ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
خاطره ای از شهید رجایی صبح یک روز شهید رجائی (ره) که معمولاً از طریق اتاق من که دفتر ایشان بود وارد اتاق کار خود می شد پس از این که سلام کردم و ایشان جواب داد وارد اتاق خود شد. چند لحظه بعد آیفون زد و مرا خواست. خدمت شان رسیده گفتم: فرمایشی دارید؟ گفت: نه می خواستم از تو معذرت خواهی کنم. من که کمی از این حرف او جا خورده بودم ،پرسیدم مگر چی شده؟! گفت: به نظرم رسید امروز هنگام ورود به اتاق، خوب با شما صحبت و حال و احوال نکردم. چون از منزل که بیرون آمدم حواس من جای دیگری بود و به فکر بودجه کشور بودم . یادم هست شما با من سلام و احوال پرسی کردید ولی نمی دانم پاسخ من چقدر مثبت و مناسب حال شما بود. احساس می کنم مثل همیشه برخورد نکرده ام. لذا از شما می خواهم اگر کمبودی در رفتار و گفتار من بوده عذر مرا بپذیرید چون حواسم سر جای خودش نبود. [ مجله ، مبلغان-آذر و دی 1382، شماره48 ص134- نشریه 77 موعظه خوبان]. برچسبها: شهید رجاییخاطرهسلاممعذرت [ شنبه 93/12/9 ] [ 9:21 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
حضرت آیت الله حائری شیرازی(دامت برکاته) می فرمایند: در سال 68 وقتی در مدرسه حقانی کار می کردم، می خواستم به امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) نامه ای بنویسم و استعفا بدهم تا به کارهای فرهنگی برسم. به ذهنم رسید تا نامه را به رئیس جمهور وقت(حضرت امام خامنه ای _حفظه الله_) بدهم تا کار صورت جدی تری به خود بگیرد؛ نامه را به ایشان دادم اما نگفتم محتوای نامه چیست و ایشان هم از باب رفاقت نامه را به دفتر بردند. بعد از آن از ایشان پرسیدم: اگر دوره ریاست جمهوری شما تمام شود به چه کاری مشغول می شوید؟ ایشان در پاسخ فرمودند:اگر امام مرا نهی نکند، به حوزه می روم! اما اگر امام بگوید به بخش عقیدتی سیاسی یکی از ژاندارمری های سیستان و بلوچستان برو،تعلل نخواهم کرد!! [ منبع: هفته نامه پرتو سخن ص 12 شماره 730-نشریه شماره76 موعظه خوبان ] برچسبها: امام خمینیامام خامنه ایآیت الله حائری شیرازیخاطره [ سه شنبه 93/12/5 ] [ 10:3 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
روایتی از سردار شهید محمد حسن فایده یه روز که اومدم خونه چشماش سرخ شده بود نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب تو دستاش گرفته بهش گفتم: گریه کردی؟ یه نگاهی به من کرد و گفت : راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه؟ مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستاش گفته بود: هر کس غیبت بکنه 50 تومان بندازه توی صندوق ، باید جریمه بدید تا گناه تکرار نشه. ( منبع: افلاکیان ص 262 -نشریه شماره 70 موعظه خوبان) برچسبها: غیبتگریهخاطرهسردار شیهیدمحمد حسن فایدهگناهان کبیرهآیت الله دست غیب [ شنبه 93/11/25 ] [ 3:48 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
بیشتر روزهای کردستان را در مریوان بودیم. آنجا هیچ چیز نبود. روی خاک میخوابیدم. خیلی وقتها گرسنه میماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر و ... خیلی سختی کشیدم. یک روز بعد از ظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک میریختم که مصطفی سرزده آمد. دو زانو نشست و عذرخواهی کرد و گفت: من میدانم زندگی تو نباید اینطور باشد. تو فکر نمیکردی به این روز بیفتی. اگر خواستی میتوانی برگردی تهران ولی من نمیتوانم. این راه من است. گفتم: میدانی بدون شما نمیتوانم برگردم. گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید نه به خاطر من. ( منبع: کتاب خاطرات همسر شهید چمران -نشریه 69 موعظه خوبان) برچسبها: شهید مصطفی چمرانخاطرهکردستانمریوانگرسنگیخدا [ شنبه 93/11/25 ] [ 3:27 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
ما چه حکومتی را بپذیریم که در رأس آن مثل آقای خامنهای را پیدا کنیم؟! کی بهتر از ایشان که با تمام وجود مقابل دنیای زورگو و بیمنطق ایستاده است و دنیا هم از ایشان حساب میبرد ؛ ما باید او را کمک کنیم ، .... ایشان نعمت بزرگ خداست ؛ اگر قدر ایشان را ندانیم چوب میخوریم. ( به نقل از آیت ا... صافی گلپایگانی/ دام عزه- نشریه 67موعظه خوبان)
برچسبها: امام خامنه ایقدرنعمتخاطرهمطالب زیباآیت الله صافی گلپایگانیحضرت آقا [ جمعه 93/11/24 ] [ 8:28 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود. مثل همیشه پدر را مجبور به بستن مغازه کرد. می گفت: کار کردن وقت نماز برکت نداره، بریم مسجد، بعد که برگشتیم خودم همه کارها رو می کنم. اینطوری پولی که در می آوردید دیگه شبهه نداره ، آدم رو هم به یه جایی می رسونه... [خاطره ای از زندگی شهید عطاءالله اکبری ، کتاب دریادلان 2-نشریه شماره 67 موعظه خوبان} برچسبها: نماز اول وقتخاطرهکار کردنشیهدشهید عطاء الله اکبریشبهه [ جمعه 93/11/24 ] [ 8:22 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
چشمش آسیب دید و دکترا گفتند بیناییش رو از دست داده ، می گفتند دیگه نمیشه کاری کرد و جراحی هم بی فایده است محمد اصرار می کرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجه اش نداشته باشید؛ به دکترا می گفت فقط عمل را با ذکر یا زهرا (س) شروع کنید؛ بعد از عمل دکترا از نتیجه عمل حیرت زده شده بودند عمل جراحی موفقیت آمیز بود با رمز یا زهرا (سلام الله علیها). (خاطره ای از سردار شهید محمد اسلامی نسب ، کتاب خط عاشقی 2) برچسبها: سردار شهید محمد اسلامی نسبعملجراحییا زهراداستانداستان کوتاهخاطره [ دوشنبه 93/11/20 ] [ 8:50 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خیلی ها باور نمی کردند فرمانده توپخانه سپاه این قدر کم حقوق می گیره ؛ وقتی هم که خواستند حقوقش را زیاد کنند عصبانی شد و نذاشت ، توی جلسه ای بهش یه تلویزیون هدیه دادند اما قبول نکرد گفتند : این هدیه رو به همه فرماندهان دادند چرا نمی گیری؟! گفت : ناخالصی عمل یه نقطه شروع داره ممکنه قبول این هدیه نقطه شروع ناخالصی زندگی ام باشه ، نمی خوام ذره ای نا خالصی توی عملم باشه من با خدا معامله کرده ام ، هدیه رو هم از خودش می گیرم . ( خاطره ای از سردار شهید حسن شفیع زاده ، کتاب حکایت فرزندان فاطمه ، جلد1 ، ص 40 )
برچسبها: خاطرهخاطره زیباداستانداستان کوتاهفرمانده توپخانهحقوقناخالصیشهید حسن شفیع زاده [ یکشنبه 93/11/19 ] [ 4:3 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خاطره ای از حسن باقری افشردی نزدیک نماز ظهر بود . حسن باقری افشردی (1) برای تجدید وضو به ساختمانی که پشت سپاه بود رفت و دقایقی بعد، در حالی که وضو گرفته و هنوز آستین هایش بالا بود، بیرون آمد . من هم قصد داشتم بروم تجدید وضو کنم . مرا که دید با آن صدای بم کلفتش گفت: علی آقا التماس دعا داریم؛ کمی مکث کرد و سپس ادامه داد: باید کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی بیاریم . چه نمره ای؟! نمره شهادت . باید شهید بشیم . حیفه شهید نشیم. گفتم هر چه هست دست خداست . حسن با قاطعیت پاسخ داد: نه! دست خودمان هم هست . گفتم چطور؟ گفت اگر دو چیز را رعایت کنی ، خدا شهادت را نصیبت می کنه . چه چیز هایی ؟ حسن باقری با حالت ویژه ای گفت : یکی پر تلاش باش و دوم مخلص ! این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کنه. بعد اضافه کرد : علی آقا شهید شدی ، شفیعمان باش ! این حرف را که زد ، به چهره اش نگاه کردم و شهادت را در آن خواندم . یقینم شد که به زودی به شهادت خواهد رسید . (1) افشرد نام روستایی از توابع شهرستان هریس در آذربایجان شرقی است (خاطره سردار علی ناصری از شهید باقری برگرفته از کتاب پنهان زیر باران ، انتشارات سوره مهر) برچسبها: حسن باقری افشردیخاطرهنماوضوشهادتجنگپرتلاشمخلص [ جمعه 93/11/17 ] [ 2:48 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
سه توصیه ولی الله الاعظم (عج) «یک روز با یکى از دوستان محضر آیت ا... حق شناس - ره رفته بودیم، آن وقت منزل ایشان نزدیک مسجد امین الدوله بود. مجلس هم مجلس خاصى بود. ایشان دفعتاً شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجه بن الحسن عرضه داشتم من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مى آورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مى داد. گاهى مى دیدم بى وقفه سه ساعت مطالعه مى کند و سعى مى کند حتّى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمى کرد و اساساً رفقاى خود را افرادى مى دانست که در نماز جماعت حاضر مى شوند. ( به نقل از حجة الاسلام محمد على جاودان ، سایت تهذیب حوزه علمیه قم )-نشریه شماه 64 موعظه خوبان برچسبها: توصیهولی اللهامام زمانداستانداستانکداستان کوتاههداستان آموزندهخاطرهآیت الله حق شناسنماز جماعتنماز شب [ دوشنبه 93/10/1 ] [ 3:17 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 288 بازدید دیروز : 321 کل بازدید : 1689479 کل یادداشتها ها : 828 |