ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
داخل چادر شد و با تعجب دید رئیس دزدها مشغول نماز خواندن است بعداز نماز رئیس دزدها گفت: چه می خواهی گفت: من طلبه هستم همکاران شما کتابهای مرابرده اند واز شما تقاضا می کنم که دستور بفرماید کتابهای مرا پس بدهند رئیس دزدها هم قبول کرد بقیه در ادامه مطلب
ودستور داد که کتابها را به او بر گرداند موقع رفتن آن طلبه گفت : یک سوالی دارم وآن این است که این شغل شما که سرقت اموال مردم است چگونه با نماز سازگاری دارد نماز ودزدی ! رئیس دزدها گفت : هر کس یک شغلی دارد وشغل ما هم دزدی است ولی با این حال ما رابطه ی خودمان را با خدا قطع نمی کنیم ویک حساب جاری با خدا داریم طلبه بعد از تشکر وخدا حافظی به نجف رفت وسالها بعد در حرم امیر المومنینعلیه السلام شخصی آشنایی را دید جلو رفت وقتی که خوب دقت کرد دید همان رئیس دزدها است که مشغول عبادت خداست پس از اتمام عبادت جلو رفت وگفت: تو کجا اینجا کجا ؟ رئیس دزدها گفت : همان حساب جاری را که گفتم دست ما رو گرفت وتوفیق داد توبه و رد مظالم کنم آداب الطلاب ، آیت الله مجتهدی تهرانی ، ص 374 برچسبها: نمازطلبهداستان کوتاهداستانداستانکدزدرئیس دزدان [ پنج شنبه 93/6/27 ] [ 5:22 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 59 بازدید دیروز : 264 کل بازدید : 1688929 کل یادداشتها ها : 828 |