلافاتى شدید و زیادى دارند.

بعضى (14) گفته‏اند: درباره اصحاب رسول خدا(ص)نازل شده، و خداوعده‏اى را که به ایشان داد منجز کرد، و زمین را در اختیار ایشان قرار داد، و دین ایشان راتمکین داد، و ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، آرى بعد از در گذشت رسول خدا(ص)در ایام خلفاى راشدین، اسلام را پیش برد، و عزت داد، و در نتیجه آن ترسى که‏مسلمین از کفار و منافقین داشتند، از میان برفت.

و مراد از استخلاف ایشان استخلاف خلفاى چهارگانه بعد از رسول خدا(ص)، و یا تنها خلفاى سه‏گانه اول است، و اگر استخلاف را به همه نسبت داده، بااینکه همه مسلمین خلیفه نبودند، و خلافت مختص به سه و یا چهار نفر بود، از قبیل نسبت‏دادن چیزى است که مخصوص به بعض است‏به همه، مثل اینکه مى‏گویند: بنى فلان کشته‏شدند، با اینکه بعضى از آنان کشته شدند.

بعضى (15) دیگر گفته‏اند که: این آیه شامل عموم امت محمد(ص)مى‏شود، و مراد از استخلاف امت وى و تمکین دین ایشان و تبدیل خوفشان به امنیت این‏است که زمین را به ایشان ارث داد، آنچنانکه به امت‏هاى قبل از اسلام ارث داد.

و یا مراد استخلاف خلفاى بعد از رسول خدا(ص)، و تمکین اسلام وشکست دادن دشمنان دین مى‏باشد، که خداى تعالى بعد از رحلت آن جناب وعده خود را وفاکرد، و اسلام و مسلمین را یارى نموده، شهرها و اقطار عالم براى آنان فتح شد.

بنابر این دو قول، آیه شریفه از پیشگویى‏هاى قرآن خواهد بود، چون خبر از امورى داده‏که هنوز در عالم تحقق نیافته، و حتى آن روز امیدش هم نمى‏رفت.

بعضى (16) دیگر گفته‏اند: این آیه مربوط به مهدى موعود(ع)است، که اخبارمتواتر از ظهورش خبر داده، و فرموده که: زمین را پر از عدل و داد مى‏کند همان طور که پر ازظلم و جور شده باشد، و مراد از"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت او(ع)است.

ولى آنچه از سیاق آیه شریفه به نظر مى‏رسد صرف نظر از مسامحه‏هایى که چه بسابعضى از مفسرین در تفسیر آیات قرآنى دارند، این است که بدون شک آیه شریفه درباره‏بعضى از افراد امت است نه همه امت و نه اشخاص معینى از امت، و این افراد عبارتند ازکسانى که مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"بوده باشند، و آیه نص در این معنا است، و هیچ دلیلى نه در الفاظ آیه و نه از عقل که دلالت کند بر اینکه مقصود از آنان تنها صحابه‏رسول خدا، و یا خود رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)مى‏باشدنیست، و نیز هیچ دلیلى نیست‏بر اینکه مراد از"الذین"عموم امت‏بوده، و اگر وعده در آیه‏متوجه به طایفه مخصوصى از ایشان شده به خاطر صرف احترام از آنان یا عنایت‏بیشتر به آنان‏بوده باشد، زیرا همه این حرفها سخنانى خود ساخته و بى دلیل است.

و مراد از استخلاف آنان در زمین نظیر استخلاف نیاکان و امم گذشته این است که‏اجتماعى صالح از آنان تشکیل دهد، که زمین را ارث ببرند، آن طور که نیاکان و امم گذشته‏صاحبان قوت و شوکت ارث بردند، و این استخلاف قائم به مجتمع صالح ایشان است، نه به‏افراد معینى از ایشان، همچنان که در امتهاى قبل از ایشان قائم به مجتمع بود.

و اما اینکه مراد از آن، خلافت الهى به معناى ولایت و سلطنت الهى، نظیر سلطنت‏داوود و سلیمان و یوسف(ع)بوده باشد، بسیار بعید است، چون از قرآن کریم بعیداست که از انبیاء به عبارت"الذین من قبلهم"تعبیر فرماید، و این تعبیر به همین لفظ و یا به‏معناى آن در بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم آمده، و در هیچ جا مقصود از آن انبیاى گذشته‏نبوده، با اینکه گفتگو درباره انبیاى گذشته در قرآن کریم بسیار آمده، بله در بعضى موارد به‏عبارت"رسل من قبلک"یا"رسل من قبلى"یا نظیر اینها با اضافه کلمه قبل به ضمیر راجع به‏رسول خدا(ص)آمده است.

و مراد از تمکین دین مرضى آنان در زمین - همان طور که گذشت - این است که دین‏پسندیده ایشان را پاى بر جا بدارد، به طورى که اختلافشان در اصول، و سهل‏انگارى‏هایشان‏در اجراى احکام، و عمل به فروع آن، دین آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لکه نفاق‏پاک باشد.

و مراد از تبدیل خوفشان به امنیت این است که امنیت و سلام بر مجتمع آنان سایه‏بیفکند، به طورى که نه از دشمنان داخلى بر دین و دنیاى خود بترسند، و نه از دشمنان‏خارجى، نه از دشمنى علنى، و نه پنهانى.

و اینکه بعضى (17) از مفسرین گفته‏اند: "مراد تنها ترس از دشمنان خارجى است، همچنان که همه ترس مسلمانان صدر اول از کفار و مشرکین بود، که مى‏خواستند نور خدا راخاموش ساخته و دعوت حقه دین را باطل سازند"حرف صحیحى نیست، و دلیلى بر گفتارخود ندارند، چون لفظ آیه مطلق است، و هیچ قرینه‏اى که مدعاى آنان را اثبات کند در آن‏نیست، علاوه بر این آیه شریفه در مقام امتنان است، و این چه منتى است که خدا بر جامعه‏اى‏بگذارد که دشمن خارجى را بر آنان مسلط نکرده، در حالى که داخل آن جامعه را فساد احاطه‏کرده باشد، و از هر سو بلاهاى گوناگون آن جامعه را تهدید کند، نه امنیتى در جان خود داشته‏باشند، و نه در عرض و نه در مال، تنها قدرت حاکمه بر آن اجتماع حریت داشته، و طبقه‏ستمگر در رفاه و پیشرفت‏باشند؟.

و مرادش از اینکه فرمود: "خداى را عبادت مى‏کنند و چیزى را شریک اونمى‏گیرند"همان معنایى است که لفظ به طور حقیقت‏بر آن دلالت کند، و آن عبارت است ازاینکه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا کند و بنیان هر کرامتى غیر از کرامت تقوى منهدم‏گردد.

آنچه از همه مطالب بر آمد این شد که خداى سبحان به کسانى که ایمان آورده و عمل‏صالح انجام مى‏دهند، وعده مى‏دهد که به زودى جامعه‏اى برایشان تکوین مى‏کند که جامعه‏به تمام معنا صالح باشد، و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برد و درعقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزى حاکم نباشد، ایمن زندگى کنند، ترسى ازدشمن داخلى یا خارجى نداشته باشند، از کید نیرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگویى‏زورگویان آزاد باشند.

و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتى که از فضیلت و قداست دارد هرگز تاکنون دردنیا منعقد نشده، و دنیا از روزى که پیامبر(ص)مبعوث به رسالت گشته تاکنون، چنین جامعه‏اى به خود ندیده، ناگزیر اگر مصداقى پیدا کند، در روزگار مهدى(ع)خواهد بود، چون اخبار متواترى که از رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعه‏اى خبر مى‏دهد، البته این درصورتى است که روى سخن در آیه را متوجه مجتمع صالح بدانیم، نه تنها حضرت مهدى(ع).

خواهید گفت: طبق این نظریه چه معنا دارد که روى سخن را در زمان نزول آیه به"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"کند در حالى که مهدى(ع)آن روز نبود، (نه‏خودش بود و نه یکى از اهل زمانش).

در پاسخ مى‏گوییم: این سؤال ناشى از این است که پرسش کننده میان خطابهاى‏فردى با خطابهاى اجتماعى خلط کرده، چون خطاب دو جور ممکن است متوجه اشخاص‏شود، یکى اینکه اشخاصى را مورد خطابى قرار دهند، بدین جهت که خصوصیات خود آنان‏مورد نظر است، دیگر اینکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از این جهت که‏شخص خود آنان مورد نظر باشد، بلکه از این جهت که جمعیتى هستند داراى صفاتى معین، در صورت اول خطاب از مخاطبین به غیر مخاطبین متوجه نمى‏شود.و شامل آنها نمى‏گردد، نه‏وعده‏اش و نه وعیدش و نه هیچ چیز دیگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتى ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات کذایى است، که در این صورت به دیگران نیز متوجه مى‏شود.

در آیه شریفه خطاب از قبیل خطابهاى دوم است، که بیانش گذشت و اغلب‏خطابهاى قرآنى که یا مؤمنین را مخاطب کرده، و یا کفار را از این قبیل است، و همچنین‏خطابهایى که متضمن بدگویى از اهل کتاب و مخصوصا یهود است، از این قبیل است، به‏مخاطبین بدگویى مى‏کند به اینکه نیاکان و اجداد چند پشت قبل ایشان چنین و چنان‏کردند، و همچنین خطابهاى متوجه به مشرکین که شما بودید که چنین و چنان کردید، به‏اینکه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم مى‏شود که روى سخن با دارندگان فلان‏صفات زشت است.

و مخصوصا از این قبیل است وعده‏اى که به یهود داده و فرموده: "فاذا جاء وعد الآخرة‏لیسوؤا وجوهکم" (18) که وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پیشگویى زنده نماندند، ودر عین حال روى سخن با یهود عصر نزول است، که شما چنین و چنان مى‏شوید.

و نظیر آن وعده در گفتار ذى القرنین است، که بنا به حکایت قرآن کریم گفت: "فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا" (19) .

و نیز وعده‏اى که به مردم داده که قیامت قیام مى‏کند و بساط حیات دنیوى به وسیله‏نفخه صور بر چیده مى‏شود، چنانکه فرمود: "ثقلت فى السموات و الارض لا تاتیکم الا بغتة" (20) که مؤمنین صالح را به عنوان اینکه مؤمن و صالحند وعده‏اى داده، که اشخاص حاضر در زمان‏نزول آن را ندیدند و مردند، ولى همین که در آخرین روز از روزگار دنیا افرادى صالح و مؤمن‏شاهد نفخه صور مى‏شوند، مجوز این شده که این وعده را به همه صالحان مؤمن در همه اعصار، و مخصوصا افراد حاضر در زمان نزول بدهد.

پس حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معناى آیه را به آن بدهیم(و همه‏تعصبات را کنار بگذاریم)آیه شریفه جز با اجتماعى که به وسیله ظهور مهدى(ع)به‏زودى منعقد مى‏شود قابل انطباق با هیچ مجتمعى نیست.

و اما اگر پاى مسامحه و سهل انگارى در تفسیر مفردات و جملات آن راه‏دهیم، آن وقت ممکن است‏بگوییم مراد از استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"استخلاف همه امت است، (نه همان طور که گفتیم دسته‏اى مخصوص)، آن وقت در جواب‏اینکه همه امت مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"نیستند، بگوییم این از باب تغلیب‏است، که از آن باب به شمس و قمر مى‏گوییم: شمسین، (دو آفتاب)یا قمرین(دو ماه)و یاپاسخى نظیر آن بدهیم.

و مراد از تمکین دینشان، آن دین که برایشان پسندیده، این بگیریم که آنان را در دنیامعروف به امت اسلام مى‏کند، و دین اسلام را دین ایشان مى‏داند، هر چند که هفتاد و سه‏فرقه شوند، و هر فرقه‏اى فرق دیگر را کافر بداند، و بعضى خون بعضى دیگر را مباح بشمارد، وعرض و مال او را حلال بداند.

و مراد از تبدیل خوف ایشان به امنیت، و اینکه خدا را بپرستند و چیزى را شریک اونگیرند این باشد که خدا اسلام را عزت و شوکت دهد، و بر معظم معموره زمین گسترده کند، در معظم معموره زمین آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند که از میان خود آنان‏امنیت رخت‏بر بسته باشد، و حق و حقیقت‏با سکنه آنها خدا حافظى کرده باشد.

که در این صورت موعود به این وعده امت، و مراد از استخلاف، ایشان عزت و شوکتى‏است که بعد از هجرت رسول خدا(ص)و بعد از رحلت آن جناب نصیب‏مسلمین شد، ولى اگر معنا این باشد باز وجهى نیست که تنها شامل زمان خلفاى راشدین‏باشد، بلکه بعد از آنان را نیز تا زمان انحطاط خلافت اسلامى شامل مى‏شود.

خوب، این وجهى است که مى‏توان براى آیه تصور کرد، و اما تطبیق آیه با دوره‏خلفاى راشدین و یا سه نفر اول و یا تنها دوره على(ع)هیچ وجهى ندارد.

 
 

پى‏نوشتها:

(1)مى‏خواهم در زمین خلیفه‏اى قرار دهم.سوره بقره، آیه 30.

(2)ما تو را خلیفه‏اى در زمین قرار دادیم.سوره ص، آیه 26.

(3)سوره نمل، آیه 16.

(4)زمین از آن خدا است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث مى‏دهد، و سر انجام از آن‏پرهیزگاران است.سوره اعراف، آیه 128.

(5)زمین را بندگان صالح من ارث مى‏برند.سوره انبیاء، آیه 105.

(6)کسانى که کافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمین خود بیرون‏مى‏کنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید، پس پروردگارشان به ایشان وحى فرستاد که به طور قطع‏ستمکاران را هلاک خواهیم کرد، و بعد از ایشان شما را در زمین سکونت‏خواهیم داد، این روش ما است‏نسبت‏به کسى که از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. سوره ابراهیم، آیه 14.

(7)روح المعانى، ج 18، ص 203.

(8)اراده کردیم بر کسانى که در زمین به دست کفار ضعیف شدند، منت نهیم، و ایشان راپیشوایان و وارثان نموده، و در زمین مکنت دهیم.سوره قصص، آیات 5 و 6.

(9)چنانکه شما را خلیفه بعد از قوم نوح قرار داد.سوره اعراف، آیه 69.

(10)چنانکه شما را خلفاى بعد از قوم عاد قرار داد.سوره اعراف، آیه 74.

(11)خدا کسى است که شما را خلیفه‏هاى زمین قرار داد.سوره انعام، آیه 165.

(12)او کسى است که شما را خلیفه‏هاى زمین قرار داد پس هر کس کفر بورزد کفرش علیه خود اواست.سوره فاطر، آیه 39.

(13)در این دین اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه معجزات و بیناتى بر صحت و حقانیت آنچه به‏سویشان آمد قائم شد.و این به خاطر ستمگرى و سر پیچى از دین بود.سوره بقره، آیه 213.

(14)تفسیر کشاف، ج 3، ص 252.

(15 و 16)مجمع البیان، ج 7، ص 152.

(17)کشاف، ج 3، ص 251.

(18)سوره اسراء، آیه 7.

(19)پس چون وعده پروردگارم برسد، خدا آن را ویران مى‏کند، و وعده پروردگار من حق است.سوره کهف، آیه 98.

(20)قیامت چه سنگین است در آسمانها و زمین، و به سر وقت‏شما نمى‏آید مگر ناگهانى.سوره‏اعراف، آیه 187.

کتاب: ترجمه المیزان، ج 15، ص

 علامه طباطبایى


 


 


[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 321
کل بازدید : 1689229
کل یادداشتها ها : 828