ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
غزل از مولانا فیض کاشانى
ألا یا أیّها المهدى، مدامَ الوصل ناوِلها
که در دوران هجرانت بسى افتاد مشکلها
صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد
زسوز شعله ى شوقت چه تاب افتاد در دلها
چو نور مهر تو تابید بر دلهاى مشتاقان
زخود آهنگ حق کردند و بر بستند محملها
دل بى بهره از مِهرت، حقیقت را کجا یابد
حق از آیینه ى رویت، تجلّى کرد بر دلها
به کوى خود نشانى ده که شوق تو محبّان را
زتقوا داد زاد ره، زطاعت بست محملها
به حق سجاده تزیین کن، مَهِلْ محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت، از آن سازند محفلها
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل
زغرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها
اگر دانستمى کویت، به سر مىآمدم سویت
خوشا گر بودمى آگه، زراه و رسم منزلها
چو بینى حجت حق را، به پایش جان فشاناى فیض
متى ما تَلق مَن تَهوى، دَعِ الدّنیا و أهمِلها برچسبها: غزلفیض کاشانیشعرامام زمانانتظار [ شنبه 93/4/7 ] [ 5:54 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 30 بازدید دیروز : 1013 کل بازدید : 1688636 کل یادداشتها ها : 828 |