ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
مرحوم حاج آقا فخر می گفت: یک روز، من و یکی از دوستان به نام مرحوم آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد رحمة الله بودیم. آقا شیخ مرتضی، تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و با کشیدن دست به این طرف و آن طرف، به دنبال تسبیحش می گشت و به ما هم گفت: شما این تسبیح مرا ندیدید؟ ما هم شروع به گشتن و پیدا کردن تسبیح ایشان در اتاق کردیم. بعد از دقایقی آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و گلویی بغض کرده فرمود : « ببنید این امر می تواند به این معنا باشد که مثلاً خداوند می خواهد به من بفرماید که ای مرتضی! یک عمر است که ما تو را نگه داشته ایم والا تو خودت تسبیحت را هم نمی توانی نگه داری. » [ منبع : کتاب آقا شیخ مرتضای زاهد - نشریه 80 موعظه خوبان] برچسبها: شبخ مرتضی زاهدحاج آقا فخرتسبیح [ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 9:35 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
از راه هر زمان که رسیدی به من برس حالا که قرعه ی نرسیدن به من رسید این اشکهای ریخته ارزان تمام شد. پروانه سوخت تا که چکیدن به من رسید در عشق سرزنش به زلیخا مقام داشت خیری از این کنایه شنیدن به من رسید تسبیح تو اگرچه به خوبان رسیده است شب تا به صبح زوزه کشیدن به من رسید علی اکبر لطیفیان باب دل ( مجموعه اشعار مهدوی ) برچسبها: عشقشعرزلیخاشعر زیبااما زمانپروانهقرعهنرسیدهتسبیح [ دوشنبه 93/7/7 ] [ 9:8 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
........
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 893 بازدید دیروز : 80 کل بازدید : 1688486 کل یادداشتها ها : 828 |