مستم و دیوانه و شیدائیم
مست گل و لاله زهرائیم
آن گل زهرا که جهان مست اوست
چرخه اقلیم جهان دست اوست
روشنى ماه بُوَد چهرهاش
ظلمت شبها بود از طرّهاش
عطر بهاران همه از موى اوست
شیفتگان شیفته روى اوست
نیست به گلزار جهان خوبتر
چون گلِ زهرا گلِ محبوبتر
این گل طاها که گل سرمد است
چهره ماهش چو رخ احمد است
زنده جهان از دم عیسایىاش
دست خدایى ید بیضایىاش
خاتم شاهى جهان دریدش
هر چه کند حکم همان آیدش
قبله عشّاق بود خال او
سلطنت و مُلک جهان مال او
مىکند اعجاز چو پیغمبرى
بر همگان مىکند او رهبرى
مىشکند هر چه صنم باشد او
بر صف اشرار جهان تازد او
بشکند او گردن فرعونیان
خوار نماید رخ نمرودیان
مىسترد اشک ز بیچارگان
یار شود بر دل غمخوارگان
اى گل زهرا که جهان مست توست!
عرصه و اقلیم جهان دست توست!
شیفته ماه رخت، این دلم
ساختهاند از گل رویت گِلم
مستم و از عشق تو دیوانهام
بر رخ زیباى تو پروانهام
یک دم از آن حجله برون آ، گلم
گوشه چشمى بنما بر دلم
بر فکنى از رخ اگر آن حجاب
چهره بپوشد ز رخت آفتاب
ماه من از پرده درآ، جلوه کن
روح جهان را به رخت تازه کن
ظلمت و جهل بشرى حاکم است
حق و عدالت به میان غایب است
حق شده آغشته به خون در میان
عرصه ناحق شده است این جهان
مىرسد آخر به خطش، انتظار
مىشکفد در قدمش صد بهار
مىدهد آخر گل زهرا ثمر
کشتى اسلام رهاند ز شر
شیفتگان منتظر راه تو
منتظر چهره چون ماه تو...
رضا قاسمزاده
برچسبها: مستگل زهراطاهاظهرمنتظرغایب