ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
[ یکشنبه 93/11/26 ] [ 7:13 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
ما برای این چادر داریم می رویم ! رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت:بیارش داخل اتاق عمل... دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم ، مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت : من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری ؛ ما برای این چادر داریم می رویم ، چادرم در مشتش بود که شهید شد... راوی: خانم موسوی از پرستاران زمان جنگ/ منبع: کتاب خانم ها حتما بخوانند ، صفحه 24 برچسبها: شهیدچادرخاطره زیباحجاب [ سه شنبه 93/9/4 ] [ 5:12 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
[ شنبه 93/6/22 ] [ 7:30 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب... [ جمعه 93/5/10 ] [ 8:45 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
........
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 37 بازدید دیروز : 33 کل بازدید : 1706122 کل یادداشتها ها : 828 |