سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان

 شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارن اذان میگن ....

خاطره ای از خلبان شهید علی اکبر شیرودی [ به روایت همرزم شهید ، خبرگزاری فارس ، 93/7/7 ]

خلبان شهید علی اکبر شیرودی



برچسب‌ها: خاطرهعلی اکبر شیرودیخلباننماز اول وقتداستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزنده
[ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 6:14 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

با آن کسى که بیش از همه او را دوست می‏دارى ، دشمنى مکن !!!

روایت شده یک نامه بدست ابوذر رسید که این نامه از راه دور آمده، شخصى تقاضاى موعظه کرده چون ابوذر را کاملا می‏شناخت که مورد علاقه رسول الله است، ابوذر یک جمله نوشت و آن این است: با آن کسى که بیش از همه ی مردم او را دوست می‏دارى با او بدى و دشمنى مکن، و جواب نامه را فرستاد. آن شخص نامه را خواند سر در نیاورد که مقصود ایشان از این جمله چیست؟ این معلوم و روشن است که انسان با دوست خود دشمنى نمی‏کند، این چطور جمله ای است، از طرفى فکر کرد که گوینده این کلام ابوذر است چاره ای نیست باید توضیح خواست. ابوذر نوشت مقصودم از محبوب‏ترین افراد همان خودت هستى، یعنى: با خودت دشمنى مکن چون هر گناه که انسان می کند ، صدمه‏اش بر خودِ او وارد می‏شود .  

[ارشاد دیلمى، نامه ابوذر]-نشریه الکترونیکی موعظه خوبان

دوست



برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهدشمنیدوستابوذر غفاریموعظه
[ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 5:17 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

پیدا شدن حلقه مفقوده به عنایت امام رضا (ع) 

 رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی.

وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه وگفت:

 ”اگه می شه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!

” ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:”

امکان نداره این فن آوریفقط در اختیار کشور ماست.

”حسن خیلی جدی و محکم گقت:”ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم”

و دوباره صدای خنده ی اونا بلندشد.

وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم،ولی نشد.

وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی مشهد الرضاشد.

خودش تعریف می کرد،”به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موندم.

روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم وحلقه یمفقوده کار به ذهنم خطور کرد .

وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم.

” وقتی حسن از مشهد برگشت،سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم

که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود.

(ماهنامه فرهنگی همشهری،ش10،ص15)-نشریه موعظه خوبان

 

شهید حسن تهرانی مقدمموشکهای فوق پیشرفته ایران



برچسب‌ها: امام رضاداستان کوتاهداستانداستانکداستان آموزندهخاطرهشهید تهرانی مقدمموشکهای روسیموشکهای فوق پیشرفته ایرانی
[ جمعه 93/8/2 ] [ 10:11 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]

آیت‌الله مهدوی کنی و توصیه رجبعلی خیاط

آیت‌الله مهدوی‌کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری،که خداوند روحش را میهمان اولیا و انبیاء نماید  در خاطرات خود به ماجرای معمم شدن خود اشاره می‌کند و می‌گوید:

«...اولین روزی که من معمم شدم، 14 یا 15 سال سن داشتم. روز عید غدیر بود و به دست آیت الله برهان، رحمت الله علیه معمم شدم. ایشان خیلی اصرار داشتند که ما در روز غدیر معمم شویم و بنده آن روز لباس نداشتم و ایشان که قدشان چندان بلند نبود، گفتند من لباس خودم را به شما عاریه می دهم- البته نمی بخشم!- یک قبا و عبا به من دادند و گفتند عمامه را برو خودت بخر.

بقیه د ر ادامه مطلب

ادامه مطلب...

برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستانکآیت الله مهدوی کنیرجبعلی خیاطمعمم شدن

[ سه شنبه 93/7/29 ] [ 10:30 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]


از علامه محمد تقی جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و

اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم .

خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی

مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی

مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ،

می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

برچسب‌ها: علامهمحمد تقی جعفریزیباتریندختردنیاحضرت علیداستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهکرامت

[ شنبه 93/7/26 ] [ 7:41 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

 

آیت الله میرزا جواد تهرانی در جبهه

ابراهیمیان زمان

منبع : سایت صالحین شیعه-نشریه الکترونیکی موعظه خوبان

 

 



برچسب‌ها: داستانداستان کوتاهداستانکداستان آموزندهآِیت الله میرزا جواد تهرانیجبههابراهیمیان زمان
[ شنبه 93/7/26 ] [ 4:28 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

آیا بارت را به مقصد رسانده ای

گل تقدیم شمادر محضر مجتهدی جلد اول ص 68-69- نشریه الکترونیکی موعظه خوبانگل تقدیم شما



برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهشیخ جعفر شوشتریآیت الله مجتهدی تهرانیبارمقصد
[ جمعه 93/7/25 ] [ 11:0 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]

فضیلت گریه بر سید الشهدا علیه السلام

فضیلت گریه بر سید الشهدا

گل تقدیم شمامنبع:بحار الانوار جلد 44 ، ص293-منتخب طریحی جلد 2 ، ص83-

نشریه الکترونیک موعظه خوبانگل تقدیم شما



برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهسید الشهداامام حسینگریهگریه بر سیدالشهداسید علی حسینیمصیبتحسین
[ جمعه 93/7/25 ] [ 10:55 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]

بی نیازی جستن از غیر خدا 

بی نیازی جستن از غیر خدا

یادواره شهدای محراب آیت الله دستغیب، سید محمد هاشم دستغیب انتشارات یاسر ، بی جا 1361 ش-ص22-

نشریه الکترونیکی موعظه خوبان



برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهآیت الله دسغیببی نیازیغیر خدا
[ جمعه 93/7/25 ] [ 9:52 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]

داستانی از اسوه اخلاق شهید مهدی باکری

احساس همدردی با مستمندان

خاطرات شهید مهدی باکری-کتاب افلاکیان زمین - جلد 7- کتاب الکترونیکی موعظه خوبان

 



برچسب‌ها: داستانداستانکداستان کوتاهداستان آموزندهشهیدمهدی باکریهمدریمستمندان
[ یکشنبه 93/7/20 ] [ 7:41 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 435
کل بازدید : 1691250
کل یادداشتها ها : 828