ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
سه توصیه ولی الله الاعظم (عج) «یک روز با یکى از دوستان محضر آیت ا... حق شناس - ره رفته بودیم، آن وقت منزل ایشان نزدیک مسجد امین الدوله بود. مجلس هم مجلس خاصى بود. ایشان دفعتاً شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجه بن الحسن عرضه داشتم من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مى آورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مى داد. گاهى مى دیدم بى وقفه سه ساعت مطالعه مى کند و سعى مى کند حتّى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمى کرد و اساساً رفقاى خود را افرادى مى دانست که در نماز جماعت حاضر مى شوند. ( به نقل از حجة الاسلام محمد على جاودان ، سایت تهذیب حوزه علمیه قم )-نشریه شماه 64 موعظه خوبان برچسبها: توصیهولی اللهامام زمانداستانداستانکداستان کوتاههداستان آموزندهخاطرهآیت الله حق شناسنماز جماعتنماز شب [ دوشنبه 93/10/1 ] [ 3:17 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
« اَنتَ بَریءُ مِنَ النّار»
[ جرعه ای ازاقیانوس ، صفحه 291] -نشریه موعظه خوبان شماره 60
برچسبها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهآتشجهنمآژادیعلی علیه السلامضریح [ یکشنبه 93/9/16 ] [ 12:8 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
داغی صحرای محشر
[ آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی، ص 125؛ به نقل از پند تاریخ، ج 1، ص 190 ]-نشریه شماه 60موعظه خوبان برچسبها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان زیباداستان آموزندهابوذر غفاریسلمان فارسیآتشداغیمحشر [ یکشنبه 93/9/16 ] [ 11:53 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
آن کس که خدا دارد ، گرفتار غربت و تنهایی نمی شود. هنگامی که حضرت یوسف را در بازار مصر در معرض فروش قرار دادند، مردی با دیدن چهره پاک و معصومانه آن حضرت متأثر شد و رو به مردمی که برای خرید و فروش برده جمع شده بودند گفت: به این کودک غریب و بی گناه رحم کنید و با او مهربان باشید. حضرت یوسف که با وجود سن کم , از ایمان و اعتماد به نفس کاملی برخوردار بود، به آن مرد رو کرد و گفت: آن کس که خدا را دارد، گرفتار غربت و تنهایی نمی شود. ( مجموعه ورام، ابوالحسین ورامبن ابیفراس، ج1، ص 33 )-نشریه موعظه خوبان برچسبها: داستان کوتاهداستان زیباداستان آموزندهحضرت یوسفغربتمعصومانهخدا [ چهارشنبه 93/9/12 ] [ 4:34 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارن اذان میگن .... خاطره ای از خلبان شهید علی اکبر شیرودی [ به روایت همرزم شهید ، خبرگزاری فارس ، 93/7/7 ] برچسبها: خاطرهعلی اکبر شیرودیخلباننماز اول وقتداستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزنده [ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 6:14 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
با آن کسى که بیش از همه او را دوست میدارى ، دشمنى مکن !!! روایت شده یک نامه بدست ابوذر رسید که این نامه از راه دور آمده، شخصى تقاضاى موعظه کرده چون ابوذر را کاملا میشناخت که مورد علاقه رسول الله است، ابوذر یک جمله نوشت و آن این است: با آن کسى که بیش از همه ی مردم او را دوست میدارى با او بدى و دشمنى مکن، و جواب نامه را فرستاد. آن شخص نامه را خواند سر در نیاورد که مقصود ایشان از این جمله چیست؟ این معلوم و روشن است که انسان با دوست خود دشمنى نمیکند، این چطور جمله ای است، از طرفى فکر کرد که گوینده این کلام ابوذر است چاره ای نیست باید توضیح خواست. ابوذر نوشت مقصودم از محبوبترین افراد همان خودت هستى، یعنى: با خودت دشمنى مکن چون هر گناه که انسان می کند ، صدمهاش بر خودِ او وارد میشود . [ارشاد دیلمى، نامه ابوذر]-نشریه الکترونیکی موعظه خوبان برچسبها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهدشمنیدوستابوذر غفاریموعظه [ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 5:17 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
پیدا شدن حلقه مفقوده به عنایت امام رضا (ع) رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه وگفت: ”اگه می شه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید! ” ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:” امکان نداره این فن آوریفقط در اختیار کشور ماست. ”حسن خیلی جدی و محکم گقت:”ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم” و دوباره صدای خنده ی اونا بلندشد. وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم،ولی نشد. وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی مشهد الرضاشد. خودش تعریف می کرد،”به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موندم. روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم وحلقه یمفقوده کار به ذهنم خطور کرد . وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم. ” وقتی حسن از مشهد برگشت،سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود. (ماهنامه فرهنگی همشهری،ش10،ص15)-نشریه موعظه خوبان
برچسبها: امام رضاداستان کوتاهداستانداستانکداستان آموزندهخاطرهشهید تهرانی مقدمموشکهای روسیموشکهای فوق پیشرفته ایرانی [ جمعه 93/8/2 ] [ 10:11 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت . بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب... [ شنبه 93/7/26 ] [ 7:41 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
آیت الله میرزا جواد تهرانی در جبهه منبع : سایت صالحین شیعه-نشریه الکترونیکی موعظه خوبان
برچسبها: داستانداستان کوتاهداستانکداستان آموزندهآِیت الله میرزا جواد تهرانیجبههابراهیمیان زمان [ شنبه 93/7/26 ] [ 4:28 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
در محضر مجتهدی جلد اول ص 68-69- نشریه الکترونیکی موعظه خوبان برچسبها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهشیخ جعفر شوشتریآیت الله مجتهدی تهرانیبارمقصد [ جمعه 93/7/25 ] [ 11:0 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 999 بازدید دیروز : 80 کل بازدید : 1688592 کل یادداشتها ها : 828 |