ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
[ دوشنبه 93/6/24 ] [ 5:42 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
دل مىرود زدستم صاحب زمان خدا را
بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را
اى کشتى ولایت، از غرق ده نجاتم
باشد که باز بینم، دیدار آشنا را
اى صاحب هدایت، شکرانه ى ولایت
از خوان وصل بنواز، مهجور بینوا را
مست شراب شوقت، این نغمه مىسراید
هاتِ الصبوح حیّوا، یا أیّها السّکارا
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون
یک لحظه خدمت تو، بهتر زملک دارا
آن کو شناخت قَدْرَت، هرگز نگشت محتاج
این کیمیاى مهرت، سلطان کند گدا را
آیینه ى سکندر، کى چون دل تو باشد
با آفتاب تابان، نسبت کجا سها را
در کوى حضرت تو، فیض ار گذر ندارد
در بارگاه شاهان، ره نیست هر گدا را برچسبها: فیض کاشانیغزلغیبتانتظارامام زمان [ شنبه 93/4/7 ] [ 5:55 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
غزل از مولانا فیض کاشانى
ألا یا أیّها المهدى، مدامَ الوصل ناوِلها
که در دوران هجرانت بسى افتاد مشکلها
صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد
زسوز شعله ى شوقت چه تاب افتاد در دلها
چو نور مهر تو تابید بر دلهاى مشتاقان
زخود آهنگ حق کردند و بر بستند محملها
دل بى بهره از مِهرت، حقیقت را کجا یابد
حق از آیینه ى رویت، تجلّى کرد بر دلها
به کوى خود نشانى ده که شوق تو محبّان را
زتقوا داد زاد ره، زطاعت بست محملها
به حق سجاده تزیین کن، مَهِلْ محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت، از آن سازند محفلها
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل
زغرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها
اگر دانستمى کویت، به سر مىآمدم سویت
خوشا گر بودمى آگه، زراه و رسم منزلها
چو بینى حجت حق را، به پایش جان فشاناى فیض
متى ما تَلق مَن تَهوى، دَعِ الدّنیا و أهمِلها برچسبها: غزلفیض کاشانیشعرامام زمانانتظار [ شنبه 93/4/7 ] [ 5:54 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
........
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 735 بازدید دیروز : 80 کل بازدید : 1688328 کل یادداشتها ها : 828 |