ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
این غذا خوردن نداشت! به خاطر دارم که در معیت جناب شیخ جعفر مجتهدی –ره ، برای میهمان یکی از دوستان بودیم. صاحب خانه بر خلاف قولی که داده بود سفره نسبتاً رنگینی فراهم کرده بود و سرگرم کشیدن غذا بود. جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمیکردند ولی چشم از سفره هم بر نمیداشتند!وقتی صاحب خانه به ایشان برای صرف غذا اصرار می کرد سودی نداشت و میفرمودند: شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم. دوستان میدانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و بگذارند راحت باشد ، شاید صاحب خانه تصور میکرد که جناب مجتهدی نوع غذا را نپسندیدهاند واز آن خوششان نمیآید! به هر حال سفره را جمع کردند و تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال بودند که: چرا ایشان هر چند به اندازه لقمهای از غذا تناول نکردند؟! فردای آن روز به خدمت شان شرفیاب شدم. تنی چند از دوستان نیز حضور داشتند. مرحوم مصطفوی از ایشان پرسید: دیروز ظهر، چرا غذا میل نفرمودید؟! گفتند: آقاجان! من در آن سفره غیر از خون نمیدیدم! این غذا از پول نزول تهیه شده بود و خوردن نداشت! ( بعداً معلوم شد که صاحب خانه برای تهیه غذا از یک شخص بازاری پول قرض گرفته بود که آن شخص ربا خوار بوده است.) [ منبع : کتاب لاله ای از ملکوت به نقل از استاد محمد علی مجاهدی ]
برچسبها: داستان کوتاهداستانداستانکشیخ جعفر مجتهدی تهرانیمیمهانیسفرهنزولخون [ چهارشنبه 93/7/2 ] [ 10:2 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
........
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 7 بازدید دیروز : 109 کل بازدید : 1689785 کل یادداشتها ها : 828 |